سه‌شنبه 18 ارديبهشت 1403  
استبداد صغیر
تخريب مجلس مشروطه

محمد علي شاه و عده اي روس پرست انگليسي مآب ديگر مجلس را بمباران كرده و مشروطه نوپا را له مي كنند.در همان ايام آخوند خراساني و علماي مشروطه خواه نجف براي ترساندن شاه و جبران ما فات تلگرافهاي سختي به طهران مي فرستند و شاه كه با پيوستن عده اي از مشروطه خواهان به خيل خود، گمان فتح مي برد حيران شده و از تكفير علما انديشه دارد.خراساني و ديگر علما به شدت بر طبل ضد استبدادي مي كوبند و خواستار اعاده مجلس و مشروطه هستند.از طرفي حمله به مجاهدان تبريز را محكوم كرده و در تلگرافهايي از مردم و ايلات و عشاير خواهان كمك به مجاهدان آذربايجان مي شوند. از سويي حكم مي كنند كه دادن ماليات به عوامل استبداد حرام است و از جانبي در آزادي آيت الله بهبهاني كه محبوس است تلاش دارند.

نهايتا وقتي شاه را قابل آدم شدن نمي دانند او را تكفير كرده و از سلطنت خلع مي نماينداز دسيسه هاي محمد علي ميرزا فرستادن قاصداني براي تطميع علماي نجف و فريفتن آنهاست كه تيرش به سنگ مي خورد. اين فتوا خواب را از چشمان محمد علي شاه كه اكنون همان محمد علي ميرزاست مي ربايد.خزانه هم خالي است از سوي آخوند و علماي مشروطه خواه به سفراي دول خارجه تلگراف فرستاده شده كه ملت ايران امضاي هيچ حكمي را به سود استبداد برعهده نمي گيرد و ذمه دار آن نيست و اگر هم استقراض از سوي دولت مستبد ايران صورت گيرد يا امتيازي به اجانب داده شود ممضي و مجزي نبوده و لغو و باطل است چرا كه « اين شاه با ساير قطاع الطريق يكسان است. چندين دفعه ناكساني را مي فرستد كه علماي مشروطه خواه را به قتل برسانند كه باز هم موفق نمي شود. جعل فتوا مي كند كه علماي نجف از مشروطه خواهي دست شسته اند كه توسط علما تكذيب مي شود. در شوال 1326 ميرزا حسين طهراني وفات مي كند يا طبق برخي نقلها كشته مي شود. با اينكه فعال ترين رهبر مشروطه از همان ابتدا آخوند خراساني بوده لكن از اين موقع به بعد بار ايشان سنگين تر مي شود. آخوند مردم ايران و همچنين مردم عراق و علماي عتبات- حتي مرحوم سيد كاظم طباطبايي يزدي- را براي حركت به سوي ايران فرا مي خواند كه در همان ابتداي حركت خبر فتح تهران مي رسد و مشروطه دوم مي آغازد.

در بحث استبداد صغير و قبل و بعد از آن نقش علماي مبارز ساكن ايران هم نبايد ناديده گرفته شود. همچون آيت الله لاري در لارستان به همراه سيد مرتضي علم اهرَمي علم الهدي و ميرزا علي كازروني (دو تن از شاگردان آخوند خراساني) در جنوب يا نقش مرحوم آقا زاده خراساني و ديگر بزرگاني همچون عارف و مجتهد عالي قدر مرحوم شيخ محمد باقر بهاري همداني(ايشان را نبايد با مرحوم شيخ محمد بهاري همداني يكي دانست. هر چند هر دو دوست و هم درس هم بوده اند) شيخ باقر از شاگردان آخوند خراساني است و مرحوم آخوند ايشان را عامل اصلي ايجاد مشروطه خواهي در همدان مي خواند.

در زماني سالار الدوله- از اغتشاشگران اصلي عهد مشروطه- وسعت مجال يافته و از سلطان آباد تا كرمانشاه را زير نفوذ خود مي گيرد قصد تصرف همدان را مي كند. نامه اي را به اول عالم مجاهد ان ديار كه شيخ باقر بهاري باشد فرستاده كه شما با ما همكاري كنيد تا ما هم در ترويج ديانت(!) همكار و معاضد شما باشيم. بهاري خود براي وي نامه مي فرستد كه:

اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست/عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري

مي گويند سالار الدوله به حدي از شيخ باقر مي ترسيد كه بعدها در فتح همدان هم جرات ورود به شهر را نداشت.(البته طبق يك نقل شيخ باقر را نزد سالار الدوله مي آورند و در انجا بهاري يك سيلي جانانه نثار صورت نازيباي سالار الدوله مي كند).

در هر حال مقصود ما اين بود كه برسانيم اصلي ترين مدافعان مشروطه در استبداد صغير علما بودند و اگر اينان نمي بودند تلاش مشروطه خواهان داخلي به جايي نمي رسيد

مستبدان بارها قصد قتل بهاري را داشته اند در فتح همدان قصد به توپ بستن منزل بهاري را دارند كه با مقاومت طرفداران بهاري اين كار صورت نمي گيرد. يك دفعه كه قصد كشتن بهاري را داشته اند افرادي كه به سوي بهاري تيراندازي كردند دستگير مي شوند. با اينكه از گفتن حقيقت تحاشي دارند لكن بهاري ايشان را مي بخشد و در اين كار به آخوند خراساني و نيز شيخ فضل الله نوري اقتدا مي كند كه اين دو هم ضاربين يا گماشتگان به قتل خود را پس از دستگيري مي بخشند). در يك قضيه كه بانك انگليس از امري خود داري مي كند بهاري به انگلستان تلگراف مي كند كه« بياييد دزدانتان را از ايران جمع كنيد» وقتي هم كه چند روسي به حجاب بعضي زنان مسلمان اهانت مي كنند - كه اهانت آن احمق آلماني به حجاب مروه شرويني را به ياد مي آورد- . بهاري امر مي كند كه آنها را دستگير كنند و وقتي آنان را آوردند مي گويد آنها را در طويله زنداني كنيد. سپس به روسيه تلگراف مي فرستد كه بياييد و اين الاغهايتان را از اينجا ببريد. . حتي امثال ستارخان هم مجاهدات خود را در راستاي پيروي از دستورات علماي نجف مي دانستند. در اينجا طردا للباب يك نكته اي را عرض كنم كه نقش ستارخان و باقر خان و يار محمد خان و دسته اي ديگر در مشروطه لازم است كه تبيين شود اما از كساني ديگر هم كه نقش بيشتري داشته اند نبايد غافل بود. درباره امثال ستارخان كتابها و مقالات بسياري نوشته شده و كار خوبي است ولي يكي از اهداف توجه زياد به اينان، كم رنگ كردن و بلكه از ياد بردن نقش عوامل اصلي مشروطه خواهي است. مثلا بنده دو كتاب ديده ام كه درباره يار محمد خان كرمانشاهي نوشته شده است ولي دريغ از نوشته شدن يك كتاب درباره ملاعبدالله مازندراني يا ميرزاي طهراني. اگر در نمره دادن به مشروطه خواهي مازندراني يا طهراني، از صد نمره ، به هر كدام از آن دو نمره 95 بدهيم يارمحمد خان بيشتر از 3 يا 4 نخواهد گرفت. و ستارخان بايستي داراي بخت و اقبال باشد كه با ارفاق نمره ده بگيرد. باقر خان هم يقينا زير ده خواهد بود
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما