شنبه 8 ارديبهشت 1403  
اصولی
نقد تصحيح فوائدالاصول

  
يكي از كتاب هايي كه در بر گيرنده برخي آراي اصولي مرحوم محقق خراساني است كتاب فوائد الاصول ايشان مي باشد كه بارها چاپ شده است. مقاله زير در نقد تصحيح جناب سيد مهدي شمس الدين نسبت به اين كتاب نوشته شده است:

............................

     نقد تصحيح فوائدالاصول

[فوائدالاصول] تاليف آخوند مولي محمدكاظم خراساني ، تصحيح و تعليق سيدمهدي شمس الدين ، تهران ، وزارت ارشاداسلامي ، چاپ اول ، 1407ق ، 3000 نسخه ، 172 صفحه .

تحقيق و تصحيح متون كهن ، نوشته ها و آثار عالمان و محققان اسلامي ، چه آنهائي كه هنوز بچاپ نرسيده و در زواياي كتابخانه ها بصورت خطي مانده اند و چه آنهائي كه بگونه اي مغلوط و ناشايسته عرضه شده اند، كاري است ارزشمند و ضروري .

اما بايد توجه داشت كه اين كار همانند همه كاره،اهليت ، لياقت و مقدمات لازم را نيازمنداست ، كه به برخي از آنها دراين نوشتار اشاره رفته است .

متاسفانه ،اينك ما بااين آشفته بازار تحقيق و نشر روبرو هستيم ، و گاهي برخي از منشوراتي كه عنوان تصحيح ، تعليق و تحقيق را يدك مي كشند، جز تباه سازي ، تصحيف و تحريف ، چيز ديگري نيست .

ما با علم واعتقاد براهميت و ضرورت كار وايمان به ارزش و قداست تلاش محققان ، براي يكبار، با نشراين نقد، كه از سوي برادري سختكوش ، به دفتر مجله رسيده است ، به همه كساني كه آهنگ[ احياء آثار] بزرگان را دارند، توصيه مي كنيم كه قبل از هر چيز، به اين بينديشند كه اين كتابه، ثمره عمر آن عالمان و بزرگان است و تباه ساختن آنها روا نيست .


[حوزه]


دو مقدمه
1. ضرورت واهميت تصحيح متون

يكي از وظائف مهم سنگين دانشمندان اسلام ، و بويژه اساتيد و معلمين حوزه هاي علوم ديني ،احياء و عرضه پسنديده ميراث بس ارزنده سلف صالح حوزه هاست . ستردن گرد و غبار غربت از چهره غمبار درهاي گرانبهائي كه عنوان[ نسخ خطي] و[ مخطوطات] به خود گرفته و گوشه و كنار كتابخانه هاي شخصي و عمومي ، عزلت گزيده اند و همچنان چشم انتظار محققان آگاه ، دلسوز، شايسته و پر حوصله و در يك كلام ،[ اهل در دواهل كار] هستند، كاري است بس ارزشمند و گرانسنگ ، واز سوي ديگر، وقت گير، پردردسر، كم نمود و كم سود! 1 واين امر در مورد متون درسي حوزه ها - يا شبه درسي ، مثل حواشي و شروح و منابع ارزنده و مورد مراجعه اساتيد و طلاب فاضل - ضرورت بيشتري دارد و تاكيد فزونتري مي يابد.

چه بسياراوقات گرانبهاي طالبان علوم ديني واحيانااساتيد، صرف فهم عبارتي مي شود ه مثلا يك كلمه اش غلطاست . يا چه[ ان قلت قلت] ه، و[ يرد عليه اولا... و ثانيا... و ثالثا]... كه براثر غلظ بودن عبارت و كلامي روي مي دهد، و چه بسيار فرصت شاگردان صرف مي شود كه مثلا در[ مكاسب] مرحوم يخ انصاري - قدس الله نفسه الزكيه - خبر فلان مبتدا كجاست ؟ يا ربط فلان جمله با جمله قبل و بعد چيست ؟ يا عبارت منقول از فلان كتاب ، پايانش كدام است ؟ و هكذا. و تازه ، بسياري هم به نتيجه قطعي دست نمي يابند، كه اگر[ مكاسب] چاپي منقح و مصحح ، با همه ويژگيها و خصوصياتي كه يك اثر تحقيق شده بايد داشته باشد، داشت ، نه آنهمه فرصت به هدر مي رفت و نه آنهمه كج فهمي رخ مي داد. و تحقيقا بايد گفت :اگر فرض،اكنون طلبه ، سه سال وقت ، صرف آموختن[ مكاسب] مي كند، در صورت وجود داشتن چاپ تحقيقي و مصحح آن كتاب ،اين مدت ، به دو سال تقليل مي يافت ، و دراين مدت بخوبي از عهده تحصيل آن بر مي آمد.

به هر حال ،اين امري است كه[ جملگي برآنند] واين مقال ، مجال تفصيل بيش ازاين ندارد،اين سخن بگذار تا وقت دگر.

نكته اي كه بايداينجا روي آن تاكيد كرد وانگشت گذارد،اين كه تحقيق و تصحيح متون ، دو شرط اساسي و مهم دارد:

1- خبر ويت و تخصص در علمي كه كتاب مربوط به آن است .

2- آشنائي كامل با فن تصحيح و چگونگيهاي آن ، با همه ويژگيها و نكته هاي ريز و درشتي كه رعايت آنها لازم است . 2

مرحوم ،استاد جلال الدين همائي ، كه حقا مردي ذي فنون و جامع ، و در تصحيح متون ،استادي كم نظير بود، در[ مختاري نامه] سخني دارد بس نغز و جالب ، كه نقل آن دراينجا بسيار مناسب است :

...تصحيح ، غيراز مقابله كردن نسخ است ، توضيح آن كه ... چند نسخه مختلف رااز يك كتاب با هم مقابله كردن و نسخه بدلها را با رموز و علامات نسخ ، بدون تعيين راحج و مرجوح و صحيح و غلط، در حواشي ثبت كردن ، كاري جزاين نيست كه چند نسخه را كه در دست كسي جمع شده باشد، ديگران هم ببينند، يا در حكم اين است كه كاتب نسختي ، موارد حيرت و ترديد خود را عينا تحويل خواننده بدهد تا هر كدام را كه خود خواننده ، صحيح دانست ،اختيار كند.

من ، هر وقت اين قبيل نسخه بدل نويسيها را مي بينم ، به ياد قصه [مثنوي] مولوي درباره آن[ مرد دو مو] مي افاتم كه عروس نو گزيده بود و پيش سلماني رفت كه موهاي سفيداو رااز سياه جدا كند. سلماني همه ريش او را يكجا بريد، پيش او گذاشت كه من فرصت اين كار ندارم ، خودت موهاي سفيد و سياه رااز هم جدا كن.


ان يكي مرد دو مو آمد شتاب

پيش يك آيينه دار مستطاب

گفت از ريشم سفيدي كن جد

كه عروس نو گزيدم اي

فتي ريش او ببريد و كل پيشش نهاد

گفت خود بگزين مرا كاري فتاد


بالجمله ، نسخه ها را با هم مقابله كردن واختلافات آن را در حواشي ثبت نمودن ، عمل كتاب و نساخ است ، نه هنراهل تحقيق و انتقاد.اين عمل رااحيانا وارقان قديم و كتابفروشان متاخر نيز، انجام مي دادند و نمونه هاي آن در كتب خطي و چاپي فراوان است . اما تصحيح ، فن ديگري است . دراين عمل ، علاوه بر مقابله و

عرض نسخ ، بايد شخص مصحح ، در علم و فني كه موضوع كتاب است ، چندان احاطه و تبحر و قوه تشخيص و فهم واستدلال داشته باشد كه مواضع غلط رااز صواب و نسخه هاي راجح رااز مرجوح تميز بدهد و با تثبيت و تنقيب و نهايت بذل جهد واستفراغ وسع ، تا آنجا كه سر حدامكان و طاقت بشري است و در سنت امانت و وثاقت محظور نيست ، متن كتاب رااز تحريفات و تصحيفات نساخ ، بپيرايد و آن را چنان به صلاح باز آرد كه از زير قلم مولفش بيرون آمده باشد، نه اين كه هر كجا غلطي انگاشت ،از پيش خود كلمتي بسازد و تصرفي كند كه روح صاحب تاليف ،از آن بي خبر و بيزار باشد.

در عمل عرض و مقابله ، شرط علم و سواد تا همين اندازه كافي است كه با خطوط قديم آشنا باشند واز عهده خواندن و فهميدن نسخ خطي برآيند واز آن كه بگذريم ، شرط اساسي اين كار، متحلي بودن به صفت ايمان و امانت است ، چندانكه از پيش خود، هيچ تصرف در گفته ها و نوشته هاي ديگر نكنند...

اما در عمل تصحيح ، علاوه بر شرط عرض و مقابله ، تخصص و تبحر فني نيز لازم است . يعني مثلا كسي كه مي خواهد كتابي را كه در فن طب و صيدله يا فلسفه و هندسه و نجوم به نثر فارسي قديم تاليف شده است ، تصحيح كند، بايد در آن علم و درادب فارسي ، هر دو ، بحقيقت ،استادي و مهارت داشته باشد، و آن كه در يكي ازاين دو فن ، ضعيف و پياده باشد، همچنان مرغ يك پراست كه بقول مولوي :

مرغ يك پرزودافتدسرنكون

زبر پرد دو گامي يا فزون

...متاسفانه ، دراين ايام كه آن را دوره آشفتگي بازارادبيات فارسي و تصحيح متون مي توان ناميد، در جزو ساير تخليطات و اشتباه كاريه، عمل تصحيح و مقابله نيز، به يكديگر مخلوط و مشتبه شده واين كار، مثل اكثرامور فرهنگي ، دستخوش مداخلات نااهلان گرديده است . هر كه را مي بيني ، به تقليد و تشبه اساتيد فن ، دو نسخه عكسي از كتب خانه ها تهيه كرده و باد در گلوافكنده كه - لقمه اي از حوصله بيش - مشغول تصحيح ديوان ، يا فلان كتاب علمي وادبي نثر قديم است ، و گاهي كه محصول اين كوششهاي بي فايد به بازار مي آيد، مايه فضيحت و خجلت و شرمساري است . 3!

متاسفانه ديده شده است كه برخي ، فاقد هر دو شراط يا يكي بوده اند و بدين كار مهم ، دست يازيده اند. 4 و مثلا تنها به صرف اطلاعات فقهي و اصولي ، در تصحيح كتابي فقهي اكتفا كرده و آن را تباه كرده اند، يا حداقل ، به صورت كاملا مطلوب و شايسته عرض و قابل قياس با كارهاي بسياري از محققان كشورهاي ديگر،از آب در نياورده اند.

اكنون به اين عبارت ،از يكي از كتابهاي فقهي كه اخيرا چاپ شده ، بعنوان نمونه توجه فرمائيد. عبارت مورد نظر را عين، با همه خصوصيات نقطه گذاري ، نقل مي كنيم كه ببينند چگونه اين نوع نقطه گذاري ، خواننده را گيج مي كند و حاكي كه از كاربرد[ من عندي] اين نشانه هاست :

[...فانه الان مثلا ما بقي - من قريب ماتي (5) كتب للشيخ المفيد، علي ماذكره الشيخ في الفهرست الاالمقنعه المتن التي شرحها في التهذيب - في بعض البلاد - و من ثلاثمائه (6) - تقريبا - من كتب الصدوق التي ذكرهاايضا فيه و سماها و قال في آخره ( الاخره - خل ل):] [و غير ذلك من الكتب والرسائل لم يحضرني الان اسمائها)الا من لايحضره ( الفقيه - خ ل )، و ثواب الاعمال في بعض البلاد ( البلدان - خ ل )،]... 5 .


2. نگاهي به تاليفات و شيوه تدريس و تاليف آخوند خراساني

يكي از كتابهاي شبه درسي حوزه ه، كتاب[ فوائدالاصول] عالم ژرف انديش و تلاشگر و درگير و محقق والاقدر و عالم رباني آخوند مولي محمدكاظم خراساني - قدس الله نفسه الزكيه است كه اخيرا با تصحيح جناب آقاي سيدمهدي شمس الدين - دام تاييده - به همت وزارت ارشاداسلامي ، منتشر شده است . قبل از بحث درباره اين تصحيح ، خاطرنشان مي شود كه آخوند مولي محمدكاظم خراساني (13291255ق ) معروفتراز آن است كه نگارنده بخواهد درباره اش چيزي بنگارد[ ،وصف خورشيد به شبه پره اعمي نرسد].

از حدود يكصد سال پيش به اين طرف ،افكار و آراءاين قله برافراشته دانش و بينش ، محور تدريس و تدرس حوزه هاست .از ميان تصنيفات ايشان ، چهار كتاب ، بيشتر مورداستفاده و مراجعه بوده و هست كه عبارتنداز:

1-حاشيه رسائل

2-فوائدالاصول

3- حاشيه مكاسب

4-كفايه الاصول 6 .

شيوه آخوند، در نگارش ، گزيده نويسي است . جز نكات مهم ، به چيزي ديگري اشاره نمي كند و نوعا جز حرفهاي تازه اي كه خود دارد چيزي بر قلم نمي آورد و بيهوده به نقل اقوال و[ ان قلت قلت] هاي بي ثمر روي نمي آورد.

ايشان ،ابتدا حاشيه كوتاهي بر[ رسائل] شيخ نگاشته اند ك معروف به [حاشيه قديمه] است و هنوز چاپ نشده ، 7 واز وجود چگونگيهاي نسخه خطي آن هم اطلاعي در دست نيست . علاوه بر گفته كتب تراجم ،از سرآغاز حاشيه جديده آخوند بر[ رسائل] تصريحات او در لابلاي برخي كتابهايش به[ تعليقه جديده رسائل] نيز، تدوين و نگارش اين حاشيه ،استفاده مي شود. پس از آن ، همگام با تدريس[ رسائل] حاشيه اي ديگر بر آن نگاشته است ، چنانكه خود، دراول حاشيه مبحث براءت مي نويسد

[...اما بعد فهذه و جيزه لطيفه مشتمله علي نكات شريفه من شتات فوائد... ظفرت عليها في البحث و غيره ...اجابه لالتماس جم من افاضل الطلاب ، ممن قرء علي الكتاب]... 8 .

و پيداست حاشيه اي كه به هنگام تدريس كتابي ، بر آن نگاشته شود، بسيار عميقتراز آن است كه محشي ، در گوشه اي بنشيند و هر چه به نظرش مي آيد، روي كاغذ آورد.

اين حاشيه ، به[ حاشيه جديده] معروف ، و بارها چاپ شده است . تاريخ فراغت از حاشيه مبحث ظن ، شوال 1302 ق ، و مبحث براءت واشتغال ، جمادي الثانيه 1295ق ، و حاشيه قسمت استصحاب ، ماه محرم 1294ق ، 9 و تعادل و تراجيح ، سال 1291ق ،است . 10

مولف ، در برخي كتابهاي ديگرش ،اشاراتي بدين حاشيه دارد، مثلا در [فايه الاصول] مي نوسد:

[و ما ذكرنا في الحاشيه في وجه ... لايخلو من تكلف بل تعسف]... 11

در[ حاشيه مكاسب] مي گويد:

[...كمااستظهرناه في البحث و فيمها علقتاه علي البرائه]... 12

در[ فوائد الاصول] آمده است :

وقد فصلناالقول فيه في التعليقه الجديده فيما علقناه علي مباحث العلم الاجمالي 13

[... وقد بسطناالكلام في اثباتها... فيما علقناه جديدا علي مباحث القطع والظن من رسائل شيخناالعلامه اعلي الله مقامه] 14

[...وقدفصلناالكلام في النقض والابرام التعليقه الجديده ... و من ارادالتفصيل فليراجعها] 15

علامه سيدمحسن امين[ ره] درباره اين حاشيه مي نويسد:

[عكف الطلاب علي دراستها سنين متعدده الي حين ظهورالكفايه ، لفها سنه 1291 ق]. 16

مرحوم شيخ آقا بزرگ تهراني ،ازاين حاشيه با عنوان [دررالفوائد] ياد مي كند، 17 ولي در جائي نديدم كه مولف چنين نامي بر آن نهاده باشد. تنها در چاپ سنگي 1319ق ، بدين نام خوانده شده است .

در همان ساله، در دوران حيات استادش ، ميرزاي شيرازي بزرگ ، 18 كتاب ديگري نگاشته است ، تحت عنوان[ فوائد] كه در ماه رجب سال 1301ق ، تاليف آن پايان يافته است . آخوند دراين كتاب ازاين استاد بزرگ ، نام مي برد وازاو با عنوان[ سيدناالاستاداطال الله بقائه] 19 ياد مي كند.

[فوائد] سرشاراست ازانديشه هاي بلند و نظريات عميق و دقيق و مشتمل بر 16 فائده ، بدين ترتيب :

1- فائده في صيغ الامر والنهي و غيرهما.

2- في اتحادالطلب والاراده .

3- في الاخلال بذكرالاجل في المتعه .

4- في صلح حق الرجوع .

5- في استعمال اللفظ في اكثر من معني .

6- في تقدم الشرط علي المشروط.

7- في المشتق .

8- في الشبهه المحصوره .

9- في معني المتعارضين .

10- في معني المتزاحمين .

11- في وجوب اتباع الظهور.

12- في التمسك باالمطلقات .

13- في المدح والذم في الافعال .

14- في الملازمه بين العقل والشرع .

15- في اجتماع الامر والنهي .

16- في العلم الاجمالي في اطراف الشبه غيرالمحصوره .

چنانكه ملاحظه مي كنيداز ميان اين فوائد، فائده سوم و چهارم ، يعني اخلال به ذكراجل در متعه ، و صلح حق رجوع دو مساله فقهي است و فائده دوم و سيزدهم ، يعني ،اتحاد طلب واراده ، و مدح و ذم افعال ، مباحثي است بيشتر[ كلامي] و كمتر صبغه[ اصولي] دارد.

نگارنده ، بر غم تفحص زياد، جايي نايفت كه آخوند، نام [فوائدالاصول] براين كتاب نهاده باشد. بله ، در برخي چاپهاي قديم آن ، چنين نامي ديده مي شود. بنابراين ، شايداز باب تغليب به [فوائدالاصول] موسوم و معروف شده است . مرحوم شيخ آقا بزرگ تهران[ ره] هم ،از آن با عنوان[ الفوائدالاصوليه] ياد كرده است . 20

مولف در[ كفايه] از آن با عنوان[ فوائد] ياد مي كند و بدان ارجاع مي دهد.از جمله آنجا كه مي گويد:

[...وان حققناه في بعض فوائدالاان]... 21

اساسا برخي از مباحث [كفايه] عينا مانند[ فوائد]است و مولف به هنگام نگارش[ كفايه] برخي از مطالب آن را در كفايه اش نقل كرده است ، مانند بحث مشتق كه در هر دو كتاب ، تقريبا يكسان است .

پس از[ فوائد] حاشيه اي بر بيع و خيارات[ مكاسب] نگاشته است در نهايت تحقيق ، كه در ماه محرم سال 1319ق ،از آن فراغت يافته و نخستين بار در همان ساله، درايران ، چاپ سنگي شده و مجددا هم همان چاپ ،افست شده است واخيرا با تصحيح جناب آقاي سيدمهدي شمس الدين ، به همت وزارت ارشاداسلامي ، منتشر شده است . 22

و بالاخره در دهه آخر عمر، يعني در سالهاي 1321 قمري به بعد، كتاب ژرف و دقيق و سودمند[ كفايه الاصول] را پديد آورده و تقريبا دو سال براي تدوين آن ، صرف وقت كرده است . 23ايشان ، در دهه آخر عمر، با تسلط واحاطه عجيب و غيرقابل وصفي كه براصول داشته ، بااعتقاد به لزوم تهذيب اين علم ،از حشو و زوائد، در نهايت گزيده گوئي ،اين كتاب را به سامان آورده است . واز زمان تاليف به اين طرف ، همواره محور مباحث سطوح عالي و خارج اصول حوزه هاي علوم ديني بوده و هست .

مرحوم علامه سيدمحسن[ ره] مي نويسد:

[ و عمر مجلس در سه مبئات من الافاضل والمجتهدين و كان مجتهدا لايفارق التدريس في حال ، و تميز عن جميع المتاخرين بحب الايجاز والاختصار و تهذيب الاصول و الاقتصار علي لباب المسائل و حذف الزوائد، مع تجويد في النظر وامعان في التحقيق] 24

تهذيب اصول ، يكي از خدمات بزرگ آخوند به حوزه هاست . نقل شده است كه پس از تدوين[ كفايه] ، يك دوره خارج اصول را طي سه سال تدريس مي كرده و پيش از آن ، در دو برابراين مدت ، يك دوره اصول ، تدريس مي كرده است . 25اين گفته صحيح مي نمايد، زيرا عالم روشن دل و آگاه و دردآشن، مرحوم آيه الله سيدحسن نجفي قوچاني[ ره] ، معروف به آقا نجفي قوچاني ، كه از شاگردان بنام آخوند بوده است ، مي گويد

[ دراين زمان كه 1325ق ، بود، هفت سال است كه در نجف مشغول تحصيل بودم ، تقريبا يك دوره و نصف به درس آخوند نشستم] 26

البته پيش از تدوين[ كفايه] هم ، شيوه تدريس آخوند، بسيار پسنديده و درس او در عين عمق و تحقيق ، سهل التناول بوده است .اينج، در پي بحث گسترده دراين زمينه نيستيم ، زيرا كه آن[ آسوده شبي خواهد و خوش مهتابي] تنها به نقل برخي گفته هاي شاگردش مرحوم آقانجفي قوچاني[ ره] دراين زمينه بسنده مي كنيم ، بدين اميد كه در راستاي تدريس بخصوص اصول ،الگو قرار گيرد.

آقا نجفي از حوزه اصفهان ، به قصد زيارت به مشاهد مشرفه عراق مي رود، و ماجراي اقامت خود را در آنج، چنين شرح مي دهد:

شب اول رفتم به درس آخوند، محض سياحت و تماش، چون من تا همان شب ، قصد ماندن و درس خواندن نداشتم . وقتي كه به درس گوش دادم و آن بيان سحروش را ديدم افسوس عمر گذشته را خوردم كه تا بحال درس نخواندم و من مجذوب درس آخوند شدم . 27

...آن وحشتي كه داشتم از بي خرجي بودن دراين وادي غير ذي زرع و فقد آشنايان پولدار، بكلي برطرف شد و هر شبي كه به درس آخوند مي رفتم بر شوق و ذوق من به درس آخوند مي افزود، تا بعداز دو هفته ، قلم و دوات و كاغذ مهيا نمودم و عازم شدم بر ماندن و درس خواندن و نوشتن . و در يك پنج شنبه و جمعه نشستم و درسهاي دو هفته را در دو جزوه نوشتم كه مطلبي از من فوت نشده بود، با آنكه همان طوري كه دراصفهان خواب ديده بودم ، آخوند، بلكه كليه نجفيه، يك مرتبه تقرير مي كنند درس را و تقرير دوم ندارند. آقا سيدمحمدباقر درچه اي سه مرتبه هر درسي را تقرير مي كرد، باز شب در نوشتن فرو مي مانديم . ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا! كه پس از دو هفته تمام درسها را نوشتم ، بدون اين كه حرفي سقط شود و مطلبي فراموش گردد. 28

...و بااين گرسنگي ها وادبار دنيا و رو آوردن دنيا به طالبين آن ، فتوري در عزم و خطوري در خاطر كه باعث اندوه شود، راه نمي يافت و مجدانه اشتغال به درس و بحث خود داشتم ، واگر چه دراوائل ، پنج شش ماهي به درس آقا سيدمحمدكاظم يزدي صاحب عروه رفتم و فقه ، درس مي گفت ، لكن نپسنديدم و ترك كردم و لكن روز بروز، شوق من به درس فقه واصول آقاي آخوند مي افزود، و خوب درس مي گفت . حتي يك درس او در كاغذي براي رفيق يزدي قديمي كه دراصفهان بود، نوشتم . نوشتم كه در آخوند،اين طور مختصر و مفيداست كه از هر كلمه اي ، هزار كلمه صحت و سقم آن معلوم مي شود و شما ملاحظه كنيد كه اين يك سطر عبارت ، كه جان مطلب را بيان كرده . آنهمه طول و تفصيل[ قوانين] و[ فصول] چه حال دارد، كه از اين يك سطر، همه آنها معلوم مي شود كه كدام مطلب صحيح و كدام فاسد است . نه آن كه خود آخوند، در درس ، به صحت و سقم آنهااشاره كند، بلكه شاگرد، واضح و آشكارا مي فهمد.اگر راستي راستي مي خواهيد درس بخوانيد و چيز بفهميد، بيائد نجف ، آنهم به درس آخوند، كه درس خواندن منحصر به حوزه ايشان است و درس گفتن نيز، منحصر به ايشان است .

جناب خراساني ، كه از پيرمردهاي دوره حاج ميرزا حبيب الله رشتي بود، گفت : به آخوند برخوردم ، محرمانه گفتم : راست بگو كه از خدا چه مي خواهي ؟ گفت : فقط دو نفر شاگرد مي خواهم كه حرفهاي مرا بفهمند، بعد ازاين نه دولت و نه رياست و نه مريد وامثال ذلك ، هيچيك را نمي خواهم . 29

... خود آخوند را هم خيلي دوست داشتم ، چون او را متدين واقعي شناخته بودم . مدلس و طالب دنيا به هيچ وجه نبود. فقط مي خواست درس بگويد و تعطيل هم كم داشت و چنانچه تعطيل مي شد،از همه تعطيل مي شد، ولواز مقدمات خوانها باشد، و روزي كه شروع مي شد،از همه شروع مي شد. و تدريس او به منزله قطب تدريس نجف شده بود. و من بس كه خوشم مي آمد و مي فهميدم مطالب او ر، دلم مي خواست در ميان درس برقصم و در نوشتن در فقه و اصول آخوند نيز، عشق غريبي داشتم ، با فكر و تامل مي نوشتم . 30

...كاغذ من كه به اصفهان رسيده بود - كه رفقا را به نجف دعوت نموده بودم - سال ديگر، رفيق يزدي ، با چهار پنج نفراز رفقاي اصفهان ، آمدند به نجف ... و با رفيق يزدي به درس آخوند مي رفتيم .اواز در آخوند خوشش آمد و مي گفت : من ،اين طور مدرس ، تا حل نديده ام . گفتم : اين تعريفي نشد كه تو مثل اين را نديده اي . و من مي گويم : همچو مدرسي به اين طور خوش بيان واستفاده ، و ترقي نمودن شاگردها بزودي ، تا بحال دراسلام پيدا نشده ، و تصديق نمود كه همين طوراست .

بعداز آن گفت : غيراز درس آخوند به كجاها به درس مي روي ؟ گفتم : به درس آقا سيدمحمدكاظم مي رفتم ، بواسطه اين كه مي گفتند فقه او بهتر است . شش هفت ماه رفتم ، ديدم چنگي به دل نزد:[ رب مشهورلااصل له] . حالا فعلا به درس آقاي شريعت اصفهاني مي روم ، و يك آقا شيخ محمدباقر اصطهباناتي است ، در منزلش[ هدايه] ميبدي را به جهت چند نفري مي گويد، به درس او هم مي روم . گفت : رفتن بغير در آخوند را بي فايده و حرام مي دانم ، صرف تضييع عمراست . گفتم : همين طورهاست31 ...

باري ، كه خوب است كه اينك هم شيوه آخوند در تدريس اصول و پرهيز از حشو و زوائد،اسوه شود و[ اهم] فداي[ مهم] - و بلكه بي اهميت - نگردد! واهل درايت رااشارتي بس است . به هر تقدير بگذاريم و بگذاريم كه اين رشته سردراز دارد.

اينها همه مقدمه بود، گر چه بيش از آنچه انتظار مي رفت به تفصيل انجاميد.اينك برويم سراغ آنچه انگيزه اصلي از پرداختن به اين مقال بود:


تصحيح كم فائده[ فوائدالاصول]

كتاب[ فوائدالاصول] به ضميمه[ حاشيه جديده] آخوند بر[ رسائل] تاكنون ، بارها به چاپ رسيده است . 32 نخست در سال 1315ق ، يعني 14 سال قبل از درگذشت آخوند، به اهتمام مرحوم شيخ احمد كرماني اصفهاني و حاج شيخ اجمد شيراي[ قدس سرهما] در تهران چاپ شده است . ولي متاسفانه دراين چاپ ،اغلاط فراواني رخ داده است و ظاهرا به همين دليل ، پس از مدتي مجددا به همت مرحوم ميرزاابوطالب نائيني و مرحوم حاج ميرزا محمدجعفر[قدس سرهما] و به خط عبدالله بن علي پناه ،از نواستنساخ و تصحيح و مقابله شده است . مرحوم آخوند به مصحح سفارش كرده است كه با همراهي جمعي از فضلاي مورداعتماد، با نسخه اي كه خود آخوند تصحيح كرده بود، مقابله و تصحيح شود و پس از آن ، خود مولف آن را تنميق و تاييد كرده است .استنساخ و تصحيح اين نسخه در ماه ربيع الثاني 1318ق ، پايان يافته و در همان سال به چاپ رسيده است . مصحح در آخر اين چاپ نوشته است :

[وقد شرط يعني الاخوند دام ظله علي ان اسعي واجد في تصحيح ما استنسخ منها و مقابلته معها باعانه جمع من الفضلاء والاجالاءالموثقين المعتمدين ، وان اعرض كل جزو علي حضرته الشريفه . فقابلت و وفيت لما لزم علي ، والشاهد علي ذالك مانمقه جنابه بيده المبارك في هذه الصفحه لاطمينان قلوب الناظرين ، فشكرالله مساعيه الجميله و مد ظله] 33

اين نسخه ، پس از آن تاريخ ، در سال 1343 قمري نيز، مجددا در مطبعه حاجي عبدالرحيم ، به چاپ رسيده است . نگارنده ، موارد زيادي ازاين نسخه چاپ 1317 را با نسخه چاپ 1315 مقاله كرد و دريافت كه تقريبا 95 درصدازاغلاطي كه در چاپ 1315 رخ داده ، در آن نيست .

مرحوم حاج شيخ احمد شيرازي ، كه نخست بار آن را در سال 1315 ق ، چاپ كرده ، وقتي متوجه اغلاط فراوان آن شده - ظاهرا بدون اطلاع از تصحيح مزبور - مجددا به تصحيح آن همت مي گمارد و به خواسته ايشان ، مرحوم علي اكبر طالقاني ، آن را نواستنساخ مي كند و در سال 1319ق ، به چاپ مي رسد. مصحح آن ، مرحوم شيرازي ، در سرآغاز آن ، با اشاره به چاپ 1315 مي نويسد:

اعلموا يااخوان الحقيقه و شركائنا في الطريقه ،انا قد طبعنا هاتين النسختين يعني حاشيه الرسائل والفوائد في سالف الزمان و لكن لم تكن بهذاالشان والمثابه ،اذلم يكن عندنا نسخه الاصل النقابلهما معها و قد صححهما بعض الافاضل بمحروسه اصفهان ، و بعد الطبع و قفنا علي مواقع الغلط والتحريف و مواضع الخطا و التصحيف... 34

ملاحظه مي فرمائيد كه خود مسصح و ناشر چاپ 1315 به وجوداغلاط فراوان در آن معترف است . و در چاپ واستنساخ بعدي ، تصحيح ، هرگز به پايه چاپ 1318 كه خود آخوند آن را تاييد كرده نمي رسد و باز هم اغلاط زيادي در آن ديده مي شود.

متاسفانه ، چند سال پيش در قم ، يكي از ناشران !! نسخه چاپ 1315ق ، را كه مملواز غلط است ،افست و منتشر كرد، كه يقينا روح آخوند،از اين كار واين كه نسخه مغلوط كتابش - با آنكه پس از آن به سفارش و تلاش خودش تصحيح شده - منتشر شود. منزجر و متنفراست . 35 تاسف بيشتر اين كه نسخه اساس و مورداعتماد و مقابله مصحح[ فوائد]، جناب آقاي سيدمهدي شمس الدين - دام تاييده - نيز، همان چاپ مغلوط 1315 بوده است . 36

البته جز آن ، كتاب را بااستفاده از دو نسخه خطي ديگر، يكي متعلق به كتابخانه مسجداعظم با رمز[ ع] و ديگري متعلق به كتابخانه آيه الله مرعشي نجفي ، با رمز[ ن] تصحيح كرده اند.

از سراسراين تصحيح ، نشانه هاي شتاب و ندانم كاري مي بارد. نمونه بارزش ، همين كه اشاره شد، يعني شرط اول تصحيح متون كه يافتن نسخه هاي ارزنده است ، ناديده انگاشته شده واين همه غلط واشتباه به بار آمده است .

علاوه ، جز آن نسخه مصحح ، بنا به آنچه در[ فهرست نسخ خطي كتابخانه آستانه مقدسه قم] آمده 37 ، نسخه اصل فوائد، يعني نسخه آخوند، در كتابخانه آستانه مقدسه قم موجوداست كه مصحح ، نه به آن رجوع كرده اند و نه از آن خبر داشته اند! كه با وجود آن نسخه ، تقريبا مقابله با نسخ ديگر و ضبط اختلافات آنه، كاري است تقريبا لغو، و از سوي ديگر، تصحيح ، ناقص و بي ارزش مي شود.

،ازاين اشكال مهم هم كه بگذريم .اگر مصحح محترم زير نظراستادي متخصص به اين امر همت گماشته بود، باز هم امكان داشت بسياري اغلاط را قياسا تصحيح كند، ولي افسوس كه نه چنين كرده اند و نه چنانكه شواهدش را خواهيم آورد،از عهده فهم دقيق و تصحيح كتاب برآمده اند.

چنانكه پيشتراشاره شد، گزيده گوئي و فشرده نويسي و عبارتهاي دقيق و ظريف ، يكي از ويژگيهاي نثر آخونداست . چه بسا با كم و زياد شدن يك كلمه و حتي يك حرف ، يا تغيير و تبديل آن ، مفهوم سخن از زمين تا آسمان تفاوت پيدا مي كند و دگرگون مي شود.ازاين رو، بايداستادي كه بخوبي قادر به تدريس [كفايه] و[ مكاسب] باشد، بدان پردازد، يا زير نظر واشراف چنان استادي ، سامان يابد كه متاسفانه در ما نحن فيه چنين نيست .

البته ناگفته نماند كه اصل اين كار و درانديشه تصحيح متون بودن ، خود نشانه روش بيني و دلسوزي مصحح محترم است كه بايد آن راارج گذارد. در قبال آنان كه بااين كه كاري از دستشان مي آيد[ اصاله التنبلي] را پيشه خود ساخته و خويشتن رااز همه چيز فارغ مي دانند! مصحح[ فوائد] شايد به دليل اين كه تجربيات زيادي دراين باب نداشته اند، دچاراين الاغط شده اند، والبته كيست كه اولين كارش ، پيراسته از هر عيب باشد؟ و كدام نويسنده است كه اولين نوشته كتابش ، خالي از هرگونه غلط از آب درآيد؟ پس بايد نوشت و نقد كرد، تا كارها رفته رفته تكميل شود و نقائص رخت بربندد.

به هر تقدير، ما دراينجا فقط اغلاط كمتراز يك هفتم مجموع اين كتاب ، يعني 22 صفحه ازاين كتاب 170 صفحه اي (فائده دوم :اتحاد لب و ارده ،از صفه 2823، و فائده هغتم : مبحث مشتق ،از صفحه 7863) را بيان مي كنيم و بقيه ، به قياس ، معلوم خواهد شد كه اگر بخواهيم به تبيين همه اغلاط آن بپردازيم ، مثنوي هفتاد من كاغذ شود.

چنانكه گذشت[ فوائد] تاكنون به چهار صورت و نوع ، بارها چاپ شده است . براي رعايت اختصار، دراين مقال ،از هر يك از آنها بااين تعبيرات ياد مي كنيم :

1- اقدم ، چاپ 1315، كه اين تصحيح براساس آن صورت گرفته است و اغلاط فراواني دارد.

2-قديم ، چاپ 1318، كه مصحح و بسيار كم غلط است .

3-جديد، چاپ 1319، كه ازاول بهتراست ولي به پايه دوم نمي رسد.

4- اجد، چاپ 1407 كه مورد نقداست و آكنده ازاغلاط واشتباهات .

ابتداي مواردي كه اغلاطي كه هم در نسخه اساس ( اقدم )اين چاپ ، و هم دراين چاپ ( اجد) رخ داده و نشانگر آن است كه مصحح معظم توجهي به معناي كلام نداشته و صرفا در صدد بوده عينا نسخه اساس را رونوشت كند، نقل مي شود:

براي وضوح بيشتر، قسمت اشتباه عبارت را با حروف سياه مشخص مي كنيم :

1- اجد،.27، سطر 6. [ اقدم] ،.289، سطر :26

قلت :انفكاك الاراده التي لابد منها في التكليف الحقيقي عن المراد بها ليس بباطل ، الا ن المرد بهاد في تكاليفه تعالي هو علمه بالمصلحه والمفسده في افعال المكلفين الراجعه اليهم و هو غيرالاراده التي يكون عباره عن علمه تعالي بالمصلحه بحسب النظام الكلي التام الذي لايكادان يكون منه احسن نظام ، و هذه هي التي لايستحيل النفكاكها من المراد و تسمي بالاراده التكوينيه ، والاولي بالتشريعيه

چنانكه ملاحظه مي فرمائيد دراين عبارات ، به جاي[ لايستحيل] بايد [يستحيل] باشد، 38 زيرا تخلف مرادازاراده تكويني خداوند متعال ، محال است ، واگر مسحح ،اندكي توجه مي فرمودند، بدون مراجعه به هيچ نسخه اي ، ضبط صحيح را مي يافتند. همچنانكه در[ قديم] ،.280، و [جديد]،.296، به صورت صحيح[ يستحيل] ضبط شده است .

2- اجد، .23، سطر .11[ اقدم] ،.287، سطر :18

[...ضروره صحه الامر عن ظ:من غيراراده للفعل المامور به ، بل للاختيار والاعتذار]

[ اجد]،.24، سطر 3.[اقدم] ،.287، سطر :24

[...فكيف ايب عن استدلال الاشاعره للمغايره ، بالامر مع عدم الاراده كما في صورتي الاختيار والاعتذار، لعدم الطلب فيهمااصلا].

[ اجد]،.24، سطر.9 [ اقدم] ،.288، سطر :2

[...ضروره ان مثل الاختيار والاعتذار ليس مما يستعمل فيه كمالايخفي]...

در همه اين عبارت ، بجاي[ اختيار] بايد[ اختبار] (به معناي امتحان ) باشد. 39 مراد آخونداوامرامتحانيه است كه براي اختبار و امتحان مكلف است ، نه اتيان متعلق امر، چنانكه در جاي ديگر فرموده است :

[...واماالاوامرالامتحانيه فليست باوامر حقيقه ، بل صوريه ،اذا لااراده فلا طلب ولايعث عن جد]... 40

اندكي دقت و شم اصولي ، كافي بود تااين اشتباه واضح ،اصلاح شود، چنانكه در[ قديم .277،278 و[ جديد].293،294،اصلاح شده است .

3- اجد،.77، سطر .22 [اقدم] ،.313، سطر 17.

[...اومع عدم تحقق الا للمتبرع عنه كما في الاوصاف والاعتبارات التي لاتحقق لهاالا بتحقق منشاانتزاعه، و لايكون بحذائها في الخارج شي ء]...

چنانكه همه مي دانيم دراين كلام ،[ للمنتزع عنه] درست است و نه [للمتبرع] ، و چون در نسخه اساس اشتباها[ للمتبرع عنه] آمده ، مصحح هم همان را آورده است : عبارت[ قديم] .304 و[ جديد].320 به صورت صحيح ضبط شده است .

4- اجد،.78، سطر .5[اقدم] ،.313، سطر :25

[ ان الصفات الجاريه عليه تعالي و علي غيره مثل العلم والعدل و نحو هما يكون بمفهوم واحد و معني وارد، سادق عليها ظ: عليهم، لتحقق ماهو ملاك صدق المشتق من المغايره مفهوم، و نحو من التلبس و القيام عينا منها ظ: فيهما]...

دراينجا كالشمس في راقعه النهار روشن است كه بجاي[ وارد] بايد [فارد] (به معناي واحد و فرد] باشد، همچنان كه در[ قديم] ،. 305 و [جديد]،.320 و نيز در[ كفايه] 41 آمده است .

5- اجد،.78، سطر .6[اقدم] ،. 313، سطر :27

...منها تصادق مايكون انه بنحو من الاتحاد و العينيه فيه تعالي ، و في غيره بنحوالصدوراوالحلول ، فهي بالمعني الذي تصدق به علي غيره ، صادقه عليه تعالي...

اين عبارت ، دنباله عبارت مذكور در بند بالا (چهارم )است ، ولي مي بينيد كه به هيچ وجه ، مستقيم و سازگار نيست . چنانكه گفته شد در نسخه اساس ، يعني اقدم نيز، عبارت به همين صورت است . براي حل مشكل به[ قديم] ،. 305 و[ جديد]،.320، مراجعه كردم و معلوم شد كه عبارت صحيح چنين است :

[...فيهما قصاري مايكون ان بنحو]...

و چنانكه ملاحظه مي فرمائيد، اين عبارت ، كاملا درست است . 42

6- اجد،.75، سطر .4 [اقدم] ،.311، سطر :22

[ولايذهب عليك ان صدق الايجاب بالضروره بشرط الوصف لايصح دعوي الانقلاب ،الي الضروريه ، ضروره صدق الايجاب بالضروره بشرط المحمول في كل قضيه ممكنه كانت او غيرها]

دراينجا هم چنانكه هويداست و در[ قديم] ،.302 و[ كفايه] 43 نيز آمده ،[ لايصحح] درست است و نه[ لايصح] ، علاوه بر[ اقدم] و[ اجد]، و در[ جديد]،.318، نيزاين اشتباه رخ داده است .

7- اجد،.75، سطر .6 [اقدم] ،. 311، سطر :23

[...كما لايضربها صدق السلب كذلك بشرط عدم الوصف ،الضروره السلب بشرط عدم المحمول ، و شرط الوصف او شرط عدمه و من قبل ظ: قبيل شرط المحمول او شرط عدمه]...

اين عبارت ، دنباله عبارت مذكور در بند قبل است ، و علاوه بر[ اجد] و[ اقدم] ، در[ جديد]،.318 نيز همين گونه است ، ولي همانطور كه در [قديم] ،.302، آمده ، و تامل درعبارت نشان مي دهد، صحيح آن چنين است :

[...لضروره السلب بشرط عدم المحمول ، و شرط الوصف او شرط عدمه من قبيل شرط المحمول او شرط عدمه] .

8- اجد،.75، سطر26. [ اقدم] ،.312، سطر9

الفرق بين المشتق و مبدنه مفهوماانه بمفهومه لايابي علي ظ:عن الجري علي مااتصف بالمبدا و لايعقل الحمل عليه لما هما عليه من نحو من الاتحاد، بخلاف المبدا فانه بمعناه يابي عن ذلك ... وانما يكون ملاك الحمل والجري نحو من الاتحاد والهوهويه ذاتي ، والي هذا يرجع ماذكره اهل المعقول في الفرق بينهما من ان المشتق يكون لابشرط...، والمبدا بشرط ل،اي معناه بذاته يابي عن الاتحاد و يعقل (ظ: يعزل ) عن الحمل

اين عبارت در[ قديم] ،.302. نيز همين گونه است ، ولي اندكي تاملي ، غلط بودن آن را روشن مي سازد و همان گونه كه در[ جديد]،.319 و نيز [كفايه] 44 آمده است : در قسمت اول[ لايعصي عن الحمل] درست است و نه [لايعقل الحمل] ، همچنين كلمه ذاتي] زائداست و در قسمت سوم نيز [يعصي] درست است و نه[ يعقل] و[ يعزل] كه مصحح ، با علامت ظ، آن را صحيح پنداشته اند.

9- اجد،.77، سطر .16 [اقدم] ،.313، سطر:11

[ثم انه بع الاتفاق علي اعتبارالمغايره في صدق المشتق علي الحقيقه كما عرفت ، رفع الخلاف في اعتبار قيام المبدا في صدقه كذلك و عدم اعتبارها ظ:اعتباره ، و قداستدل من قال بعدم الاعتبار... والتحقيق انه لاينبغ]...

اين عبارت در[ جديد]،.320 نيز چنين است ، ولي همچنانكه در [قديم] ،.304، و[ كفايه] 45 آمده و بوضوح از عبارت استفاده مي شود، [وقع الخلاف] صحيح است و نه[ رفع الخلاف] كه مفهومي كاملا ضد آن دارد!

10- اجد،.72، سطر .23 [اقدم] ،. 310، سطر :7

[ ...فنقول :ان هذاالوجه انمايتم لوكان الوصف العنواني في الايه الشريفه علي النحوالاخير، ضروره انه علي ذلك لولم يكن المشتق للاعم لماتم بعدالتلبس بالمبدا ظاهرا حين التصدي ، فلا بد بان ظ:ان يكون للاعم ليكون حين التصدي حقيقه من الظالمين]...

اين عبارات ، در پاسخ كساني است كه به آيه[ لاينال عهدي الظالمين] استدلال كرده اند براين كه مشتق ، حقيقت در خصوص متلبس به مبدا نيست بله اعم از متلبس و ماانقضي عنه المبدااست ، و در[ قديم] ،.301 و [جديد]،.316 نيز چنين است ، ولي قطعا غلط است . همان طور كه در [كفايه] 46 هم آمده ، صحيح آن چنين است

[...لولم يكن المشتق للاعم لماتم بعد عدم التلبس بالمبدا ظاهرا حين التصدي]...

11- اجد،.71، سطر .18 [اقدم] ،.309، سطر :12

[ضروره صحه ان يقال لمن كان متلبسا بالضرب ، ولايكون متلبسا به الاانه ليش بضارب الان]...

اينجا هم ،[ ولايكون متلبسا به الان :انه ليس]... صحيح است ، همچنانكه در[ قديم] و[ جديد]،.306 نيز آمده است .

12- اجد،.71، سطر 11.ظ :[ اقدم] ،.309، سطر:6

[...و فيه انه ان اريد بالتقيد، تقيد ظ: بالتقييد، تقييدالمطلوب الذي يكون سلبه اعم من سلب المطلق كما هو واضح ، فصحه سلبه]...

دراينجا عبارت صحيح[ ...تقييدالمسلوب الذي] است ، همچنانكه در [قديم] ،.300 و[ جديد]،.319 و[ كفايه] 47 نيز آمده است .

13- اجد،.69، سطر.3 [ اقدم] ،.307، سطر :17

[فانه لاننكرالسياق التلبس في الحال عندالاطلاق ، كماانه انه غالبا قضيه مقدمات الحكمه] .

چنانكه ملاحظه مي فرمائيد،اين عبارت ، خود فرياد مي كشيد كه غلط است ، و صحيح آن ، همانگونه كه در[ قديم] ،.298 و[ جديد]،.314 آمده ،[ فانه لاننكرانسباق التلبس في الحال عندالاطلاق] است .

14- اجد،.67، سطر 22. ظ:[ اقدم] ،.306 سطر :19

[بل من حيث الماده يراد منها تاره فعليه المبد، واخري قوته و استعداده خبراو من الكتابه في الكتاب تازه فعلي، واخري صنعتها و حرفتها]....

دراين جملات نيز، به جاي[ خبراو من الكتابه] بايد[ فيراد من الكتابه] ، و به جاي فعليا] بايد[ فعليتها] باشد، چنانكه در [قديم] .297 و[ جديد]،.313 آمده است .

15- اجد،.64، سطر .24 [اقدم] ،.304، سطر17 .

(...كيف وقد وقع النزاع فيما وضع له اللفظ الجلالة).

اينجا نيز، همچنانكه از خود عبارت پيداست و نيز در[ قديم] ،.295، و [كفايه] 48 آمده ، صحيح[ لفظ الجلاله] است .اين اشتباه علاوه بر[ اجد] و[ اقدم] ، و در[ جديد]،.311، نيز رخ داده است .

16- اجد،.63، سطر.10 [ اقدم] ،.303، سطر:20

[...فلاوجه لمازعمه بعض الاجله من الاختصاص باسم الفاعل و بمعناه من الصفات المشبه و مايلحلق به، و خروج سائرالصفات عن محل النزاع ، و لعل منشاتوهم مسلميه ما ذكره من خصوص المعني لكل منها]...

اشتباه اول ، در[ جديد]،.310 نيز رخ داده، ولي همانطور كه از عبارت پيداست و در[ قديم] ،.294 و[ كفايه] 48 نيز آمده ،[ ...وما بمعناه من الصفات]... صحيح است ، و در مورد دوم هم ، صحيح يا[ منشا توهمه]... است ، چنانكه در[ قديم] ،.294 و[ جديد]،.310، آمده ، و يا[ منشاه توهم]... است چنانكه در[ كفايه] 50 و[ اقدم] ،.303، آمده است .

17- اجد،.28، سطر .13 [اقدم] ، ص 290، سطر:20

اذا كانت الاراده تعالي عباره عن العلم بالمصلحه...

دراينجا هم روشن است كه[ الاراده تعالي] درست نيست ، زيرا نه نام شريف خداي سبحان ذكر شده ، نه ضمير عائد به او، تا جمله[ تعالي] آورده شود! و صحيح يا[ الاراده فيه تعالي] است چنانكه در[ قديم] ،.280 آمده ، يا[ ارادته تعالي] چنانكه در[ جديد]،.297 آمده است ، ولي عبارت بعدي آخوند مويد[ قديم] است .

18- اجد،.28، سطر .6 [اقدم] ،.290، سطر :15

[ . ...والناس معادن كمعادن الذهب والفضه كما في الخبر في السعاده والشقاوه الموجتبان لصدورالاطاعه والعصيان يكونان في الاخره ذاتيتين والذاتي لايعلعل] .

اشتباه اول عبارت ، در[ جديد]،.297، نيز رخ داده است و مي بينيد كه عبارت به هيچ وجه جور در نمي آيد و همانطور كه در[ قديم] ،.280 آمده ، [فالسعاده والشقاوه]... صحيح است .اشتباه دوم عبارت نيز بايد بدين صورت اصلاح شود[ يكونان بالاخره]... چنانكه در[ جديد]،. 297،اصلاح شده است

19- اجد،.28، سطر .9 [اقدم] ،.290، سطر :17

[وقدانتهي الكلام في المقام الي مالاتناله ايدي افكارالاعلام ،الا ماشملته العنايه من الوهاب العلام] .

عبارت ، در[ جديد]،.297 نيز چنين است ، ولي همان گونه كه در [قديم] ،.280 آمده ،[ ...الا من شملته العنايه]... درست است و نه[ الاما شملته العنايه]... .

20- اجد،.24، سطر.15 [ اقدم] ،.288، سطر:6

[...وان كان يتبعه فيمااذاالامر حقيقيا للبعث والتحريك عن نحو (خ ل : عن هذا)المامور به ، فلايضر ثبوته كذلك مع عدم ثبوت الاراده حقيقه بالاتحاد شيئا].

چنانكه هويداست ،اين عبارت هم صدرصد غلط است و صحيح آن ، چنانكه در [قديم] ،.278 و[ جديد].294 آمده ، چنين است:[ للبعث والتحريك عن جد نحوالمامور به ، فلايضر].... عبارت ذيل كه آخوند در جاي ديگر آورده ، مويدادعاي ماست .

[واماالاوامرالامتحانيه فليست باوامر حقيقيه بل صوريه ،اذاراده فلاطلب و لابعث عن جد] 51 .

تصورمي كنم توضيح همين مقدارازاغلاط، كافي است و در بقيه فقط قسمت غلط را نقل ، و صحيح آن را به صورت ستوني ذكر مي كنيم . فراموش نكنيم كه آنچه ذكر شد، مشترك بين نسخه اساس تصحيح و نسخه چاپ مصحح ، يعني [ اجد]است . و قطعا هيچيك از آنها غلط چاپي نيست .

اغلاطي كه اينكه ياد مي شود، برخي مشترك بين[ اجد] و[ اقدم] و [جديد]است ، و برخي هم منحصر به[ اجد] و شايد تعداد كمي هم ، غلط چاپي باشد. به هرحال ،اگر نام نسخه اي در ستون صحيح ذكر شد، نشانه آن است كه آن عبارت ، در آن نسخه صحيح است واگر در ستون غلط ذكر شد، نشانه آن است كه آن عبارت ، در آن نسخه صحيح است واگر در ستون غلط ذكر شد، نشانگر آن است كه آن عبارت ، در آن نسخه غلط است .

چنانكه ملاحظه مي فرمائيد،اكثر قريب به اتفاق اين اغلاط، منحصر به چاپ مورد بحث است و در چاپهاي قديمي ديده نمي شود، بااين حال آيا ادعاي چاپي بودن اغلاط (با وجود عدم غلطنامه ) عذر محسوب مي شود؟!

فراموش نفرمائيد كه اينه، همه مربوط به همان 22 صفحه اي است كه پيشتر ياد شد، يعني حدود يك هفتم كل كتاب واگر بخواهيم به تعداد همه اغلاط آن آگاه شويم ، بايد عدداين اغلاط را در هفت ، ضرب كنيم ، حاصل ضرب نشان دهنده مجموع اغلاط كتاب خواهد بود!

21. گذشته ازاغلاطي كه ياد شد،افتادگي هايي هم مواردي از كتاب مشاهده مي شود،از جمله در صفحه 77، سطر آخر، كه اين سطر ساقط شده است :

[وذلك ان لم يوجب اولويه صدقها عليه تعلي فلم يكن بضائر به قطع، و عدم اطلاع العرف علي ذلك من الامورالخفيه]...

همچنين در صفحات ديگر، مطالبي ساقط شده كه خارج از 22 صفحه مذكور است ،ازاين رو متعرض آنها نمي شويم .

22.اغلاط ادبي و دستوري و رسم الخطي (كه هيچ نيازي به نسخ متعدد و مقابله ندارد، بلكه با آشنائي باادبيات ، مي توان از آنها پرهيز كرد) نيز، در كتاب ، فراوان رخ داده است ،از باب نمونه :

ا: كلمه معروف[ ايضا] 54 در سراسر كتاب به صورت[ ايضا] ضبط شده است ،از جمله دراين صفحات :

71، سطر ، 24 ، 25 ، 70 سطر 13 ، 68 سطر ، 26 ، 13 ، 67 سطر ، 18، 64 سطر ، 11 ، 72 سطر ، 6 ، 74 سطر ، 17 ، 75 سطر ، 10 ، 17 ، 77 سطر ، 9 و صفحات فراوان ديگر.

ب : در سراسر كتاب ، نوعا حكم همزه وصل و قطع با يكديگراشتباه شده است ، بدين معني كه از نظر قواعد رسم الخط، بايد همزه وصل را بدون علامت[ ء] و همزه قطع را بااين علامت مشخص كرد.اين علامت در حالت فتح و ضم ، روي[ ا] ( ا) و در حالت كسر زير ن ( ا) قرار مي گيرد، ولي همزه وصل مطلقا بايد بدون[ ء]استعمال شود. 55 بنابراين ، ضبط كلمايت مانند،[ انصراف] به شكل زير (كه فراوان دراين كتاب به كار رفته ) غلظ است :اتحاد،اختلاف ،انسباق وانصراف.

در قرآنهاي چاپ حجاز و نهج البلاغه صبحي صالح و بسياري از كتابهائي كه محقّقين عرب تحقيق كرده اند، مثل «شرح شافيه» رضي «قده» اين قاعده، دقيقاً رعايت شده است؛ ولي مسأله، بر مصحّح محترم مشتبه شده و اكثر موارد، حكم همزه قطع را بر همزه وصل جاري كرده اند. (براي نمونه هر صفحه اي را مي توانيد ببينيد). البته صرف عدم كاربرد علامت «ء» را در مورد همزه قطع نمي توان ايراد گرفت؛ بلكه كاربرد آن با همزه وصل، محلّ اشكال است.

ج: نوشتن و ضبط كلمات و مصادري مانند «ملاقاة» و «منافاة» به صورت «ملاقات» و «منافات»، در كتابي عربي مانند كتاب مورد بحث، صحيح نيست.

(1) د: همچنين ضبط كلماتي مانند: «سائر»، «جائز» و «شائع»، به صورت «ساير»، «جايز» و «شايع» در كتابي عربي، صحيح نيست.

البته اشتباهاتي از اين قبيل، در قبال آن اشتباهات وحشتناك و عجيب، اصولاً قابل ذكر نيست و مراد، صرفاً اشاره به عدم رعايت نكات ريز و درشت تصحيح، در اين كتاب است. و پيداست كه اگر يك اديب لبناني يا مصري، اين چنين اغلاطي را در كتاب مشاهده كند،ديگر اعتمادي به اين تصحيح نخواهد داشت، و همين سكندري به او هشدار مي دهد كه مصحّح تازه (1) كار و ناوارد است.

23. چنانكه ديديم، مصحّح محترم، تنها در صدد بوده آنچه در نسخه هاي مورد استفاده اش بوده، منعكس كند واساساً توجهي نداشته كه كلام، صحيح است يا نه، و خلاصه، اءعمال نظر نكرده است. بله نگارنده، تنها يك مورد ديد، كه ايشان، اعمال نظر كرده اند كه آن كه: در اين عبارت: «... كذلك المتصوّر و الموجود الذهني، فتارةً يكون موجوداً فيه في نفسه...» (ص 65 سطر آخر) هيچ اشكالي وجود ندارد و هيچ شبهه اي نيست ولي ايشان در حاشيه نوشته اند: ظاهراً به جاي «واو» بايد «في» باشد و عبارت چنين شود: «.. كذلك المتصوّر في الموجود الذهني...»! كه البته بخوبي روشن است اين تصحيح، نادرست است و نادرستيش، نيازي به توضيح ندارد.

24. نكته ديگر اين كه، مآخذ مطالبي كه مؤلف از شيخ انصاري و ميرزاي قمي و صاحب فصول «رحمة اللّه عليهم» و ديگران نقل كرده اند - با اين كه بسيار زياد هم نيست - مشخص نشده، از جمله در اين صفحات: 74 ،70، 63، 57، 58، 135، 114، 25، 132، 88، 90، 96، 66، 142، 133؛ و صرفاً به استخراج مصادر روايات(كه انگشت شمار است)و مشخص كردن موضع آيات اكتفا كرده اند. بله، در سراسر كتاب، تنها در سه جا، در صفهات 45، 64،35، مأخذ اين گونه مطالب نقل شده است.

حتي يكجا خود مؤلف، در حاشيه نوشته اند: «و تحقيق ذلك في الهيّات الشفا لابن سينا»،/ .75 و در جاي ديگر نيز در حاشيه گفته اند: «و المتوهم هو المحقّق القمّي في الأسئلة و الأجوبة»، / 48؛ ولي مصحّح به خود زحمت نداده شماره جلد و صفحات «شفا» و «اسئلة واجبة» (جامع الشتات) را بيابد و ذكر كند.

25. چنانكه گذشت، علاوه بر نسخه «أقدم»، مصحّح، كتاب را با استفاده از دو نسخه خطي نيز، تصحيح كرده اند. در نسخه «ع» مطالبي كمتر از دو صفحه مربوط به «علم اجمالي بين اطراف شبهه غير محصورة»، افزون برد و نسخه ديگر وجود داشته، كه مصحّح، آن قسمت را به آخر كتاب ملحق كرده اند و در مقدمه(صفحه 8) با اشاره به اين زيادتي گفته اند: «شايد اشاره مؤلف در فائده 14 به «تليقه جديده»، همين زيادتي باشد؛ آنجا كه مي گويد:

«و قد فصّلنا القول فيه في التعليقه الجديدة فيما علّقناه علي مباحث العلم الاءجمالي»(صفحه 135)

حال آنكه چنانكه پيشتر اشاره شد، مراد از «تعليقه جديده» حاشيه جديد آخوند بر رسائل (در قبال حاشيه قديمه) است كه همراه «فوائد» بارها چاپ شده است. ثانياً، آن دو صفحه، مطلب مستقلي است و تعليقه بر كتابي نيست. ثالثا: در آن مطلب كوتاه دو صفحه اي، چه تفصيلي در اين باره آمده است؟!

26. در صفحه 11 كتاب، كليشه اولين صفحه نسخه «ع» درج شده است كه درست منطبق بر صفحه 81 - 82 كتاب است و پيداست كه اين نسخه كمتر از نيمي از كتاب را فاقد است؛ ولي مع ذلك در صفحات پيش از صفحه 81(كه اولين صفحه نسخه «ع» است) برخي اختلافات اين نسخه ذكر شده است. از جمله در صفحات: 32، 33، 34؛ و مصحّح، هيچ توضيحي نداده اند كه چگونه نسخه اي كه اولين صفحه اش برابر با صفحه 18 كتاب است، در صفحات پيش از آن، اختلافاتش با نسخ ديگر ذكر شده است؟!


***

جز آنجه ذكر شد، نكته هاي كلي و جزئي ديگري هم جاي گفتن دارد، ولي در آنچه گفته آمد، كفايت است. و بالأخره، فراموش نكنيم كه اينها، به استثناي غلط مقدمه، اغلاط 22 صفحه از اين كتاب 170 صفحه اي، يعني در حدود يك هفتم آن است و با توجه به اينهمه اغلاط، تصحيح مجدّد كتاب، اجتناب ناپذير است كه خوشبختانه، برخي در انديشه تصحيح مجدّد آن هستند. اميد است كه اين امر، زودتر به سامان آيد و به بار نشيند. سخنآخر اين كه اگر مصحّح محترم، تصحيح كتاب «المحدّث الفاصل» رامهرمزي و «شرح شافيه» رضي (به دست تني چند از فضلاي عرب) را ملاحظه فرموده بودند، به يقين امر تصحيح را اين چنين ساده نمي انگاشتند و كاري نمي كردند كه كالعدم باشد و دوباره كاري و شروع كار از صفر را در پي داشته باشد.

از خداوند سبحان توفيقات بيشتر مصحّح محترم را خواستارم و اميدوارم از اين پس با همّت و احتياط و دقّت بيشتر، به تصحيح ميراث ارزنده سلف صالح بپردازند.

غفر اللّه لنا و لكم

--------------------------------------------------------------------------------

پاورقي
1. بديهي است كه وقتي سخن از لزوم اءحياي متون خطي يا چاپي غير محقّق به ميان مي آيد، هرگز مراد آن نيست كه هر چه عنوان «مخطوط» دارد، ولو بي ارزش و بنجل باشد، بايد احياء شود؛ بلكه اين تأكيد بر اين فرض است كه مخلوط في حد نفسه ارزش داشته باشد و اين امر مفروغ منه و مسلّم باشد.

2. براي آگاهي از اين امور و نيز آشنائي با منابعي كه در اين باره تدوين شده رك: مجلّه «حوزه»، شماره 3 و 4، سال اول، مقاله «روش تصحيح انتقادي ونشر متون اسلامي» (اسفند 62، اريبهشت 63)؛ «منهج تحقيق المخطوطات»، اسد مولوي، قم، مؤسسة آل البيت، 1408 ق.

3. «مختاري نامه: مقدمه ديوان عثمان مختاري»، جلال الدين همائي، چاپ اوّل، تهران، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1361 ش / 74 - 75.

4. اينجا سخن از كساني است كه با نيّت پاك و هدفي خدائي اقدام به اين كار مي كنند، منتهي بدون داشتن شرائط لازم؛ و كاري نداريم به كساني كه به اصطلاح، تصحيح وتحقيق! را براي خود دكّاني كاسبي قرار داده و ميراث گذشتگان را ضايع و تباه مي كنند. نمونه بارز اين نوع كار، چاپ كتاب ارزنده و سودمند «الدّر المنثور» نواده صاحب معالم است كه اساساً گويا مصحّح، نسخه خطي آن را به چاپخانه فرستاده تا حروفچين، هم آن را تصحيح كند، هم حروفچيني،! يك تير و دو نشان! لابد براي اينكه اتلاف وقت نشود!

5. به خاطر ملاحاظاتي، تعمداً، از ذكر نام كتاب و مصحّح آن، صرف نظر مي شود. اشكالات و ايرادات وارد بر اين كتاب، منحصر به آنچه گفته شد، نيست و تنها از باب نمونه به يك جنبه نقص آن اشاره شد.

6 اين ترتيب، به اعتبار تاريخ تأليف اين چهار كتاب است و نه به ترتيب اهميت آنها.

7 «الذريعة الي تصانيف الشيعة»، شيخ آقا بزرگ تهراني، 28 مجلّد، بيروت، دارالأضواء. ج 160 / 6؛ «مرگي در نور: زندگاني آخوند خراساني»، عبد الحسين مجيد كفائي، تهران، كتابفروشي زوّار، 1359 ش /217

8 «حاشيه رسائل»، آخوند خراساني، تهران، 1315 قمري، چاپ سنگي، چاپ اوّل، / 111.

9 «فهرست كتابخانه مركزي دانشگاه تهران»، محمد تقي دانش پژوه، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1340 ش، / 1346.

10 «حاشيه رسائل» / 110، 170،283 دركتاب «مرگي در نور»، / 217، تاريخ فراغت از حاشيه مبحث قطع، سال 1315، قمري ذكر شده، كه قطعاً و جزماً اشتباه است؛ زيرا اين تاريخ، سال اتمام كتابت اين مبحث به دست ناسخ است و نه اتمام تأليف، علاوه بر شواهدي كه مجال ذكرشان نيست، مراجعه به صفحه آخر حاشيه - بخوبي مدعاي ما را ثابت مي كند.

11 «كفاية الأصول»، آخوند خراساني، محشّي به حاشيه مشكيني، 2 جلد، تهران، كتابفروشي اسلاميه، ج 23 / 2 - 24.

12 «حاشية مكاسب»، آخوند خراساني، تصحيح سيد مهدي شمس الدين، تهران، وزارت ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1406 ق / 183.

13 «فوائد الاصول»، چاپ وزارت ارشاد، / 135.

14 «همان مدرك» ،/81 18 اين عبارت نيز، شاهدي است بر آنچه در پانوشت شماره 10 ذكر شد.

15 «همان مدرك»، / 82.

16 «أعيان الشيعة»، سيد محسن امين عاملي، تحقيق سيد حسن امين، 10 جلد بعلاوه فهرست، چاپ پنجم، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق، ج 6 / 9.

چنانكه گفته شد، 1291 تاريخ فراغت از تعادل و تراجيح آن است نه همه كتاب، زيرا اتمام مبحث ظن، شوال 1302 است.

17 «الذريعة»، ج 160 / 6 و ج 132 / 8.

18 رك: «مرگي در نور»، / 328.

19 «فوائد الأصول»، چاپ وزارت ارشاد، / 58.

20 «الذريعة»، ج 324 / 16.

21 «كفاية الأصول»، ج 95 / 1، خط طاهر، با حاشيه مرحوم مشكيني؛ نيزرك: ج 98 / 1؛ ج 148 / 1.

22 اين تصحيح «حاشيه مكاسب» نيز همان سرنوشت «فوائد الأصول» را دارد و در آن، اغلاط فراواني رخ داده است. يكي از طلاّب حوزه، مقاله اي در نقد و تزييف اين تصحيح و تبيين اغلاط فراوان آن در دست تدوين دارد.

23 «مرگي در نور»، /344 در «معارف الرجال»، شيخ محمد حرز الدين، تحقيق محمد حسين حرز الدين، سه جلد، قم، كتابخانه آية اللّه مرعشي، 1405 ق، ج 324 / 2، آمده است كه از تأليف «كفايه» در سال 1291 فراغت يافته است؛ ولي اين سخن قطعاً و جزماً غلط واشتباه است و اينجا مجال برشمردن شواهد آن نيست

در مطاوي همين مقاله، برخي از شواهد آن، بطور غير مستقيم ذكر شده است. ظاهراً«معارف الرجال» تاريخ اتمام تعليقه مبحث تعادل و تراجيح رسائل را كه 1291 است، تاريخ تأليف«كفايه پنداشته اند.

24 «أعيان الشيعه»، ج6 / 9

25 «مرگي در نور»، / 344.

26 «سياحت شرق»، آقا نجفي قوچاني، تصحيح رمضانعلي شاكري، چاپ دوم، تهران، امير كبير، 1362 ش / 388 -389

27 «همان مدرك»، / 294.

28 «همان مدرك»، / 295 - 296.

29 «همان مدرك»، / 323 - 324.

30 «همان مدرك»، / 325 - 326.

31 «همان مدرك»، / 329 - 330.

32 «أعيان الشيعة» ج 6 / 9، مي گويد: «فوائد مستقلاً هم به چاپ رسيده است»؛ همچنين در كتاب «مرگي در نور»، / 217؛ و نيز در «فهرست كتابهاي چاپي عربي»، تأليف خانبابامشار، تهران، انجمن كتاب، 1344 ش، / 679، آمده است كه «فوائد» در سال 1315 ق در تهران با قطع جيبي رد 216 صفحه چاپ سنگي شده است و در فهرست مشار از آن با عنوان «الفوائد الأصولية و الفقهية» ياد شده، و اين شاهدي است بر آنچه در متن ذكر شد مبني بر آن كه، ازباب تغليب نام «فوائد الأصول» به خود گرفته است، و گرنه منحصراً مشتمل بر فوائد اصولي نيست بلكه برخي فوائد فقهي نيز در بر دارد.

همچنين در «فهرست كتابهاي چاپي عربي مشار»، / 352، آمده است كه «حاشيه رسائل» (بجز چند نوع چاپي كه در متن معرفي شد) نشاني نيافت و موفّق به زيارت آنها نگرديد.

33 «حاشيه رسائل» به ضميمه «فوائد» جاپ سنگي سال 1318 ق، / 347.

34 «حاشية رسائل» (با نام در رالفوائد في شرح الفرائد) چاپ 1319 قمري، تهران، / 2.

35 يكي از فاجعه هاي فرهنگي كشور ما، وجود ناشران ندانم كار، يا ديمي كار است كه فقط در حال و هواي درهم و دينار و لا غير. تنها در اين انديشه اند كه چيزي به سوي جيب مبارك، روانه گردد و ديگر هيچ! اين ناشر محترم، كارهاي ديگري از اين قبيل، كه قنامي جز تباهي نمي توان بر آن نهاد، انجام داده است، مانند: تجديد چاپ كتاب «سراج المبتدئين» در اين اواخر؛ و كم له من نظير! افسوس كه در اين اوضاع و احوال و انفاساي كاغذ و وسايل و موارد اوّليه چاپ، و اوضاع اقتصادي كشور، اينهمه نيرو و موارد اوّليّه ارزنده، تباه و فداي مصالح متوهم چند روزه چند ناشر بي اطلاع و كج سليقه و سود جو مي شود.

36 البته مصحّح محترم، در مقدمه خود (ص 8) متذكر شده كه فوائد را بر اساس نسخه چاپ 1319 تصحيح كرده است، ولي مقابله چند صفحه آن نشان مي دهد كه با چاپ 1315 مقابله شده و نه 1319؛ گر چه اين دو تفاوت بسيار زيادي ندارند. بهترين و مصحّح ترين نسخه، همان چاپ 1318 است كه به تأييد مؤلف رسيده است.

37 «فهرست نسخ خطي كتابخانه آستانه مقدسه قم»، محمد تقي دانش پژوه، 1355 ش، / 108.

38 رك: «كفاية الأصول»، با حواشي مشكيني، ج 99 / 1.

39 رك: «همان مدرك»، ج 96 / 1 - 97.

40. «فوائد الأصول»، چاپ وزارت ارشاد،/ 135.

41. «كفايد الأصول»، با حواشي مشكيني، ج 87 / 1.

42. نيز رك: «كفاية الأصول»، با حواشي مشكيني، ج 87 / 1.

43. رك: «همان مدرك»، ج 81 / 1.

44. رك: «همان مدرك»، ج 83 / 1.

45. رك: «همان مدرك»، ج 86 / 1.

46. رك: «همان مدرك»، ج 75 / 1.

47. رك: «همان مدرك»، ج 72 / 1.

48. رك: «همان مدرك»، ج 60 / 1.

49. رك: «همان مدرك»، ج 58 / 1.

50. رك: «همان مدرك»، ج 58 / 1.

51. «فوائد الاصول»، چاپ وزارت ارشاد / 135.

52. برخي از مواردي كه در اين ستون ذكر مي شود - مانند همين مورد - عبارت متن قطعاً غلط است، ولي عبارت صحيح، به صورت نسخه بدل، در پاورقي ذكر شده، و چون متن صد در صد غلط است. در اين ستون ذكر شده است.

53. «كفاية الأصول»، با حواشي مشكيني، ج 62 / 1.

54. براي آگاهي از چگونگي هاي اين كلمه، و اين كه در اصل، عربي است يا غير عربي، رك:« يادداشتهاي قزويني»، به كوشش ايرج افشار، چاپ سوم، تهران انتشارات علمي، / 1363 ج 152 / 1 -153

55. «قواعد الاءملاء»، عبدالسلام محمد هارون، چاپ چهارم، مصر، مكتبته الخانجي، 1399 ق / 9 -10

56. رك: «همان مدرك»، 62 -65

57. البته بعضاً ديده شده است كه برخي، از راه عناد، همين تسامحات و اشتباهات احياناً چاپي را، دستاويز خود قرار داده و به مؤلف يا مصحّح كتابي تاخته اند كه اينگونه افراد و نقد و انتقادها، از دايره بحث ما خارج است. يك نمونه آن موردي است كه علامه اميني، عليه الرّحمة، در «الغدير»، چاپ سوم، بيروت، دارالكتاب العربي، 1387 ق، ج 336 / 3 - 337، نقل كرده است، مبني بر اينكه: «احمد زكي دانشمند معروف مصري بركتاب «اصل الشيعة و اصولها» نوشته مرحوم شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، ايراد گرفته است كه «كلّ ما» (كه دو كلمه مستقل است) رابه صورت متصل يعني «كلّما» نوشته است!» در صورتي كه تنها هنگامي بايد متصل نوشته شود كه «كلّما» ظرفيه و يك كلمه باشد، نه موارد ديگر، رك: «شرح شافيه» ابن حاجب، نوشته رضي استر آبادي، تحقيق، محمد محي الدين عبد الحميد و ديگران، بيروت، دارالكتاب العلميّة، 1395 ق، ج 325 / 3؛ «اتمام الدراية»، نوشته جلال الدين سيوطي، چاپ شده در «حاشية مفتاح العلوم» سكاكي، بيروت، دارالكتاب العلميّة، ص 128.

 ..........................................................................

 منبع:
حوزه :: فروردين و ارديبهشت 1367، شماره 25

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما