هفته گذشته حوزه علميه شاهد اقدام مبارك برگزاري كنگره بينالمللي بزرگداشت آخوند خراساني به همت دفتر تبليغات اسلامي بود كه اخبار و گزارشهاي مرتبط با آن در حوزه نيوز از چند ماه قبل تا روز برگزاري كنگره منعكس گرديد و اينك به عنوان حسن ختام يادمان آخوند خراساني، خبرنگار سرويس علمي و فرهنگي مركز خبر حوزه، ابعاد شخصيتي و ويژگيهاي علمي اين عالم برجسته شيعه را در گفتوگو با يكي از اساتيد حوزه علميه قم كه از ديرباز كفايةالاصول را براي طلاب حوزه تدريس كرده است به بحث نشسته است.
آيتالله محمد رضا مويدي قمي، از شاگردان حضرت امام، آيات عظام محقق داماد، گلپايگاني، اراكي، مرعشينجفي، يكي از فعالان انقلاب اسلامي در قبل و بعد از انقلاب بوده و به امر امام خميني مدتي در تهران به رسالت تبليغ مشغول بود، اين استاد حوزه بيش از دو سال مديريت حوزه علميه زاهدان را بر عهده داشت و هماكنون به تدريس دروس خارج فقه، تفسير قرآن و شرح نهجالبلاغه مشغول است.
* حاجآقا در ابتدا مقداري در خصوص جايگاه و جامعيت علمي مرحوم آخوند (ره) توضيح دهيد.
مرحوم آخوند محمدكاظم خراساني (ره) از ستونهاي برجسته علمي و از بارزترين شاگردان شيخ انصاري (ره) ميباشد. البته مرحوم شيخ انصاري، شاگردان زيادي داشتند، اما يكي از بزرگترين شاگردان شيخ اعظم، مرحوم آخوند خراساني است، بعد از اينكهمرحوم شيخ به رحمت الهي پيوست، مرحوم آخوند كرسي درس مستقلي را ارايه دادند و بعد از شروع به تدريس، علماي برجستهاي پاي درس ايشان شركت كردند، وقتي جامعيت علمي،دقت و ابداع مسايل آن مرحوم را ملاحظه كردند به تدريج حوزه مدرسهاي و تدريس ايشان پربار شد و علماي مشهوري همچون آيتالله سيد ابوالحسن اصفهاني (ره)، مرحوم كاشفالغطاء، آيتالله سيد محسن حكيم؛ آيتالله شيخ عبدالكريم حائري، مرحوم كمپاني، مرحوم نائيني از مباحث علمي آخوند استفاده مينمودند كه به قول مرحوم حاج آقا بزرگ طهراني (صاحب الذريعه) تعداد شاگردان مرحوم آخوند، به هزار و دويست نفر هم ميرسيد كه حداقل هفتصد نفر از آنها، مجتهدين مسلم بودند كه پاي درس ايشان حاضر ميشدند.
جامعيت مرحوم آخوند، در علم كلام، فلسفه، فقه، اصول و ... باعث جذب علما به دور ايشان ميشد صاحب كفايه هم از منتقدين درس شيخ انصاري (ره) بودند و تعليقي بر كتاب استاد نگاشته بودند.
مقام علمي و نوآوري ايشان در اصول آنچنان بارز است كه هنوز به مانند ايشان در اصول به عرصه ميدان نيامده است.
*مرحوم آخوند، چه نقشي در تطور اصول داشتند؟
اگر كتاب كفايةالاصول ايشان به صورت بخش بخش تقسيم شود، قسمت اول و دوم كتاب با قسمت سوم و چهارم كتاب متمايز ميباشد، يعني قسمت سوم و چهارم آن كه تقريباً اصول عمليه است هم مسلك و هممشرب بقيه اصوليين ميباشد با اين تفاوت كه برخي دقت نظر و ايرادهايي را در لابلاي مباحث اعمال ميكردند و از اين رو در دو بخش پاياني، كمتر ابداع و ابتكار به خرج دادهاند.
اگر كسي كه رسائل شيخ اعظم را خوب فرا نگرفته باشد و به مباحث اصولي احاطه نداشته باشد، رفتن چنين شخصي به سوي كفايةالاصول، اشتباه ميباشد.
براي اينكه كفايه، كتابي است كه ميزان علم افراد را تعيين ميكند به عبارتي ديگر طالب علم نميتواند كتاب كفايه را نردبان رسيدن به علم قرار دهد، بلكه معلومات خود را در زمينه علم اصول بايد با كفايه محك بزند.
مرحوم آخوند، در قسم اول و دوم كفايه، مطالب و نوآوريهايي را ارايه داده است كه كمتر به آن توجه شده و همين نوآوريهاي ايشان است كه باعث امتياز صاحب كفاية شده و الان نيز، مطالب ايشان تازگي خود را حفظ كرده است.
ابداعات آخوند زائيده تفكر و خلاقيت منحصر به فرد ايشان است كه ويژگي خاصي به مباحث اصول داده است.
*مرحوم آخوند در كفايةالاصول در جمله فارسي خود،(قلم اينجا رسيد و سر بشكست) چه معنايي را اراده كرده است؟
مرحوم آخوند (ره) در فلسفه مهارت خوبي داشته است، صاحب كفايه نميخواستند كه كتاب اصول را مخلوط به فلسفه كنند، اما چون افكار ايشان آميخته به فلسفه بوده است، گاهي در ارايه مطالب؛ ناخودآگاه، به سمت فلسفه رفته است. همان طور كه معلوم است فلسفه روش خاص خود را دارد و اين گونه نيست كه در فلسفه، از احاديث و روايات استفاده شود، وقتي شخص، روش فلسفي را براي خود ملكه كرد تا انتهاي آن روش به پيش ميرود، اگر با روش فلسفه در يك مسئله به بنبست رسيد، ديگر كاري از آن شخص ساخته نيست، مطلبي كه جناب آخوند بيان كردهاند از اين جهت بوده است، روايتي كه از حضرت موسي بن جعفر (ع) وارد شده است، بدون فلسفه خيلي عادي قابل حل ميباشد، يعني روايت« السعيد سعيد في بطن امه و الشقي شقي في بطن امه» درباره علم خدا است كه خداوند نسبت به افراد سعادتمند و افراد شقاوتمند از زمان انعقاد نطفه در رحم مادرانشان علم دارد، اما همين مسئله اگر با روش فلسفه بررسي شود نميتوان به نتيجه درستي رسيد و به خاطر همين نكته ايشان بيان كردند« قلم اينجا رسيد و سر بشكست» در اين حال اشكالات مطرح شده، عنوان ميشود، اگر جناب آخوند اين مسئله را از ناحيه فلسفه، مورد كنكاش قرار نميداد، به اين مرحله نميرسيد.
*چه ويژگيهايي كفايةالاصول را از ديگر كتب اصولي متمايز كرده است؟ آيا اين كتاب نوشته خود آخوند است يا فرزند ايشان درس آخوند را تقرير كرده است؟
شكي در اين مسئله نيست كه مجتهداني در درس ايشان، مطالبي را به عنوان اشكال مطرح ميكردند و ايشان نيز پاسخ ميدادند، اما اصل كتاب از آن خود آخوند خراساني است و هيچ منافاتي ندارد كه ايشان مطالب نقدگونه شاگردان را اضافه يا كم نمايد و يا اين كه مطالب گفته شده، از سوي فرزند ايشان، نوشته شده و با دست خط مرحوم آخوند اضافه شود. اما اصل كتاب مربوط به خود ايشان است و شكي در آن نيست كه فرزند ايشان، يار و وزير ايشان بوده است، كما اينكه شاگردان برجسته ايشان وقتي اشكالاتي را مطرح ميكردند و مرحوم آخوند، پاسخ ميدادند اين پرسش و پاسخ را نيز در لابهلاي مباحث كتاب به صورت « ان قلت و لايقال» ارايه ميدادند.
مهمترين ويژگي صاحب كفاية اين است كه ايشان قبل از اين كه تتبع در اصول داشته باشند نسبت به مسائل اصولي، تفكر عميق ميكردند و در اين مبحث، مبدع، متفكر و مبتكر بودند و چنين ويژگيهايي باعث امتياز كتاب كفايةالاصول شده است.
*روش مرحوم آخوند در بيان مسائل اصولي چيست؟ آيا داراي مكتب مستقلي در اين خصوص بودند؟
كتاب كفايةالاصول و روش اصولي مرحوم آخوند داراي چند ويژگي خاص ميباشد.
اصوليين ديگر غير از آخوند، ابتدا مطالب اصولي ديگران را مطرح ميكردند و بعداً به يك نقطه آخر ميرسيدند، اما مرحوم آخوند، كلام آخر ديگر اصوليون را در ابتدا ذكر ميكردند، يعني اين گونه نبوده است كه ايشان آمده باشند و همان مطلب را ذكر كنند! آخرين كلمات و نتايج ديگر اصوليون را در ابتدا عنوان ميكردند و در مباحث الفاظ نيز ايشان نظرات مستقلي ارايه دادهاند كه نشان دهنده خلاقيت؛ ابتكار و نوآوري مرحوم آخوند ميباشد كه در ساير كتب اصولي ديده نميشود.
عبارت كفايةالاصول نيز هم موجز و هم پيچيده ميباشد كه اين مسئله باعث شده است تا علماي زيادي بر اين كتاب شرح بنويسند كه تعداد شروح، تعليق و حاشيه بر كفايةالاصول بالغ بر دويست كتاب ميباشد اولين شرح بر كفايةالاصول از سوي خود مرحوم آخوند خراساني نگاشته شده است از جمله علمايي كه بر اين كتاب شرح نوشتهاند همچون مرحوم سلطانالعلما و مرحوم آيتالله غروي اصفهاني ميباشند.
بنابراين خلاصه ويژگي كتاب مرحوم آخوند خراساني (ره) در چند مورد است:
نخست اينكه آخرين اقوال ديگران را ارايه داده است و مطلب دوم اين كه مطالب را موجز بيان ميكردند سومين ويژگي، پيچيدگي متن كفايه ميباشد كه نياز به شرح داشته است.
*اهميت بحث الفاظ در اين كتاب و در علم اصول، چقدر است؟
كارايي بحث الفاظ در فقه، خيلي اندك است اين طور نيست كه خيلي ضرورت داشته باشد، فقط در مباحث مطلق و مقيد، عام و خاص و ... اين ضرورت احساس ميشود اما در فقه كارايي چنداني ندارد. ولي بايد گفت براي ارتقا دادن سطح علمي طلاب، بحث الفاظ بسيار مطلوب ميباشد.
هميشه براي كارايي نبايد تحصيل كرد. برخي مواقع بايد ملا شد ولو اين كه در عصر حاضر به علت مشغله زياد، كمتر به اين مسئله پرداخته شود اما در قديمالايام اين گونه نبوده است؛ در آن عصر نميخواستند و يا امكان حكومت كردن وجود نداشت.
روحانيت، امروز بايد خوراك فكري براي حكومت توليد كند، به همين خاطر وقت كافي براي ملا شدن نميگذارند اما اگر كسي بخواهد در مباحث علمي خود را در سطح عالي قرار دهد، بايد از كفايةالاصول استفاده نمايد.
*تلفيق اصول با فلسفه چه فوائدي را به دنبال دارد؟
مرحوم آخوند، وقتي كه كفايةالاصول را مينوشتند در اصل نميخواستند فلسفه را با اصول تلفيق كنند، ولي چون افكار ايشان آميخته با فلسفه و مسلط به مسائل فلسفي بودند، ناخودآگاه در برخي مواقع اين تلفيق صورت ميگرفت، افرادي كه در زمينه فلسفه، مهارت لازم را دارند ويژگي خوبي است اما مطالب را با عمق فلسفي بيان كردن نشان دهنده احاطه بر مسئله از همه جهت است از اين رو تلفيق اصول با فلسفه اين خاصيت را دارد.
كسي كه عارف و آشنا به مباحث فلسفي است، وقتي وارد مسايل مختلف ميشود، مطالب به بهترين وجه براي او روشن ميشود.
*آيا روش فلسفي آخوند در نگارش كفايةالاصول نسبت به ساير اصوليين تاثير داشته است؟
شخصي كه در فلسفه، كلام، فقه، اصول، تفسير و... تبحر زيادي دارد، اگر بخواهد مطالب اصولي را بنويسد بهتر ميتواند دست به قلم ببرد، اما كسي كه از اين علوم بهره كمتري دارد در تبيين مباحث با مشكل برخورد ميكند، افرادي كه در درس مرحوم آخوند شركت ميكردند از همه گزينهها بودند جامعيت علمي ايشان افراد را جذب خود ميكرد اگر مرحوم آخوند داراي يك جهت علمي بود، هيچ وقت شاگرداني با سليقههاي مختلف دور ايشان جمع نميشدند بنابراين روش فلسفي آخوند، بدون اثر نبوده است بلكه در موفقيت ايشان دخالت داشته است اما براي افرادي قابل استفاده بوده است كه در فلسفه بهرهاي داشتند و در علم اصول نيز استفاده لازم را ميبردند.
*با اينكه مرحوم آخوند، تدريس فقه را در كيفيت بالايي ارايه ميدادند، چرا فقه ايشان جايگاه ويژهاي در بين حوزويان ندارد؟
آن گونه كه معروف است مرحوم آخوند (ره) سه درس، تدريس ميكردند عمده درس ايشان، اصول بود و دو درس فقهي نيز براي شاگردان ارايه ميدادند مرحوم آخوند مثل شيخ اعظم، استاد خود كتابها و رسالههاي فقهي نيز تاليف كردهاند.
شيخ انصاري (ره) كتابهاي فقهي در موضوعاتي همچون طهارت، خمس، زكات، ميراث را تاليف كردهاند اما كتاب فرائدالاصول مرحوم شيخ انصاري، آن قدر روشني و نورانيت دارد كه بقيه كتب ايشان را تحتالشعاع قرار داده است.
كتابهاي اصولي ايشان آن قدر جايگاه بالايي داشته است كه كأنه مسائل فقهي،تدريس فقهي و كتب فقهي ايشان را تحتالشعاع قرار ميداده است.
وقتي در محضر حضرت امام راحل، تلمذ ميكرديم و ايشان را با ديگر مراجع و علما مقايسه ميكرديم ميگفتيم كه دقت حضرت امام، خيلي زياد است.
امكان داشت بعضي از مراجع از نظر فقهي بسيط بودند اما در مرحله دقت به پاي امام نميرسيدند امام هم جايگاه اصولي و هم جايگاه فقهي برتري داشتند.
حضرت امام در مباحث اصولي، ابتكارات جديدي ارايه ميكردند، گاهي از كلمات مرحوم نائيني (ره) مطالبي نقل ميكردند و امكان نداشت كلام مرحوم نائيني را نقل كنند و انتقاد نكنند.
مرحوم آخوند نيز اين گونه بودند؛ فقه ايشان مورد توجه بوده است ولي كتاب و مباحث اصولي ايشان، آنقدر جنبه بالايي داشته است كه ديگر مباحث ايشان تحتالشعاع مباحث اصولي قرار ميگرفتند.
اين امكان الان نيز وجود دارد كه عالمي در حوزه، داراي جايگاه علم فلسفه، تفسير، فقه و ... باشد اما ممكن است از نظر فلسفي يا از نظر تفسيري، مقامش طوري بالا باشد كه مقام فقهي او را تحتالشعاع قرار دهد.
از اين جهت، به فقه مرحوم آخوند توجه در خور شايستهاي نشده است با اينكه مرحوم آخوند در فقه يد طولايي داشتند.
نكته ديگر اينكه «فقه» يك حالت مخصوص را طلب ميكند «فقه» داراي مقام قداست مخصوصي است كه به سراغ همه نميرود مثلاً مرحوم سيد محمدكاظم طباطبايي يزدي صاحب عروه (ره) در ضمن بيان مطلب و استدلال به آن ميفرمايد: «اقوي اين است» ...، ولي «احوط اين مسئله نيز اين ميباشد ...» دست از احتياط خود برنميدارد و مطلب را با احتياط ارايه ميدهد اين حاكي از قداست مخصوصي است كه سراغ همه افراد نميرود.
عدم وجود جايگاه ويژه براي فقه مرحوم آخوند در دو نكته خلاصه ميشود نكته اول اين كه اصول ايشان طوري در سطوح بالا ارايه شده است كه فقه آن مرحوم را تحتالشعاع قرار داده است و نكته ديگر اين كه خود فقه حالت قداست مخصوص دارد كه اين قداست مخصوص به سراغ بعضي افراد ميرود.
*چرا آخوند خراساني در نگارش كفايه به موجزگويي و پيچيدگي در تبيين قواعد و مباحث اصول پرداخته است؟
همان گونه كه بيان شد كسي بايد به سراغ كفايةالاصول برود كه مسلط به اصول باشد كسي كه ميخواهد مراحل علمي را طي كند نبايد در پي اين كتاب باشد.
طلاب در صورتي ميتوانند به كفايه مراجعه كنند كه عارف به كتاب رسائل مرحوم شيخ انصاري باشند براي اينكه «كفايةالاصول» ميزان و محلي براي شناسايي علميت افراد ميباشد.
بايد كسي كه عارف به مقام اصولي است به كفايه رجوع كند اما اگر كسي كفايه را با شرح و تفصيل عنوان كند اشتباه ميباشد بايد با كلمات كوتاه، موجز و پيچيده اين كتاب ارايه شود تا اين كه معلوم شود اين شخص در مباحث اصولي توانسته است به قواعد و قوانين برسد يا نه؟
كتابهايي مثل: معالم الاصول، اصول استنباط، حلقات، اصول مظفر و ...، علم اصول را به طلبه ميآموزد بعد از اين كتب فرائدالاصول مرحوم شيخ اعظم، كامل كننده ديگر كتب اصولي است و بعد از فراگيري اين كتب بايد سراغ كفايةالاصول رفت.
نكتهاي كه لازم است عنوان شود اين است؛ اگر كسي بخواهد كفايةالاصول را تدريس كند، بايد چند دوره رسائل مرحوم شيخ را تدريس كرده باشد.
مدرس كفايه بايد، احاطه به آن داشته باشد تا پيچيدگيها و عبارات موجز كفايه را براي شاگردان تفهيم كند.
اگر براي كسي مطالب اصولي، جا نيفتاده باشد آمدن به سمت كفايه كار خوبي براي او نيست.
نكته ظريف در پيچيدگي و موجزگويي كفايه در يك جمله نهفته است و آن اينكه كفايةالاصول ميزاني است كه نشان ميدهد فرد چه مقدار به علم اصول رسيده است و لذا اسم آن را «كفايه» نام نهاده است يعني كسي كه در اصول عارف باشد همين او را كفايت ميكند اگر كسي به مباحث اصول عارف و دانا نباشد دليلي وجود ندارد كه در چنين مباحثي وارد شود.
*كفايةالاصول چه مقدار پاسخگوي نيازهاي جامعه علمي است و آيا ميتوان كتابي را جايگزين آن كرد؟ آيا تحول در حوزه، متون درسي را شامل ميشود يا خير؟
جايگزين كردن كتابي به جاي كتابي ديگر، كار تمامي نخواهد بود براي انجام چنين كاري حتماً بايد مزايايي در كتاب جديد وجود داشته باشد كه كتاب قبلي فاقد آن مزايا باشد يعني اگر كسي با خلاقيت و ابتكار خود مطالب جديدي را ارايه دهد كه ديگر اصوليون آن مطالب را اضافهتر و برتر از ديگر نظرات ببينند در آن وقت ميتوان آن كتاب را جايگزين كتاب فعلي كرد جايگزين كردن كتابي به جاي «كفايه» به نظر حقير تمام نيست كتاب كفايةالاصول بايد در جاي خود باقي بماند تا علميت افراد توسط اين كتاب محك زده شود.
نميتوان ديگر كتب اصولي را كنار زد و از كفايةالاصول،استفاده علمي نمود چون اين كتاب ميزان تشخيص دادن افراد در اينكه فرد اصولي است يا خير ميباشد؟ و تحول در حوزه هم به اين معنا نيست كه كتابي جايگزين كتابي ديگر شود كتاب رسائل، مكاسب و كفايةالاصول داراي جايگاه علمي است زيرا دروس خارج شيخ اعظم و آخوند خراساني ميباشد لذا در صورت جايگزين كردن بايد كتبي جامعتر از اين كتب را قرار داد.
«تهذيب المغني» هيچ وقت جاي «مغني» را نميگيرد مغني، مملو از مطالب علمي است تهذيب المغني خيلي از مطالب را حذف نموده است كه طلبه به همان اندازه مطالب را فرا ميگيرد.
*به نظر شما كفايةالاصول داراي چه ضعفها و قوتهايي است و چرا بعد از سالها هنوز كتابي جايگزين آن نشده است؟
نقاط مثبت كفايةالاصول زياد است اما در مورد ضعفهاي آن، بنده كوچكتر از آن هستم كه بخواهم ضعفهايي بر آن ارايه كنم.
اما نقاط قوت آن، يكي نو بودن مطالب اصولي است كه عنوان شده است، نقدهايي كه جناب آخوند بر اساس استدلال قوي بر ديگر اصوليون ارايه ميكند از جمله نقاط قوت «كفايه» ميباشد با توجه به اينكه بعد از شيخ مفيد، شيخ طوسي، سيد مرتضي، محقق، علامه حلي، و صاحب معالم، «علم اصول» در محاق قرار گرفت و بعد از اين دوره، اخباريان وارد ميدان شده و شبهاتي را مطرح كردند و تا زمان مرحوم بهبهاني كه ايشان همه آن ايرادات را جواب دادند و تقريباً علم اصول، تجديد حيات نمود و مرحوم شيخ انصاري (ره) علم اصول را در جايگاه بالايي قرار دادند و مرحوم آخوند نيز با نوآوريهاي خود، كلمات اصوليون را در عين اين كه مورد نقد قرار ميدادند، جايگزين مناسبي براي آنها ارايه مينمود.
جايگزين نشدن كتابي، جاي كفايةالاصول نشان دهنده آن است هنوز كتابي به جامعيت و نوآوري كفايه ارايه نشده است.
شايد تنها ضعفي كه بتوان عنوان كرد تلفيق اصول با فلسفه و پيمودن مسير تا انتها در برخي مبحث، به وسيله روش فلسفي است و اگر با تامل بيشتري طي طريق ميشد به بنبست نميرسيد.
*عبارت«فتامل»هاي آخوند، در متن كفايه به چه معناست و چرا بسيار ذكر شده است؟
مرحوم آخوند در لابهلاي متنها «فتامل» داشتهاند اين فتاملها در هر جا اشاره به يك معنا ميكند اين طور نيست كه همه به يك معنا باشد.
گاهي مطالب را با دقت فراوان بيان ميكند كه «فتامل» در اين جا براي اين است كه خواننده بايد دقت كند تا به اصل مطلب پي ببرد و گرنه به حقيقت مطلب نخواهد رسيد گاهي فتاملهاي ايشان اين است كه مطلب را بيان ميكرده و به يك نقطه دلخواه نميرسيدند و به همين جهت در اين جا، فتامل را به كار ميبردند.
بعضي از موارد فتامل براي اين است كه مطلب و مسئلهاي را بيان ميكردند اما از مطلبي كه بيان كرده بودند، راضي نبودند و فتامل به كار ميبردند به اين معنا كه خواننده در پي وجه ديگري براي مسئله باشد بنابراين «فتاملهاي» ايشان در هر جا يك معنا را اراده كرده است.
*نكته خاصي را اگر ضروري ميدانيد عنوان كنيد؟
توصيهام به طلاب اين است كه خود را قانع نكنند به اين كه كفايهخوان هستند! مهم نيست كه انسان براي رسيدن به نقطه علمي، حتماً كفايه خوان باشد.
بلكه مهم اين است كه قبل از اينكه به مقطع كفايةالاصول برسد، مسائل اصولي براي او روشن شود.
اعتقاد بنده اين است كه قبل از ورود به كفايه، طلبه بايد به مدارج علمي رسيده باشد.