شنبه 29 ارديبهشت 1403  
فقهی
مرجعيت ديني و فعاليت هاي سياسي آية اللّه آخوند خراساني

نويسنده: علي نقي ذبيح زاده

.......................................................................

از ولادت تا مرجعيت
محمدكاظم فرزند ملاحسين در سال 1255 ه .ق در مشهد مقدس به دنيا آمد. در حركت به سوي نجف اشرف، وارد شهر سبزوار گرديد و از محضر استاد فرزانه، زاهد زمانه، مرحوم حاج ملّاهادي سبزواري، فيلسوف نامي، كسب فيض نمود. سپس در مسير حركت وارد تهران شد و مدتي در مدرسه «صدر» رحل اقامت افكند و در محضر ملاحسين خوئي تلمذ كرد.

مرحوم آية الله سيد هبة الدين شهرستاني در شماره هشتم مجلّد دوم مجلة العلم نوشته اند كه محمدكاظم در سن 22 سالگي پس از تحصيل علوم عقلي و نقلي، در رجب 1277 هجري از مشهد به قصد نجف حركت كرد و چون تهران را شهري بزرگ يافت، كه در آن استادان فلسفه به سر مي بردند، مدت شش ماه و يا مطابق نقل ديگري 13 ماه در آن جا اقامت نمود و پس از بهره گيري از دانش آنان، در ذيحجه سال 1278 ه. ق تهران را به قصد نجف ترك نمود.(1)

مرحوم آخوند اندكي پس از ورود به نجف اشرف، در يك امتحان الهي همسر و فرزندش را از دست داد و مدت ها به صورت انفرادي با تنگ دستي در حجره اي به سر مي برد و با جديّت به درس و بحث مي پرداخت.

يكي از استادان بزرگوار و سرشناس وي در نجف اشرف، مرحوم شيخ اعظم مرتضي انصاري صاحب كتاب پر ارج رسائل و مكاسب بود. مرحوم آخوند در مجلس درس شيخ تا بدان جا پيشرفت كرد كه توانست با استاد در بعضي از بحث هاي مهم اصول فقه مناظره كند و همين موجب شد كه ساير همدرس هاي وي به او لقب «آخوند» دهند.

از ديگر استادان آخوند، عالم عارف كامل و فقيه فاضل مرحوم حاج سيدعلي شوشتري (ف. 1283 ه. ق) بود كه در مخالفت با هوا و هوس و در پارسايي شهره بود.

آخوند خراساني نزد دو تن از استادان جناب شيخ راضي و سيدمهدي قزويني، فقه و اصول خواند. در ميان استادان وي نام ميرزاي شيرازي مي درخشد. او تا زماني كه اين استاد بزرگوار در نجف اقامت داشت، در مجلس درس وي حاضر مي شد. گفته مي شود: او همه روزه در مقابل استاد كلّ و مجدد دين آية الله شيرازي بزرگ مي نشست و چنان ميان آن نابغه سترگ و اين فحل بزرگ مباحثه و مذاكره مي شد كه همه را متحير مي نمود.(2)


مقام علمي
آقا سيد حسن نجفي قوچاني كه سال ها در محضر آخوند تلمّذ كرد، درباره مقام علمي و صفات و مجلس درس استاد خود مي نويسد: در جودت ذهن و استقامت فهم، بي نظير، و در قوّه بيان و كيفيت تفهيم و تفاهم بلامثيل، و در مدارج كمالات علميه و عمليه، خورشيد جهان تاب و در سير و صعود به اوج رسيد...

اين بزرگوار در علوم عقليه و شرعيه، از حكمت و كلام و احكام و فقه و اصول و مانند آن سرآمد روزگار بود، حتي در سياست متداول بين دول و كيفيت تنظيم ادارات مملكتي كه شغل آن جناب نبود مهارت بسزايي داشت.(3)


شاگردان معروف آخوند
مرحوم آخوند در عمر پربركت خود، شاگردان زيادي پرورش داد كه بسياري از آن ها در سنگر مرجعيت و تبليغ دين و مبارزه با ستمگران و قطع ايادي سلطه گر، در موقعيت ممتازي قرار داشتند. معاريف شاگردان وي عبارتند از:
 

آية الله سيدابوالحسن اصفهاني (12841365)؛ شيخ ابوالقاسم قمي (ف. 1353)؛ شيخ ابوالقاسم ممقاني (12851351)؛ سيد ابوالقاسم كاشاني (ف. 1381)؛ محمدباقر گلپايگاني؛ شيخ ميرزاآقا تهراني (1365)؛ آية اللّه سيد محمدتقي خوانساري (ف. 1371)؛ شيخ جعفر محلاتي (1330)؛ سيد جمال الدين گلپايگاني (12951375)؛ شيخ محمدجواد بلاغي (12821353)؛ سيدحسن قمشه اي مدّرس (12871350)؛ حاج آقا حسين بروجردي (13931380)، مرجع عالقدر جهان تشيع؛ سيد حسن حمامي (12981379)؛ سيد حاج آقا حسين قمي (12821366)، مرجع مشهور؛سيدصدر الدين صدر (12991273)، از مرجع عاليقدر؛ شيخ آقا ضياءالدين عراقي (12781361)؛ شيخ عبدالكريم حائري (12761355)، مؤسس حوزه علميه قم؛ سيد عبدالله بهبهاني (12561328)، از مشروطه گران بزرگ؛ سيد عبدالهادي شيرازي (13051382)؛ شيخ محمدعلي شاه آبادي (12931369)؛ سيد محمدعلي هبة الدين شهرستاني (13011386)؛ آية الله سيداحمد خوانساري، مرجع عاليقدر؛ شيخ محمدحسين نائيني غروي (12771389)، صاحب كتاب معروف تنبيه الامة و تنزيه الملّة؛ شيخ محمدحسن آقا بزرگ طهراني (12931389)؛ آية الله شيخ مهدي مازندراني (1342)؛ شيخ مهدي خالصي (12761343)؛ آية اللّه سيد محمود شاهرودي، مرجع تقليد؛ و علماي نامدار ديگر كه تا 2200 تن شماره شده اند.(4)


آثار و تأليفات آخوند خراساني
آثار فقهي و اصولي وي عبارتند از:

حاشيه بر رسائل مرحوم شيخ انصاري؛ حاشيه بر مكاسب شيخ انصاري؛ رساله اي در مشتق؛ رساله اي در وقف؛ رساله اي در رضاع؛ رساله اي در دماء ثلاثه؛ رساله اي در اجاره؛ رساله اي در طلاق؛ رساله اي درباره رهن؛ رساله اي درباره معناي عدالت؛ القضاء و الشهادات؛ روح الحياة كه فتاواي آقاي آخوند است؛ تكمله التيصره كه در آن با توجه به آراء فقهي مرحوم علامه حلّي يك دوره مسائل فقه اسلامي را تدوين نمود؛ ذخيرة العباد في يوم المعاد كه رساله عمليه است؛ اللمعات النيره في شرح تكلمة التبصره كه تبصره مرحوم علّامه حلّي را به صورت استدلالي شرح كرد؛ كفاية الاصول كه مهم ترين اثر نفيس وي است كه در سطح عالي حوزه هاي علميه تدريس مي شود.

مرحوم آخوند در فلسفه نيز حاشيه اي بر اسفار ملاصدرا و حاشيه بر منظومه حاج ملّا هادي سبزواري نوشت.(5)


فعاليت هاي سياسي آخوند خراساني
اوضاع سياسي اجتماعي ايران در عصر زعامت آخوند خراساني

از آن جايي كه مرحوم آخوند در عصر شاهان قاجار مي زيست، متأسفانه در اين اوضاع جهاني و تحوّلات سياسي، پادشاهان قاجار در كمال بي خبري و زبوني سلطنت مي كردند و سرزمين هاي وسيعي از ايران در جنگ با روس ها از دست رفته بود و كشور متحمل قراردادهاي ننگين «گلستان» و «تركمنچاي» و... شده بود.

براي درك موقعيت نهضت مشروطيت لازم است ابتدا اوضاع سياسي و اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي ايران را مورد مطالعه قراردهيم و ريشه هاي بحران را جست وجو كنيم.

در دوره طولاني سلطنت ناصرالدين شاه، كه كشورهاي غربي با آهنگي قابل ملاحظه مدراج ترقّي و تعالي را طي كرده ايران در منجلاب بي سوادي، فقر و ستم فرو رفته بود. شاه و درباريان به جاي اصلاحات بنيادي و زمينه سازي صحيح براي پيشرفت علوم و صنايع، رو به عيّاشي و شهوت راني آورده، در مقابل اروپاي غارت گر نرمخو و كاملاً تسليم بودند، ولي در اداره جامعه و در ارتباط با مردم، سبعانه برخورد كرده، جوّ اختناق را گسترش مي دادند. رجال كشوري و لشكري افراد ذليل و خودباخته اي بودند كه با رشوه و پرداخت حق حساب، براي خود القاب دهن پر كن دست و پا كرده، با اين عناوين جعلي، با قلدري و تحكّم از درامد و دست رنج مردم، ماليات هاي كذايي مي گرفتند و آن را صرف خوش گذراني، زن بارگي و سفرهاي خارجي مي كردند.

در دوران سلطنت ناصرالدين شاه، با توطئه انگليس، قسمت هايي از خاك ايران از دست رفت و افغانستان از حاكميت ايران خارج شد. قسمتي از خاك خراسان، مرو، سرخس و تركمنستان، نيمي از بلوچستان و عمان و 103 جزيره در خليج فارس عملاً از دست ايران خارج شد كه براي مردم ايران حسرت و عقده هايي را به دنبال داشت. اين موارد نيز از علل مشروطه خواهي مردم ايران به حساب مي آيد.(6)

به گفته ملك زاده، «در زمان مظفرالدين شاه، ميرزا عين الدوله، داماد شاه، كه از شاه زادگان درجه اول بود، مردي مستبد و سخت گير و متكبّر و ممسك بود و از روزي كه زمام كشور را به دست گرفت، با يك صولت بي نظيري شروع به كار كرد و چون مظفرالدين شاه بي حال و به عيش و عشرت مشغول بود، تمام قدرت دولت در شخص عين الدوله متمركز شد و اراده او به جان و مال مردم فرمان روايي مي كرد. عين الدوله آزادي خواهان را دشمن مي داشت و بزرگ ترين سدّ راه افكار نوين بود. شدت عمل او به حدي بود كه هنوز پاسي از شب نمي گذشت كه اهالي پايتخت قادر به قدم گذاردن در كوچه ها نبودند و احدي قدرت انتقاد از دستگاه دولت را نداشت.»(7)
 


وقتي علاءالدوله، حاكم مغرور و خودپسند تهران، به بهانه گراني قند و شكر، حاج سيدهاشم نامي را، كه از سادات محترم و از بازرگانان معتبر بود، در بازار به چوب بست و عين الدوله نيز بر كار او صحّه گذاشت، بازاريان كه اين عمل را توهين نسبت به صنف خود مي دانستند، دكان هاي خود را به عنوان اعتراض بستند و روز بعد (14 شوال 1322 ق) مردم براي اعتراض به اعمال دولت در مسجد شاه اجتماع كردند.

در آن وقت، علما به پشتيباني از مردم برخاستند و به عنوان همدردي با آنان و آشكار ساختن خشم خود نسبت به اجحاف دولتيان، به حرم حضرت عبدالعظيم مهاجرت كردند و متجاوز از دو هزار نفر جمعيت در آن حوالي گرد آمدند.

دكتر مهدي ملك زاده، درباره نقش علماي نجف و موقعيت اين شهر در نهضت مشروطيت مي نويسد: «حوزه علميه نجف، كه از علما و مراجع تقليد و طلاب علوم دينيّه تشكيل مي يافت، در تقديرات مشروطيت ايران يكي از مهم ترين عوامل بود... احكامي كه از مقام روحانيت نجف صادر مي شد، براي كليه شيعيان واجب الاطاعه بود و سرپيچي ازآن در حكم سرپيچي از حدود اسلام بود.»

همين مؤلف مي نويسد: آخوند ملاكاظم خراساني و حاجي ميرزا حسين ميرزا خليل و آقاي شيخ عبدالله مازندراني به طرف داري از اصول مشروطيت و حكومت ملي مكلّف نمودند، طرف داري آن بزرگواران يكي از بزرگ ترين عوامل پيشرفت مشروطيت ايران شد...»(8)


انگيزه مرحوم آقاي آخوند در حمايت از مشروطيت
آية اللّه خراساني، شاگرد ميرزاي بزرگ شيرازي، براساس وظيفه ديني، در سنگر مرجعيت براي دفاع از حقوق مسلمانان و شيعيان وارد فعاليت هاي سياسي گرديد. او پيش از جريان مشروطيت، نقش زيادي در رهبري جامعه داشت و اوضاع ايران را زير نظر گرفت. وي از رفتار و منش كارگزاران دولت خبر مي گرفت و اگر راه خلاف مي پيمودند، به گونه اي روشن اتخاذ موضع مي كرد.

از اين رو، نخستين اطلاعيه وي در انتقاد از امين السلطان به سال 1321 با امضاي سه تن ديگر از علما (شربياني، ماممقاني و ميرزا خليل تهراني) صادر شد و سبب بركناري امين السلطان و گماردن عين الدوله گرديد.(9)

آن گاه كه علما در قم بست نشسته بودند، وي در تلگرافي از حادثه اي كه سبب بست نشستن آنان شده بود، پرسيد و قول هرگونه همكاري به آنان مي دهد.(10)

مراجع عالي قدر نجف از جمله مرحوم آية الله خراساني به حكم نيابت عامّه شان از ناحيه مقدّسه حضرت ولي عصر (عج) خود را غم خوار مردم مظلوم ايران دانستند و براي قطع يد ظالمان و ستم گران قاجار، دست به مشروطه خواهي زدند تا در پرتو آن از محرومان جامعه اسلامي و دستورات بر زمين مانده شريعت اسلام دفاع نمايند و در سايه گسترش عدالت، مسلمانان را به قافله تمدن و شكوه علمي اروپا برسانند. علماي متعهد ايران از جمله شخصيتي همچون آية الله شيخ فضل الله نوري به همين منظور وارد جريان مشروطه خواهي شدند، ولي مرحوم شيخ از نزديك مسير نهايي اين حركت را به سوي دشمنان اسلام يافت و وضعيت سياسي سابق را در مجموع، بهتر از شرايط ضدديني مشروطه خواهان ملحد ديد كه در نظام سياسي نوين، استبداد به شكل جديد و با محتوايي خشن به همراه حذف ديانت باقي مي ماند، اما مرحوم آخوند به اين مسأله توجه نداشت.

احمد كسروي كه از دشمنان و بدخواهان معروف روحانيت بود، در كتاب تاريخ مشروطه ايران، با اين كه هر جا به نام حاج شيخ فضل الله رسيده از خلاف گويي و هرزه گويي خودداري نكرده است، با وجود اين، وحدت مواضع اصولي حاج شيخ با علماي عتبات و انگيزه ديني مرحوم آخوند در دفاع وي از مشروطيت را اين گونه مي نويسد: «چنان كه گفتيم، جنبش مشروطه را در تهران دو سيد (مرحوم آقا سيد عبدالله و آقا سيد محمد طباطبايي) پديد آوردند و صدرالعلما و حاجي شيخ مرتضي آشتياني و شيخ محمدرضاي قمي و كسان ديگري از ملّايان (مانند مرحوم سيد جمال الدين افجه اي) با آنان همگام مي بودند. پس در پيشامد بست نشيني در مسجد آدينه (جمعه) و كوچيدن به قم حاجي شيخ فضل الله نيز با آنان همراهي نمود و پس از آن هميشه همراه مي بود.

پس از پيشرفت مشروطه و باز شدن مجلس، ديگران هر يكي بهره اي جسته، به كنار رفتند، ولي دو سيد و حاجي شيخ فضل الله همچنان بازماندند و چون مشروطه را پديد آورده خود مي شماردند، از نگهباني باز نمي ايستادند. دو سيد با آن كه به نمايندگي برگزيده نشده بودند، هميشه در نشست هاي مجلس مي بودند و به گفت وگوها درمي آمدند. حاجي شيخ فضل الله نيز گاهي مي بود.

... آخوند ملا كاظم خراساني و حاجي شيخ عبدالله مازندراني و حاجي ميرزا حسين تهراني، كه آنان نيز از نجف به پشتيباني برخاستند و با تلگراف و نامه ها ياوري هاي بسيار به جايي مي نمودند، همين راه را مي پيمودند و گاهي نيز در پاسخ پرسش هايي كه مي رفت، انديشه خود را باز نموده، چنين مي گفتند: اكنون كه صاحب شريعت (امام زمان عليه السلام ) ناپيداست و اجراي شريعت نمي شود و خواه و ناخواه حكّام جور چيره گرديده اند، باري بهتر است براي جلوگيري از خودكامگي و ستم گري ايشان، قانوني در ميان باشد و عقلاي ملّت مجلسي برپا كرده، در كارها شور كنند.»(11)

درستي اين داوري را مي توان از آغاز كتاب تنبيه الامّه مرحوم آية الله نائيني، كه با تقريظ آية الله آخوند خراساني منتشر گرديد؛ جست وجو كرد و سرّ حمايت علماي عتبات را نسبت به نهضت مشروطيت دريافت.

در بخشي از تنبيه الامه آمده است: «و بعد مطّلعين بر تواريخ عالم دانسته اند كه ملل مسيحي و اروپاييان قبل از جنگ صليب، چنانچه از تمام شعب حكمت عمليّه بي نصيب بودند، همين قسم از علوم تمدنيه و حكمت عمليّه و احكام سياسيه هم، يا به واسطه عدم تشريع آن ها در شرايع سابقه و يا از روي تحريف كتب سماويه و در دست نبودن آن ها بي بهره بودند. بعد از آن واقعه عظميه، عدم فوزشان را به مقصد، به عدم تمدن و بي علمي خود مستند دانستند، علاج اين ام الامراض را اهمّ مقاصد خود قرار داده و عاشقانه در مقام طلب برآمدند.

اصول تمدن و سياسات اسلاميه را از كتاب و سنّت و فرامين صادره از حضرت شاه ولايت عليه افضل الصلوة و السلام و غيرها اخذ و در تواريخ سابقه خود، منصفانه بدان اعتراف و قصور عقل نوع بشر را از وصول به آن اصول و استناد تمام ترقيّات فوق العاده حاصله و كم تر از نصف قرن اول را به متابعت و پي روي آن اقرار كردند، لكن حسن ممارست و مزاولت وجودت استنباط و استخراج آنان و بالعكس سير قهقرايي و گرفتاري اسلاميان به ذلّ رقيّت و اسارت طواغيت امّت و معرضين از كتاب و سنّت، مآل امر طرفين را به اين نتيجه مشهود و حالت حاليه منتهي ساخت.

صدور احكام حجج اسلاميه نجف اشرف، كه رؤساي شيعه جعفري مذهبند، بر وجوب تحصيل اين مشروع مقدّس و تعقيب آن به فتواي مشيخه اسلاميه اسلامبول كه مرجع اهل سنت اند، براي برائت ساحت مقدس دين اسلام از چنين احكام جوريه مخالف با ضرورت عقل مستقل، حجتي شد ظاهر و لسان عيب جويان را مقطوع ساخت.»(12)

اين كتاب در سال 1327 قمري با تقريظ دو مرجع عالي قدر و رهبران مشروطه آيات عظام آخوند خراساني و عبدالله مازندراني چاپ گرديد كه اهداف آنان در مشروطه خواهي به خوبي از اين عبارات پيداست.

يكي از محققان تاريخ معاصر، درباره علّت حمايت بعضي از علما از نظام نوين مشروطيت و طرفداري عدّه اي از نظام مشروعه مي نويسد: علما گرچه در طول دوره قاجار و با بهره گيري آگاهانه از ارتقا، گسترش و تعميق قدرت خويش در جامعه توانستند تبديل به رهبران سياسي مردم در تمام اعتراض هاي كوچك و بزرگ گردند، ولي در نهايت و پس از متزلزل كردن و عقب زدن نظام حاكم، از ارائه طرح جايگزين بازماندند؛ چون علما طرح حكومت معيني را براي دوره غيبت مورد مطالعه و اجتهاد قرار نداده بودند و يا دست كم درباره آن، تصور سازمان يافته و قالب ريزي شده روشني نداشتند.

درست است كه مرحوم نراقي و صاحب جواهر به حكومت فقيه در عصر غيبت قايل بودند، ولي در جريان مشروطه، كسي آن را مطرح نكرد (نه مشروطه خواه و نه مشروعه خواه.)

درك اين مطلب كه مشروطه علي رغم تضاد با حكومت معصوم، به دليل مهار ظلم و اجراي نسبي عدالت، از حكومت استبدادي مطلق به حكومت شيعي نزديك تر است و نيز اين اعتقاد علما كه به دليل غيبت امام معصوم، تشكيل حكومت كاملاً عادلانه شيعي نيز ميسّر نمي باشد، موجب شد تا ايشان خود را شرعا موظّف به حمايت از نظام مشروطه دانسته و در راستاي همين وظيفه شرعي، به تبيين مذهبي نظام مشروطيت و ارائه دلايلي براي مشروعيت آن مبادرت ورزند.

بايد توجه داشته باشيم كه علماي مذكور به هر دليل، بجز حكومت استبدادي مطلقه، حكومت مشروطه و حكومت معصوم عليه السلام حكومت ديگري را نمي شناختند و يا امكان تحقق آن را نمي دادند.(13)

به نظر مي رسد نوشتار فوق خالي از تأمّل نيست؛ زيرا حكومت ولايت فقيه در مقام تصوّر و نظر، حتي گاهي اجراي آن قدمت ديرينه دارد و عالمان معروف شيعه به استناد مشروعيت همين حكومت، وارد دستگاه سلاطين جور گشته و بر اساس قدر متيقّن، از مشروعيت ولايت فقيه و بر پايه حقوق حكومتي خويش دست به فعاليت حكومتي زدند. عالماني همچون سيّد مرتضي، سيد رضي، علّامه حلّي، خواجه نصيرالدين طوسي، محقق كركي و شيخ بهائي با پيشينه نظري حكومت ولايت فقيه و با استفاده از حدّاقل حقوق حكومتي خود در زمان سلاطين گذشته، خدمات فراواني انجام دادند.

مرحوم صاحب جواهر و نراقي و حتي ميرزاي شيرازي و آقايان شيخ فضل الله نوري و آخوند خراساني و نائيني همگي به ولايت فقيه معتقد بودند. بايد توجه داشته باشيم كسي همچون آية الله نوري، كه بر مشروطه مشروعه تأكيد داشت، قطعا تصوري از اين نوع حكومت داشت كه نه استبدادي مطلقه است، و نه مشروطه نامشروع و نه حكومت امام معصوم عليه السلام ، بلكه دقيقا همان ولايت فقيه مي باشد او در نظر داشت با اعمال ولايت علما، دستورات قرآن و احاديث را، كه تنها در درون كتاب ها باقي مانده بودند به فعليت درآورد. و اگر شيطنت هاي گروه غرب زده نمي بود، مرحوم شيخ هم مشروطه مشروعه را مطابق ولايت فقيه به اجرا درمي آورد. به همين دليل، او در مقام جعل قانون، فقهاي عظام را براي دستگاه مقنّنه ضروري دانست.

تعبير «مشروطه مشروعه»، كه امثال شيخ شهيد به كار مي بردند، در حقيقت و باطن خود، همان حكومت و حاكميت فقيه واجد شرايط است. به عبارت ديگر، لازمه اين نظريه حاكميت عملي فقيه بر امور مسلمانان، است؛ چرا كه تعبير «مشروعه» طبق تفسيري كه امثال شيخ شهيد از آن داشتند؛ دخالت شرع در تمامي مجاري امور مسلمانان، اعم از دنيوي و اخروي بود. از اين رو، مرحوم شيخ نظارت فقهاي پنج گانه بر مصوبات مجلس را مورد تأكيد قرار مي داد و روشن است آنچه در مجلس تصويب مي شد ناظر به امور دنيا و معاش مردم و آن چيزي بود كه حكومت بايد در پي تأمين آن باشد. بنابراين، مي توان گفت تعبير «مشروعه» داراي دو لازمه انكارناپذير است:

1. مشروطه مشروعه يعني مشروطه اي كه شرع و قوانين آن در مجاري امور دنيوي و ديني مردم دخالت دارد؛

2. اگر بنا باشد شريعت خود را در دنيا و دين مردم نشان دهد، قطعا بدون دخالت فقيه واجد شرايط ميسّر نيست.

با توجه به اين دو لازمه براي واژه «مشروطه مشروعه» مي توان ادعا كرد اگر كار بر همان منوال كه شيخ تصوير كرده بود پيش مي رفت، خواه ناخواه مي بايست حكومتي تشكيل گردد كه مستقيما تحت نظارت فقيه جامع الشرائط احكام شريعت اجرا گردد و اجراي احكام شريعت جز از اين طريق، قابل پياده شدن نيست.

اسناد فراواني وجود دارد كه مرحوم آخوند نيز براي اجراي دستورات شريعت، رو به مشروطيت آورد و از اين نظر، هيچ گونه اختلافي ميان او و مرحوم شيخ شهيد وجود نداشت.

مرحوم آخوند در نامه اي به يكي از وعّاظ طراز اول ايران، جناب آقا شيخ محمد سلطان المحققين درباره انگيزه خود از حمايت نهضت مشروطيت ايران چنين بيان داشته است: «... غرض ما از اين همه زحمت ترقيه حال رعيت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اغاثه ملهوف و اجراي احكام الهيّه عزّ اسمه و حفظ وقايه بلاد اسلام از تطاول كفّار و امر به معروف و نهي از منكر و غيرها از قوانين اسلاميه نافعه للقوم بوده است...»(14)

از تلگراف هاي ديگري كه از سوي طهراني، خراساني و مازندراني به ايران فرستاده شد، چنين آمده است: «پر واضح است كه اقدامات مجدّانه داعيان محض حفظ دين مبين و قوّت و شوكت دولت ترقّي ملت و ترقيه حال رعيت و صيانت نفوس و اعراض مسلمين بوده، مكرّرا هم اين معنا را نصّا و خلوصا تلگرافا و كتبا به عرض رسانيده...»(15)

مرحوم آخوند با اين نگرش ديني، مشروطه را نوعي ساختار نوين سياسي مي دانست كه اهل شرع نيز بايد از آن به عنوان تكيه گاهي براي رسيدن به مقاصد ديني خود از آن سود جويند و به همين دليل، تأسيس مشروطيت را از اهمّ واجبات شمرده، چنين فتوا داد: «بذل و جهد در استحكام و استقرار مشروطيت به منزله جهاد در ركاب امام زمان ارواحنا فداه و سرمويي مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت است.»(16)

آقاي حائري در تحقيقي كه درباره دليل شركت رهبران مذهبي در انقلاب مشروطيت ايران كرده است، مي گويد: دشمني علما با مظفرالدين شاه به حدي رسيد كه مرحوم شربياني او را "سگ" ناميد. تلگراف هاي چهارنفر از علماي معروف مقيم نجف به مظفرالدين شاه و عين الدوله صدراعظم وقت به خوبي نشان مي دهد كه چه اندازه اين مقامات با نفوذ مذهبي از دستگاه حاكمه مظفرالدين شاه ناخشنود بودند. براي اصلاح فساد اداري و غيره، علماي نجف در يكي از تلگراف هاي خود كه در تاريخ 1902 (1320 قمري) به شاه فرستادند، درخواست تأسيس يك مجلس نمايندگان كرده بودند.
اين اختلاف و دشمني كه علما با دستگاه حاكمه قاجار داشتند و درخواست ها و پيشنهادهاي آن ها براي اصلاحات كشوري به خوبي نشان مي دهد كه با رژيم حاكم، كه بر بنياد استبداد، ستم و بي دادگري ريخته شده بود، سخت مخالف بودند.

مشروطيت موردنظر مرحوم آخوند
مشروطيت با اين كه ترجماني از واژه «كنستيتوسيون» (Conistitution) غربي است كه در آن، طبق پيشينه تحولات فكري و سياسي انقلاب كبير فرانسه كه با سكولاريزم و عاري از هرگونه دين باوري همراه بود، ولي در برداشت اوليه مرحوم آخوند، چنان با دستورات شريعت انطباق داده شد كه نتيجه اي جز مشروعيت خواهي شيخ فضل الله نداشت، آية الله آخوند خراساني و مازندراني در لايحه اي مشروطيت را اين گونه تعبير مي كنند: «... مشروطيت هر مملكت عبارت از محدود و مشروطه بودن ادارات سلطنتي و دواير دولتي است به عدم تخطي از حدود و قوانين موضوعه، بر طبق مذاهب رسمي آن مكتب، و طرف مقابل آن استبداديت دولت است [كه [عبارت از رها[يي] و خودسري است [و [آزادي سلطنتي است و... آزادي هر ملت هم، كه اساس مشروطيت سلطنتي مبتني بر آن است، عبارت است از: عدم مقهوريت شان در تحت تحكّمات خودسرانه سلطنت و بي مانعي در احقاق مشروعه ملّيه، و رغبت مقابله آن هم عبارت از همين مقهوريت مذكوره و فاقد هر چيز بودن در مقابل ارادت دولت است، و چون مذهب رسمي ايران همان دين قويم اسلام و طريقه حقّه اثناعشريه صلوات الله عليهم اجمعين است، پس حقيقتا مشروطيت و آزادي ايران عبارت از عدم تجاوز دولت و ملت از قوانين منطبقه بر احكام خاصّه و عامّه مستفاده از مذاهب و بنيه بر اجراي احكام الهيه عزّ اسمه و حفظ نواميس شرعيه و ملّيه و منع از منكرات اسلاميات و اشاعه عدالت و محو مباني ظلم و سدّ ارتكابات خودسرانه.... مطلب اين بود [كه [اساس مسلماني بر اين مطلب مبتني و در فصل دويم متمّم قانون اساسي هم كه سابقا امضا نموديم ملزوم عدم مخالفت قوانين موضوعه با احكام شرعيه را تصريح و كاملاً اين معنا رعايت شده است و اميدواريم كه ان شاءالله تعالي عموم ملت هم در انتخاب مبعوثان خود از مردمان صحيح كامل و كساني كه به معاشرت كامله عدم خيانتشان به دين و دولت و مملكت و ملت معلوم باشد، بذل مراقبت نموده و خواهد نمود. مبعوثان عظام هم حق امانت داري كما ينبغي اداء و سرمويي خيانت را به هيچ كدام البته روا نخواهند داشت...(17)

الاحقر عبدالله مازندراني (محل مهر) الاحقرالجاني محمّدكاظم الخراساني(محل مهر)

شيخ شهيد نوري پيش از آن كه كاملاً از اصلاح مشروطيت غربي و انطباق آن با مشروعيت ديني نااميد گردد، آخرين بار فرمود: اگر مجلس مطيع علماي نجف است، پس چرا نامه مرحوم آقاي آخوند را، كه با وساطتش به دست رياست مجلس آن روز رسيد، در صحن مجلس قرائت نگرديد؟! اگر نامه رهبر ديني مشروطه خواهان، جناب آقاي آخوند در مجلس قرائت مي شد، آن وقت همگان متوجه مي شدند مشروطيت موردنظر آخوند همان مشروعيت مطلوب شيخ فضل الله بوده است. البته آن روز مجلسيان شيّاد عمدا آن نامه را، كه مخالف نيّات پليدشان بود، مخفي نمودند و به گونه اي وانمود كردند كه گويي اصلاً چنين نامه اي از سوي جناب آخوند در ضرورت رعايت انطباق مقرّرات مجلس با احكام الهي صادر نگرديد. ولي خوشبختانه كسروي معلوم الحال متن نامه آقاي آخوند به مجلس را در كتاب تاريخ مشروطه آورده است.

مواضع آخوند خراساني در برابر مشروطيت پس از سقوط محمدعلي شاه
پس از آن كه مبارزان بختياري و سپاه محمدولي خان تنكابني با موافقت روس و انگليس تهران را فتح كردند، خبر عزل محمدعلي شاه و جلوس فرزنش، احمدشاه، به نجف رسيد. مرحوم آخوند طي تلگرافي مردم را به آرامش دعوت كرد و از آنان خواست كه از آن پس ماليات را به دولت بدهند.

متن تلگراف چنين است: «توسط انجمن هاي ايالتي و ولايتي به عموم ملت ايران اعلام مي شود: ارتفاع حكم اداي ماليات و لزوم اهتمام در رفع انقلابات را سابقا بعد از تغيير سلطنت اعلام، باز هم تأكيدا اظهار مي شود: اليوم حفظ مملكت اسلامي، به امنيت كامله و تميكن از اولياي دولت، متوقّع، و اندك انقلاب موجب مداخله اجانب و دشمني به دين مبين اسلام است.»(18)

آية الله خراساني پس از سقوط استبداد صغير، براي تداوم و حفاظت از مشروطيت، آموزش نظامي را واجب نمود. در اين باره در يكي از اسناد آمده است: «... معلوم است كه حفظ اسلام و پاس باني ممالك اسلامي تكليف عامّه مردم است و بر هر فردي از افراد مسلمين واجب است كه به حسب قوّه و استعداد خود، در مقام تحصيل مقدّمات آن برآيد، در اقدام به لوازم آن كوتاهي نكنند... بر عموم جوانان مسلمين و ابناي ملت اسلامي واجب است كه در مشق نظامي و تعلّم قواعد حربيه جديد، كه معمول اين زمان است، هيچ گونه مسامحه و مساهله ننمايند...»
الاحقر الجاني محمدكاظم الخراساني (محل خاتم مبارك)(19)

مرحوم آخوند سپس تلگراف هايي براي ناصرالملك نايب السلطنه احمدشاه و وزارت جنگ و وزارت داخله و رياست مجلس شوراي ملّي فرستاد و در آن از مجاهدات امرا و سرداران عظام ملي و مجاهدان دين پرست وطن خواه و طبقات ملت ايران در استقرار اساس قويم مشروطيت تشكر كرد و به آن ها پندهاي نيكو داد تا در ايجاد نيروهاي مسلح، كه اهمّ تكليف فوري و مايه نجات مملكت از ممالك و قطع تشّبثات اجانب است، بكوشند و از منهياتي كه دولت قبل مرتكب آن مي شد، از قبيل «تكثير ادارات مضرّه و توسيع دوائر مفسده و صرف ماليه مملكت از مال ملت مظلومه» بپرهيزند و عفو عمومي بدهند تا زندانيان سياسي آزاد گردند... و قوانين مملكتي را بكلي با حضور هيأت مجتهدين عظام نظّار كه سابقا به مجلس معرفي شدند مطابق قانون اساسي عاجلاً مترّصد، و از منكرات اسلاميه و منافيات مذهب، به كمال شدت و سختي جلوگيري فرموده، از ادارات مملكتي به اقل ضرورت اكتفا و مستخدمين در كليه ادارات، خصوصا در عدليه، را از مردمان با قناعت و ديانت و صحيح الملك و العقيده انتخاب و مصارف را همه به اقلّ آنچه ممكن شود، برقرار فرمود.»(20)

ناصرالملك، نايب السلطنه ايران، به تلگراف مفصّل آخوند، كه حاوي دستورات براي مملكت داري بود، چنين پاسخ داد: «... از مدلول گرامي تلگراف منيع مورخ 29 جوزا بر ترقيّات قواي عسكريه و اطمينان قلوب عامّه طبقات، كه باعث استقلال و استقرار مملكت و آسايش ملت و در واقع و نفس الامر، حاوي تعليقات و دستورالعمل هاي لازمه بود، اطلاع كامل حاصل و موجب بسي خوش وقتي خاطر و باعث مزيد عوالم قلبيه شد... بر ذمّه هر فرد از مسلمين فرض است كه در حفظ ثغور و حدود اسلاميان كه در واقع حفظ اسلام است، خود را حاضر و آماده سازند و بر اولياي دولت لازم است كه اسباب و ادوات آحاد نظامي را فراهم بياورند...»(21)


آخوند خراساني در مبارزه با اشغال گران روسي
دولت روس و انگليس براي چپاول هرچه بيش تر منابع ايران با يكديگر رقابت مي كردند و هر وقت پايه هاي حكومت مركزي را در ايران سست مي يافتند، به بهانه حفظ منافع تجاري و صيانت جان و مال اتباع خود با قشون وارد خاك ايران مي شدند.

در هنگامه نهضت مشروطيت و در بحبوحه قيام ملت، براي حمايت دولت فاسد وقت، سربازان روسيه تزاري وارد ايران شدند و هيچ گاه مايل به ترك اشغال نبودند.

حضور مداوم بيگانگان در ايران و فجايعي كه مرتكب مي شدند خاري در چشم وطن پرستان و آزادي خواهان واقعي بود. اينان چون به تنهايي قدرت مقاومت در برابر روسيه تزاري نداشتند، چشم اميد به مراجع ديني خود دوخته بودند تا آن ها بتوانند با نفوذ معنوي كه در ميان توده هاي مردم دارند، چاره اي براي دفع روسيان بينديشند.

به همين روي مرحوم آخوند به عنوان مرجع تقليد شيعيان، از روي تعهّد و احساس وظيفه ديني، در اولين قدم، در تلگراف به مجلسيان امتعه روسي را تحريم كرد. در اين تلگراف آمده است: «مجلس محترم شوراي ملي شيّد الله تعالي اركانه... اساس قويم مشروطيت و استقلال وطن، بلكه اركان ديانتمان در تزلزل و روح ملّيتمان در خطر و حقوق وظيفه ملّيه، بلكه شهرية مان لگدكوب و تكليف ديني اسلامي زياده بر اين به انتظار نشستن، دست روي دست گذاردن را اقتضا ندارد.

اگر حقوق بين المللي مرعي و قوانين آن منظور است، سكوت تا كي؟ انتظار تا چند؟ و اگر مجرّد الفاظي بدون واقعيت و خالي از حقيقت است، البته عموم علما و قاطبه مسلمين هم از مقتضيات اسلاميت خود رفع يد نخواهند كرد. و عجالتا مجاهده اقتصاديه ترك امتعه روسيه بالكليّه، كه اولين قدم دين داري و وطن خواهي است بعون الله تعالي و حسن تأييده بايد سريعا اقدام شود.»(22)

دولت روسيه از اين اعلاميه مرحوم آخوند از منافع خود نگران گرديد و در نامه اي به وي او را تهديد كرد كه ما نيز جلوي واردات كالاهاي ايراني را خواهيم گرفت.

ايشان به فرزند ارشدشان، ميرزا مهدي، كه همگام با پدر در صف مقدّم مشروطه خواهان بود، دستور داد تا نامه اي در جواب روسيه بنويسد. در بخشي از اين نامه آمده است:

«حالا كه انقلابات بحمدلله مرتفع، و امنيت ايران با ساير ممالك متقارب و بر هر ذي حسن عيانا محسوس است كه ابقاي قشون روسيه در ايران همه روزه يك نوع اشكال عظيمي براي ملت و دولت توليد و اختلال جديد فراهم نموده، اسباب تزلزل كلي و منافي استقلال مملكت بوده و هست، مفاسد مرتّبه و اشكالات متولّده هم جز به خروجشان قابل زوال و ارتفاع نيست.»(23)


سازش روس و انگليس در تجاوز به خاك ايران و اعتراضات مرحوم آخوند
روسيان چون از ترساندن آخوند و متقاعد ساختن وي مبني بر عدم تحريم كالاهايي خود مأيوس شدند، تصميم به شدت عمل و ايجاد رعب و وحشت و تجاوز هرچه بيش تر به حقوق ملت ايران گرفتند و در اين كار، انگليسي ها را نيز با خود همراه و همداستان ساختند.

از سوي ديگر، به گفته مورّخان، دولت ايران پس از استقرار مشروطيت در سال 1911 براي رفع نابساماني اقتصادي ايران، شوستر امريكايي را به استخدام درآورد. او نيز در همان سال، براي سر و سامان دادن به مسائل مالي و گمركي، وارد ايران شد و در اندك مدتي توانست با در نظر گرفتن مصالح كشور و انجام اصلاحات لازم، موفقيت هاي قابل توجهي به دست آورد. به همين روي، دولت روسيه كه از طرز كار و موفقيت هاي او ناراضي بود، با ادامه خدمتش در ايران مخالفت كرد و با يك تهديد، عزل او را خواستار گرديد و متعاقب آن، دست به اقدامات حادّي زد كه از آن جمله قتل آزادي خواهان در تبريز، اشغال قزوين و به توپ بستن حرم حضرت رضا عليه السلام بود.

دولت تزاري روسيه به دولت ايران اولتيماتوم داد تا ظرف 48 ساعت مستر شوستر، مستشار مالي، را از مملكت اخراج كند و متعهد شود تا مستشاران خارجي هر وزارت خانه را از دولت روس و انگليس انتخاب كند و اگر بخواهد از كشورهاي ديگر مستشار استخدام نمايد، بايد اين كار با اجازه وزراي مختار روس و انگليس باشد.

به دنبال اين اولتيماتوم قلدرانه، دولت تزاري با دستور فرمان دهي كل قوا، سالدات هاي روسي را مأمور پيش روي در خاك ايران كرد. آن ها نيز مازندران و رشت را اشغال كرده و تا قزوين پيش روي نمودند و تهران را مورد تهديد قرار دادند.

از سوي ديگر، دولت انگليس نه تنها به اين اولتيماتوم اعتراض نكرد، بلكه وزارت خارجه آنان در يادداشتي، دولت روسيه تزاري را تأييد كرد.

كسروي در اين باره مي نويسد: «... انگليس در 14 اكتبر (بيست و يكم مهرماه) با دست نماينده خود در تهران، يادداشت سختي به دولت ايران فرستاد. در اين يادداشت، نخست ناامني جنوب و زيان آن را به بازارگانان انگليسي و راهزني هايي كه شده بود، ياداوري كرده، آگاهي مي دهد كه هرگاه از آن تاريخ تا سه ماه ديگر دولت ايران نتواند راه هاي جنوب را به ايمني بياورد، دولت انگليس ناگزير خواهد شد به كارهايي برخيزد و نخستين كاري كه خواهد كرد اين است كه نيرويي به نام «امنيه» از هزار و دويست تن از مردم ايران بسيج خواهد كرد كه به سرپرستي سركردگان انگليسي به ايمني راه ها بپردازند و ماهانه ايشان را از صدي ده كه به كمرگ جنوب افزوده شود و از ماليات فارس گرفته، خواهد پرداخت.(24)


اعتراض آخوند به انگليس در همدستي آنان با متجاوزان روسي
مرحوم آخوند و شيخ عبدالله مازندراني در تلگراف اعتراض آميز خود گفتند: «... هرگز گمان نبود از دولت حق پرست آزادي خواه، كه در اقطار عالم خود را معرفي به طرف داري حقوق نوع بشر فرموده اند، مسلك قديم و قويم خود را از دست داده، در محو آزادي و استقلال ايران، با دولت روس همدست شوند و نظير معاملات روس در شمال، نسبت به جنوب ايران، درصدد برآيند، ملت تازه بيدار ايران كه به جهت مدافعه ازحقوق وطنيه و گسيختن زنجير اسارت و خلع طوق رقيّت خاندان سلطنت خود، اين همه خون ها ريخته و قرباني ها نموده و خانمان ها بر باد داده تا جان در بدن دارد به رقيّت اجانب تمكين نخواهند كرد... در طريق حفظ استقلال مملكت، كه اولين وظيفه دينيه مسلمين است، حاضر و مهيّا خواهد بود. مقام رياست روحانيه اسلاميه هم در دفاع از حوزه مسلمين از هر نحو اقدامي كوتاهي نخواهد كرد...»(25)

با وجود اين تلگراف ها نه تنها روسيه قشون خود را از ايران فرا نخواند، بلكه به سالدات هاي خود دستور داد كه تا قزوين پيش روي كنند و تهران را در معرض خطر سقوط قرار دهند. در تهران مردم باغيرت و حميّت دست به كار شدند و براي دفاع از مملكت گردهم آمدند؛ زنان كفن پوشان شعار مي دادند: اگر مردها جرأت مبارزه و جهاد را ندارند، اجازه دهند ما به جهاد برويم.
اولين واكنشي كه در نجف به وقوع پيوست ترك نماز جماعت و درس و بحث بود كه در حمايت از ايران صورت گرفت. كسروي مي نويسد: «... خروش مردم روز به روز بيش تر مي شد. در عراق، آخوند خراساني و حاج شيخ مازندراني به كوشش برخاستند و نخست فتوا به ترك كالاهاي روس داد، و آن را با تلگراف به همه جا آگاهي فرستادند و سپس آخوند بر آن شد كه خويشتن براي جهاد و شورانيدن مردم به جنگ روسيان به ايران آيد و بي درنگ به آمادگي پرداخت.

اين كار جنبش مردم را چندين برابر گردانيد، در همه جا، علما به كار برخاستند؛ مردم را به ترك كالاي روسي واداشتند. ايرانيان از سال ها عادت به چاي خوردن دارند، ولي چون قند آن روسي بود و چاي نيز از خاك روس به ايران مي آمد، در اين هنگام، آن را رها كردند و به جاي چراغ نفتي، شمع روشن كردند. از هر چه كالاي روسي بود پرهيز نمودند. در تهران، جوانان و شاگردان دبستان ها در خيابان ها گرديده مغازه ها و دكان ها را ازخريد و فروش كالاهاي روسي باز مي داشتند و هرگاه يكي گوش نمي داد، شيشه هاي مغازه ها و دكان ها را مي شكستند...»(26)


فرمان جهاد آخوند خراساني در مقابله با متجاوزان روسي و درگذشت وي
آية الله خراساني، به دنبال پيام شفاهي اعتراض آميز خود به كنسول روسيه، تلگرافي هم بدين منظور به روس ها فرمودند، ولي چون گزارش هاي فراواني از تعدّيات سالدات هاي روسي كه تا قزوين پيش آمده بودند، به دستش رسيد، فرمان جهاد عليه آنان صادر كرد. در اين فرمان آمده است: «بسم الله الرحمن الرحيم. بر كافه مسلمين واضح است كه نفاق و اختلافات داخليه ايران عبده صليب را كامياب نموده، براي محو توحيد و نبوت ختمي مرتبت، كه اهمّ مكنونات ديرينه آن هاست، كاملاً موقع يافته، از يك طرف ايتاليا به طرابلس غرب و از طرف ديگر، روس و انگليس به شمال و جنوب ايران قشون وارد نمودند. اندك تسامح موجب ذهاب اسلام است.... بر قاطبه مسلمين و صاحبان فطرت اسلاميت و عرق ديانت، خصوصا عشاير ايلات با حميّت، واجب عيني است كه درمقام دفاع از اسلام و رفع حملات ظالمانه صليبيان كه بالضرورة الدينية، از اهمّ فرايض دينيه است، اتفاق و اتحاد حقيقي نموده، از تمام اغراض شخصي، كه منشأ اين همه خرابي هاست، اغماض نمايند، و دعوت اسلام را اجابت و استغاثه شريعت محمديه صلي الله عليه و آله را لبيك گويند.»(27)

مرحوم آخوند به دنبال اين فرمان، تصميم گرفت تا خود در رأس ساير علما و به اتفاق آنان، براي تهييج عشاير و ايلات و سركوبي روسيان به ايران بيايد و در همان وقت، تلگرافي به مؤتمن الملك رئيس مجلس شوراي ملي مخابره كرد و آمادگي خود را براي حركت به سوي ايران اعلام داشت.

بعضي از كساني كه در اين ماجرا بودند، در اين باره مي نويسند: «... بعد از آن كه جميع علماي نجف و كربلا و كاظمين و سامرّا با آن بزرگوار براي حركت در دفاع از مملكت اسلاميه متفق شدند، آن بزرگوار مقرّر فرمود كه شب چهارشنبه 21 ذي الحجة الحرام 1329 براي دعاي توسل به حضرت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه نقل مكان به سهله و از آن جا از طريق كربلا و كاظمين به اتفاق ساير حجج اسلام به ايران روانه شوند. و خيلي از فضلا و مجتهدين بعد از اين قرار روز پيش رفتند و حجرات مسجد سهله را حيازت نموده هر ده دوازده نفر يك حجره گرفتند و اسباب و لوازم سفر را آن جا كشيدند.

از سامرّا حجة الاسلام آقاي آقا ميرزا محمدتقي شيرازي، از كاظمين تمام علما از عرب و عجم، و از كربلا حجة الاسلام اقاي صدر و حجة الاسلام آقاي شيخ حسين مازندراني، حجة الاسلام آقاي شيخ عبدالله مازندراني و جناب حجة الاسلام آقاي آخوند ملامحمّد خوانساري و جناب حجة الاسلام آقاي شريعت اصفهاني، جناب حجة الاسلام آقاي سيدعلي تبريزي و جناب حجة الاسلام آقاي شيخ محمدحسين قمشه اي كه بسيار پيرمرد و افتاده بود... و ساير علما و جميع طلاب عازم حركت شدند.(28)

مرحوم آخوند در همين شب، كه بنا داشت فردا صبح عازم ايران گردد، بيمار شد و نزديك هاي طلوع آفتاب روحش به جوار رحمت حق پرواز نمود.

مرگ او در چنين شرايطي بسيار مشكوك است؛ همچنان كه بعضي از پزشكان گفتند: احتمال دارد قبلاً در غذاي او سمي ريخته بودند كه منجر به ايست قلبي گرديد.(29)


اعتراض هاي آخوند به روند الحادي مشروطيت و فرمان اخراج تقي زاده
از بحث هاي گذشته روشن گرديد كه جناب آخوند با روي كردي ديني وارد نهضت مشروطيت شد و آن را با معيارهاي اسلامي در مبارزه با ظلم و استبداد و دفاع از حقوق محرومان و مسائلي نظير اجراي امر به معروف و نهي از منكر سازگار يافت و از روي وظيفه ديني به استقرار آن همّت گمارد. ولي به مرور زمان، پرده ها از مقاصد شوم مشروطه گران ملحد برافتاد و آن ها با به جا گذاشتن سابقه زشتي همچون شهادت آية الله نوري و به قتل رساندن رهبر ديني مشروطه خواهان آية الله بهبهاني در نوشته ها و اظهارات خود، دستورهاي اسلام را براي اداره جامعه ناكارامد خوانده، به دستورات اسلام از جمله قصاص اهانت كرده و دراين باره قلم زدند.

مرحوم آخوند به عنوان يك مرجع ديني، همچون شهيد شيخ فضل الله نوري خود را موظف مي ديد تا در مقابل اين جوّ ضد ديني، تلگراف اعتراض آميزي به مجلس مخابره كند. او در اين تلگراف گفت: «دولت بايد از نشر مطالب الحادي و فساد برانگيز جلوگيري و نويسندگان اين گونه مطالب را مجازات كند.(30)

مرحوم آخوند در مقابله با سخنان دموكرات ها، كه حكم قصاص را خلاف حكمت و سياست شمرده بودند، تلگرافي به اين مضمون به مرحوم بهبهاني پيش از قتل وي مخابره كرد: «به موجب مكاتيب متكثرّه داخله، در شماره 121 جريده ايران نو، حكم قصاص را خلاف سياست و حكمت شمرده، به آيه مباركه "ولكم في القصاص حياة يا اولي الالباب" كه حكما و فلاسفه غيرمسلمين همه به حكمت هاي مودوعه در آن كريمه اقرار و به فهم آن افتخار دارند، استحقار نموده، البته چگونگي را اعلام، بلكه همين شماره را عاجلاً ارسال فرمايند تا در صورت صدق، حكم الهي عزّ اسمه به عموم مسلمين اعلام شود.»(31)

آقاي آخوند با مباني توحيدي و تعبدّي نمي توانست عقايد متجددان ملحد يا كج انديش را بپذيرد. افرادي همچون تقي زاده، با غرب زدگي دست از معتقدات اسلامي كشيده بودند و در نظريه پردازي هاي خود همچون ملكم خان مي گفتند: ايراني براي دست رسي به تمدن غربي بايد از نظر روحي، جسمي، آداب و اخلاق و حتي پوشش، الگوي اروپايي را بپذيرد. او در حزب «دموكرات» با ترويج و تبليغ اين تفكر وارد مجلس گرديده بود.

بدين روي، آخوند خراساني و همرزمش شيخ عبدالله مازندراني وقتي به انحرافات فكري تقي زاده پي بردند، در تلگرافي دستور اخراج او را از مجلس و تبعيد وي را از كشور صادر نمودند.

در اين فرمان آمده است: «... چون ضديّت مسلّم سياسي سيد حسن تقي زاده، كه تاكنون جدّا آن را تعقيب نموده است، با اسلاميت مملكت و قوانين شريعت مقدّسه بر خود و اعيان ثابت شده است و از مكنونات فاسده اش علنا پرده برداشته است، لذا از عضويت مجلس مقدّس ملّي و قابليت امانت نوعيه لازمه آن مقام منيع بالكليه خارج، قانونا و شرعا منعزل است.»(32)

پس از انتشار اين حكم تلگرافي، مجلس شوراي ايران ترتيبات اخراج او را به منظور خروج او از طهران صادر، تقي زاده به تبريز آمد و مدتي در آن جا اقامت و عاقبت به استانبول و متعاقبا به وطن ايده ال خود، كه همان اروپا باشد، رفت.»

··· پي نوشت ها
1 ر. ك: عبدالحسين مجيد كفايي مرگي در نور؛ زندگي آخوند خراساني، كتابفروشي زوّار، سال 1359، ص 39

2 محمد رازي، آثار الحجة، ص 171

3 كفائي، پيشين، ص 106، به نقل از حيوة الاسلام.

4 همان، ص 128، به بعد نقل از: المصلح المجاهد، و شيخ آقا بزرگ تهراني

5 همان، ص 326

6و7 مهدي ملك زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، انتشارات علمي، مجلد 21، ص 105 / ص 219

8 كفائي، همان، ص 157 به بعد، به نقل از تاريخ انقلاب مشروطيت ايران.

9 احمد كسروي، تاريخ مشروطه ايران، انتشارات اميركبير، ص 33، علي اكبر ذاكري، مجله حوزه، ش 7677 (مهر، آبان، آذر، 1375)، ص 285

10 ذاكري، پيشين، ص 286، به نقل از: واقعات اتفاقيه در روزگار، ج 1، ص 83

11 احمد كسروي، همان، ص 86285 / علي دواني، نهضت روحانيون ايران، انتشارات خيريه امام رضا عليه السلام ، 1360، ج 1، ص 145 به بعد

12 ر.ك: آية الله نائيني، تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص 14

13 عبدالحسين زرگري نژاد، رسائل مشروطيت، كوير، ص 7981

14 عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران، ص 123

15 احمد كسروي، همان،ص 617

16 همان ،ص 730

17 عبدالحسين زرگري نژاد، پيشين، ص 485 به بعد

18 عبدالحسين كفايي، پيشين، ص 235

19 حاج آقا روح اللّه نجفي اصفهاني،مكالمات مقيم و مسافر نقل از عبدالحسين زرگري نژاد، همان، ص 249، 20 كفايي، پيشين، ص 235 238

21الي23 عبدالحسين مجيدكفايي،همان، ص 235الي238/ص240/ ص 243244

24 احمد كسروي، تاريخ هيجده ساله آذربايجان، ص 149

25 كفايي، پيشين، ص 50249

26 كسروي، تاريخ هيجده ساله آذربايجان / ص 241

27 كفائي، همان

28 همان، ص 269، به نقل از حيوة الاسلام

29 عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران، ص 18117/ كفايي، همان، ص 277 به بعد

30 علي اكبر ذاكري، همان، ص 377، به نقل از مهدي ملك زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت، ج 6، ص 1289

31 خاطرات و اسناد مستشارالدوله، صادق، به كوشش ايرج افشار، مجموعه دوم، ص 306

32 اوراق تازه ياب مشروطيت و نقش تقي زاده، به كوشش ايرج افشار، ص 207


منبع: مجله معرفت ، شماره 55، ذبيح زاده، علي نقي؛

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما