یادداشت
tehrani
از دنياي فريبنده حذر كن! آيت الله مجتبي تهراني
* مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قيام امام حسين(عليه‌السلام) بود و گفته شد كه اين حركت صحيفه‏اي از درس‏ها در ابعاد گوناگون معرفتيِ معنوي، فضيلتي انساني، دنيوي، اخروي، فردي، اجتماعي، براي ابناء بشر است.
عرض كرديم امام حسين(عليه‌السلام) مصلحي غيور بود و انساني ضد غرور. يعني نه خود مغرور بود و نه ـ نعوذ بالله ـ كسي را مغرور كرد؛ بلكه بر عكس، در اين حركت مي‌خواست از مغرورين دستگيري كند. 
من امشب يك مرور اجمالي روي مباحث گذشته خواهم داشت و دوباره كلماتي را از امام حسين(عليه‌السلام) مطرح مي‌كنم. امام حسين در همان اوّلين خطبه و سخنراني‏اش در روز عاشورا، مطالبي را بيان فرمودند كه ما مي‌خواهيم آنها را بررسي كنيم. 

ميزان تشخيص نوع حكومت‌ها
ما از اوّل كه وارد بحث شديم، گفتيم كه بحثمان درباره نوع حركت‏ها و قيام‏ها براي اقامه حكومت‏ها است. چه حكومت شيطاني باشد و چه رحماني. گفتيم اگر حكومتي غير الهي باشد، هم براي حدوث و هم براي بقاي خود، ابزاري را كه به كار خواهد گرفت، معمولاً سه چيز است: تطميع، تهديد و تحميق. لذا اگر كسي بخواهد نوع يك حكومت را تشخيص دهد كه الهي است يا غير الهي، مي‏تواند ابزارهايي را كه آن حكومت به كار مي‌گيرد، بررسي كرده تا نوع آن را تشخيص دهد. آن وقت اگر حكومت الهي بود، حفظ آن حكومت، از اوجب واجبات مي‏شود. چرا كه حكومت وسيله است براي ابقاي حكومت الهي و برپا داشتن شريعات اسلام. اين نوع از حكومت بهترين وسيله است و از وسيله بودن خارج نمي‏شود. آن‌چه كه اصلي و اساسي است اسلام و شريعت اسلامي است.
 
فهم و تعقّل تحميلي نيست
بالاخره در بحث به اينجا رسيديم كه امام حسين(عليه‌السلام) مي‏خواست اين معنا را به ابناء بشر برساند كه انسان بايد بر طبق «عقل» عمل كند و عقل هم چيزي نيست كه تزريقي باشد و انسان بتواند آن را به ديگري تحميل كند؛ بلكه هر انساني اين‌طور است كه اين موهبت خداوندي را دارد. اين‌كه مي‌گويم: «هر انساني دارد» استثنا و كم و زياد ندارد؛ همة انسان‌ها اين‌طور هستند و در اين مسأله با يكديگر تفاوت نمي‏كنند. خداوند به همه انسان‏ها نعمت عقل را داده است و اين جزء فطريّات انسان است. عقل نظري و عقل عملي، از مواهب الهي است كه خدا به انسان عنايت كرده است. جلسة گذسته هم به هر دو مورد آن اشاره كردم.
 
پرورش متناسب استعدادها
حرف در اين است كه اين موهبت عقل، به صورت قوّه و استعداد است كه بايد به فعليّت برسد تا كارآيي داشته باشد. از طرفي هم نيروهاي حيواني بالفعلي در وجود انسان هست كه مانع عقل او است و از وقتي كه او به دنيا مي‏آيد درون او وجود داشته و مدام در حال رشد كردن است. استعدادهاي انساني هم در وجود او هست كه بايد به مرور زمان رشد كند. مثلاً قوة شهوت جنسي يكي از اين قوايي است كه به صورت استعداد درون انسان هست و رشد مي‌كند. بچه كه به دنيا مي‏آيد شهوت جنسي ندارد؛ آن‌چه كه دارد مربوط به «خوردن» است. امّا همين‌طور كه رشد مي‌كند و بزرگ مي‌شود، اين استعداد در وجود او به فعليت رسيده و شكوفا مي‌شود. قوه عقل هم همين‌طور است كه بايد پرورش يافته و موانع آن برطرف گردد.
 
قواي حيواني، مانع كارآيي عقل
حال آن‌چيزي كه موجب مي‏شود انسان در تميز حق از باطل اشتباه ‏كند دخالت اين قواي حيواني در ادراك عقل است. يعني هرجا نيروي شهوت، غضب و وهم در درون انسان حاكم شوند، عقل كنار مي‌رود و آن وقت است كه اشتباه مي‏كند. اينها مسائلي است كه ما قبلاً گفته‌ايم و الآن تنها داريم مرور مي‏كنيم. لذا «بينش» كه در آيه از آن اين‌طور تعبير شده بود كه: « أُدعُ إِلي لسَبيلِ رَبِّكَ بِالحِكمَةِ» هم به معناي ادراكات و حقايق نظري و حكمت است و هم در ادامه داشت: «وَ المَوعِظة الحَسَنَة» كه اين اشاره به عقل عملي است. اين در جايي است كه نيروي حيواني در انسان غلبه پيدا كرده باشد و اگر اين‌طور شود ديگر عقل از كار مي‌افتد. آن چيزي كه موجب مي‏شود نيروي حيواني شهوت، غضب و وهم در انسان چيره شوند و عقل را به اسارت برند به‌طور اجمال گناهان و پيروي از هواهاي نفساني است. امام حسين(عليه‌السلام) هم به اين نكته اشاره مي‏كنند كه موانعي بر سر راه فهم و عقلانيّت دشمنانشان قرار گرفته است. 

حكمت در دل سالم است
در جلسه گذشته ديديم كه اين معنا در روايات متعدّد به خصوص نهج‏البلاغه مطرح شده است. مثلاً علي(عليه‌السلام) مي‏فرمايند: «حَرَامٌ عَلَي كُلِّ قَلبٍ مَغلُولٍ بِالشَّهوَةِ أن يُنتَفَعَ بِالحِكمَةِ» بهره‌گيري از حكمت، بر هر قلبِ گرفتار شهوتي حرام است. هر دلي كه به سبب قوة حيواني شهوت بيمار شده است، حقيقت حمكت را كه علم به حقايق اشياء است، نخواهد يافت. تمام شد! ديگر فايده ندارد، نمي‏تواني با اين دل از عقل و حكمت استفاده كني.
 
قتلگاه عقل‌ها
«أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ» بيشترين جاهايي كه عقل‏ها به خاك افتاده و زمين مي‏خورند، در جايي است كه طمع‏ها درخشش يافته و مورد توجّه قرار مي‌گيرند. «طمع» هم از شاخه‏هاي شهوت است. در نهج‏البلاغه آمده است: «وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍ تَحْتَ هَوَى أَمِيرٍ» چه بسا عقلي كه گرفتار هواي نفس مي‏شود. يعني هواي نفس فرمانده انسان مي‏شود؛ نه عقل. من هم كه تعبير كردم در وجود آدمي راكب و مركوب هست و بايد راكب «عقل» بوده و مركوب «نفس» باشد، كه اصطلاحاً به آن قواي حيواني شهوت، غضب و وهم مي‏گوييم، اشاره به همين روايت داشت. ابتدا جاي راكب و مركوب عوض شده و بعد هم كلّاً زير و رو مي‏شود؛ يعني يك حيوان مي‌شود كه در قالب انسان است. 

ما اين تعبيرات را زياد داريم. به خصوص در كلمات علي(عليه‌السلام). حضرت در جايي فرمودند: «مَنْ غَلَبَ شَهْوَتَهُ ظَهَرَ عَقْلُهُ» اگر كسي بر شهوتش غلبه پيدا كند، تازه عقلش ظاهر مي‏شود و به اصطلاح سرِ عقل مي‏آيد. آن وقت ما اگر سراغ آيات برويم مي‌بينيم كه به چنين انساني كه سرِ عقل آمده و نفسش را مغلوب كرده، وعده بهشت داده شده است. «وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوي فَإِنَّ الجَْنَّةَ هِىَ الْمَأْوَي» اين براي آن است كه سر عقل آمده و نفسش را مهار كرده است. 

حيات طيّبه در گرو بندگي است
در جلسات گذشته اين معنا را هم عرض كرديم كه انسان اگر بخواهد حيات طيّبه پيدا كند، يعني اصلاً «انسان» شود و از نظر دروني واقعاً «زنده» شود راهي جز غلبه بر هواي نفس ندارد. و إلا كسي كه محكوم شهوت و غضب است، مرده‌اي است در ميان اجتماع. اين تعبيرات در روايات بود‌ و من آنها را خواندم و ديگر تكرار نمي‏كنم. اگر انسان مي‏خواهد حيات طيّبه پيدا كند، راه منحصر در اين است كه انسان از نظر عملي مطيع شرع شود. حيات طيّبه و پاكيزه و زندگي انساني، نه زندگي حيواني، با متابعت از ظاهر شريعت حاصل مي‌شود. كه همين دستورات شرع موجب مي‏شود كه شهوت، غضب و وهم مهار ‏شود. وقتي اين حيوان مهار شد، نتيجه‏اش اين مي‏شود كه انسان سر عقل آمده و واقعاً «انسان» مي‏شود. انسان كه شد، زندگي‌اش مي‏شود حيات طيّبه.
 
بي‌ديني، مُردگي است
در آية شريفه اين‌طور دارد كه: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة» هر زن و مرد مؤمني كه كار نيك انجام داده و شرع را پياده سازد، در حالي كه ايمان داشته باشد، ما او را به يك زندگي پاك زنده مي‌سازيم. در جايي ديگر دارد كه وقتي انسان سر عقل بيايد و راه را از چاه تشخيص دهد، او را هدايت مي‌كنيم؛ «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا» هدايت الهي و رسيدن به حيات طيّبه التزام به شرع مي‌خواهد كه همه اينها سراغ مهار قواي حيواني مي‌رود. اصلاً براي اين است كه انبياء و رُسُل آمدند، كتب نازل شد. همه براي اين بوده كه ابناء بشر را از حيوانيّت به انسانيّت برسانند و او بتواند حيات طيبه پيدا كند، انسان شود و تازه «زنده» ‏شود.
 
عمل مقبول اثر دارد
اين معنا را هم عرض كردم كه در مسأله عمل به ظاهر شريعت آن‌چه داراي اثر است، عمل مقبول است نه هر عملي. ما روايت زيادي در اين‌باره داريم كه من از باب نمونه يكي از آنها را مي‌خوانم، امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: «لَا وَ اللَّهِ لَا يَقْبَلُ اللَّهُ شَيْئاً مِنْ طَاعَتِهِ عَلَى الْإِصْرَارِ عَلَى شَيْ‏ءٍ مِنْ مَعَاصِيهِ» به خدا سوگند؛ خداوند ذره‌اي از اعمال كسي را كه اصرار بر گناه داشته باشد، نمي‌پذيرد. آن عمل صالحي كارساز است كه در كنارش معاصي نباشد كه مثل «پاك‏كن» آنها را پاك كند. همان‌طور كه: « إِنَّ الحَسَنات يُذهِبنَ السَيِّئات» اين را هم داريم كه: «إِنَّ السَيِّئات يُذهِبنَ الحَسَنات»
 
لقمه حرام دشمن را به ميدان كربلا كشاند!
آنهايي كه در مقابل امام حسين(عليه‌السلام) بودند، بي دليل در مقابل حضرت نبودند. خود حضرت هم سرّش را همان جا در سخنانش به آن‏ها گفت. امام حسين فرمود: شما عطاياي حرام گرفته‌ايد، شكم‏هايتان هم پر از حرام است؛ مقتضاي اين كار و اثر وضعي‏اش اين است كه در مقابل امام خود بايستيد. از كوزه همان تراود كه در او است! خوني كه رگ و پي شما جريان دارد، از مال حرام درست شده است و در راه حرام هم مصرف مي‌شود. از آن مال حرام كه نماز شب مقبول بيرون نمي‏آيد‍! 

من مي‏خواستم اين را بگويم كه امام حسين دنبال اين بود كه مغرورين را تا آنجايي كه مي‏شود نجات دهد. مطلب مهم بحث اين است كه حضرت نه خود مغرور بود و نه كسي را مغرور كرد، بلكه بر عكس به دنبال اين بود كه فريب‏خوردگان را نجات دهد. «إنَّ الحُسَينَ مِصبَاحُ الهُدَي وَ سَفِينَةُ النَّجَاةِ» حضرت به دنبال نجات آنها بود. 

معناي غرور
حال مروري روي مفهوم غرور داشته باشيم. غرور چيست؟ اين خودش يك بحث مستقلي است كه من فقط به آن اشاره مي‏كنم. اگر اصطلاحات علماي اخلاق مراجعه كنيم، آنها در مورد غرور مي‏گويند: «سكون النفس إلي ما يوافق الهوي» غرور حالت آرامشي است كه به خاطر همسو شدن با خواسته‏هاي نفساني‏ به روح انسان دست مي‏دهد. اگر يك امري موافق با شهوتم باشد، من لذت مي‏برم و راحت مي‏شوم؛ اگر وقتي عصباني هستم موافق با غضبم باشد، دلم خنك مي شود؛ اين سكون و آرامش را «غرور» مي‏گويند.
 
چرا انسان فريب مي‌خورد؟!
حالا چرا انسان از اين موافقت با هواي نفس لذت برده و آرام مي گيرد؟ جهت چيست؟ جهت اين است كه آدمي خير و نفعش را در اين مي‏بيند كه هر كاري همسو با شهوت و غضبش باشد. عمده اينجا است. غافل از اينكه اگر اين شهوت و غضب در اين عالم ماده، افسار گسيخته عمل كند، هيچ گاه سير نمي شود و هر روز هم طلبش بيشتر مي شود. چون خواسته و هواهاي نفساني كه تمام شدني نيست. 

اين خواسته ها اصلاً مربوط به عقل و انسانيت نمي‏شود، بلكه مربوط به بعد حيوانيت است. تو از اين بعد حيواني اگر غافل شوي، ديگر انسان نخواهي شد. اين طور نيست كه اين چيزها براي انسان باقي بماند. اشتباه كرده اي! اين مظاهر طبيعت و ماديت، چه مال و چه رياست، هر چه كه باشد با فرا رسيدن اجل مي رود؛ تو مي ماني و آنها مي‏روند. اما تو به نشئه ديگر منتقل مي‏شوي. 

از دنيا بترسيد!
امام حسين(عليه‌السلام) در همان سخنراني اوّل، بعد از آنكه خودشان را معرفي فرمودند، اين جملات را گفتند: « عِبَادَاللهِ! إتَّقُوا اللهَ وَ كُونُوا مِنَ الدُّنيَا عَلَي حَذَرٍ» بندگان خدا! تقوا پيشه كنيد و از دنيا برحذر باشيد! خودتان را در برابر آن بپاييد! حضرت اشاره به همين مطلبي دارند كه در آيه آمده است. 

ما در اين رابطه دو سنخ آيات قرآني داريم و من نمي‏توانم اينجا مطلب را خيلي باز كنم، چون بحث عوض مي‌شود. دسته‌اي از آيات مي‌گويد: فريب «زندگي دنيا» را نخور! يك دسته مي‌گويند: فريب «دنيا» را نخور! ولي هر دو مورد يك چيز را مي‏خواهد بگويد. امام حسين فرمود مواظب اين مظاهر ماديّت باش! «فَإنَّ الدُّنيَا لَو بَقِيَت عَلَي أحَدٍ أو بَقِيَ عَلَيهَا أحَدٌ لَكَانَتِ الأنبِيَاءُ أحَقُّ بِالبَقَاءِ وَ أولَي بِالرِّضَا وَ أرضَي بِالقَضَاءِ» چرا كه اگر بنا بود براي كسي باقي بماند، يا كسي در اين دنيا جاودان بماند، انبياء الهي سزاوارتر بودند كه باقي بمانند و از دنيا خشنود شوند. بعد مي‏فرمايد: «غَيرَ أنَّ اللهَ خَلَقَ الدُّنيَا لِلفَنَاءِ»ولي خداوند دنيا را براي پايان يافتن و فنا خلق كرده است.
 
ويژگي‌هاي دنيا
مي‏دانيد چرا حضرت اين حرف‌ها را به آنها مي‏گويد؟ مي‏خواهد بگويد: اي بدبخت‏ها، اي بي‌چاره‏ها، اگر پول شما را فريب داده، روزي تو آن را مي‏گذاري و مي‏روي! اگر رياست موافق با خواسته‌هاي حيواني تو است و تو را فريب داده، بدان كه اين هم مي‌ماند و تو مي‌روي. پس چرا با حق دشمني مي‌كنيد؟! «فَجَدِيدُهَا بَالٍ» نوهاي دنيا كهنه مي‏شود، «وَ نِعمَتُهَا مُضمَحِلٌ» و نعمت‏هايش از بين مي‏رود. « وَ سُرُورُهَا مُكفَهِلٌ» خوشي‏هايش هم از بين مي‏رود. «وَ المَنزِلُ طَلِعَةٌ وَ الدَّارُ طَلِعَةٌ وَ تَزَوَّدُوا فَإنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقوَي وَ اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّكُم تُفلِحُونَ» منزل مرگ، نمايان شده و سراي آخرت پيدا است. پس توشه برگيريد كه بهترين توشه تقوا است و تقوا پيشه كنيد شايد كه رستگار شويد.
ما در گذشته چه گفتيم؟ گفتيم اگر انسان روش رفتاري‏اش را مطابق شريعت كند، تقواي الهي برايش پيدا مي‏شود. تقوي كه پيدا شد، رستگار مي‌شوي. امام حسين مي‏گويد اگر تقوا داشته باشيد چون سر عقل مي‏آييد و از خلاف‌كاري‏ دست برمي‏داريد، ديگر نمي‏آييد با پسر پيغمبر بجنگيد. امام با مسأله به صورت ريشه‏اي برخورد مي‏كند. بي‌تقوايي و فريب‌خوردگي نسبت به مظاهر دنيا ريشه دشمني آنها بود. حضرت فرمودند: شما مظاهر دنيا را ديده‌ايد و حواستان پرت شده است. 

علم امام به عاقبت كار
من نرسيدم كه همه چيز را بخوانم؛ حسين(عليه‌السلام) خيلي غوغا كرده و هيچ چيزي را جا نگذاشته است. او هم سرانجام كار خود را مي‏دانست و هم سرانجام كار آن‏ها را. حتّي حضرت در خطبه دومش مي‏گويد آن ثقفي مي‏آيد و همه شما را از دم تيغ مي‌گذراند. امام از مختار هم خبر داد و اسمش را برد؛ گفت: يك شخص ثقفي مي‏آيد. من اين را هم براي شما بخوانم كه بدانيد امام همه چيز را مي‌دانست. حضرت در روز عاشورا قضيه مختار را گفت. وقتي كه حضرت در آخر كار آنها را نفرين كرد كه «اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ» خدايا باران آسمان را بر اينها قطع كن! و به تعداد سال‌هاي يوسف چنين كن، و آن جوان ثقفي را بر آنها مسلّط كن! حضرت همه چيز را گفت و كار را تمام كرد. «يَسْقِيهِمْ كَأْساً» شروع كرد، دانه‏دانه گفت كه او مي‌آيد و سران شما را هم مي‌كشد. حضرت هم سرانجام خود را گفت، هم عاقبت كار آنها را گفت؛ به صراحت هم گفت. ريشه مفاسد آنها را هم گفت. 

درس حسين: فريب نخور!
لذا حسين(عليه‌السلام) بالاترين درس را به ابناء بشر داد. او گفت: اي انسان! فريب ماديات را نخور! كه اينها عقلت را مي‏ربايد و ديگر نمي‏تواني حق را از باطل تشخيص دهي. شما را از انسانيت دور مي‏كند. امام حسين اين درس را به ابناء بشر دارد. هر انساني اينگونه است كه اگر مجذوب مظاهر دنيا شود، خيال مي‌كند كه اين چيزها تمام نمي‏شود. ولي بدان كه شهوت‏ها افول مي‏كند و غضب‏ها تمام مي‏شود و از بين مي‏رود.

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر

 

 

Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی نمایندگی تهران
مجری سایت : شرکت سیگما