محمد علي شاه و عده اي روس پرست انگليسي مآب ديگر مجلس را بمباران كرده و مشروطه نوپا را له مي كنند.در همان ايام آخوند خراساني و علماي مشروطه خواه نجف براي ترساندن شاه و جبران ما فات تلگرافهاي سختي به طهران مي فرستند و شاه كه با پيوستن عده اي از مشروطه خواهان به خيل خود، گمان فتح مي برد حيران شده و از تكفير علما انديشه دارد.خراساني و ديگر علما به شدت بر طبل ضد استبدادي مي كوبند و خواستار اعاده مجلس و مشروطه هستند.از طرفي حمله به مجاهدان تبريز را محكوم كرده و در تلگرافهايي از مردم و ايلات و عشاير خواهان كمك به مجاهدان آذربايجان مي شوند. از سويي حكم مي كنند كه دادن ماليات به عوامل استبداد حرام است و از جانبي در آزادي آيت الله بهبهاني كه محبوس است تلاش دارند.
نهايتا وقتي شاه را قابل آدم شدن نمي دانند او را تكفير كرده و از سلطنت خلع مي نماينداز دسيسه هاي محمد علي ميرزا فرستادن قاصداني براي تطميع علماي نجف و فريفتن آنهاست كه تيرش به سنگ مي خورد. اين فتوا خواب را از چشمان محمد علي شاه كه اكنون همان محمد علي ميرزاست مي ربايد.خزانه هم خالي است از سوي آخوند و علماي مشروطه خواه به سفراي دول خارجه تلگراف فرستاده شده كه ملت ايران امضاي هيچ حكمي را به سود استبداد برعهده نمي گيرد و ذمه دار آن نيست و اگر هم استقراض از سوي دولت مستبد ايران صورت گيرد يا امتيازي به اجانب داده شود ممضي و مجزي نبوده و لغو و باطل است چرا كه « اين شاه با ساير قطاع الطريق يكسان است. چندين دفعه ناكساني را مي فرستد كه علماي مشروطه خواه را به قتل برسانند كه باز هم موفق نمي شود. جعل فتوا مي كند كه علماي نجف از مشروطه خواهي دست شسته اند كه توسط علما تكذيب مي شود. در شوال 1326 ميرزا حسين طهراني وفات مي كند يا طبق برخي نقلها كشته مي شود. با اينكه فعال ترين رهبر مشروطه از همان ابتدا آخوند خراساني بوده لكن از اين موقع به بعد بار ايشان سنگين تر مي شود. آخوند مردم ايران و همچنين مردم عراق و علماي عتبات- حتي مرحوم سيد كاظم طباطبايي يزدي- را براي حركت به سوي ايران فرا مي خواند كه در همان ابتداي حركت خبر فتح تهران مي رسد و مشروطه دوم مي آغازد.
در زماني سالار الدوله- از اغتشاشگران اصلي عهد مشروطه- وسعت مجال يافته و از سلطان آباد تا كرمانشاه را زير نفوذ خود مي گيرد قصد تصرف همدان را مي كند. نامه اي را به اول عالم مجاهد ان ديار كه شيخ باقر بهاري باشد فرستاده كه شما با ما همكاري كنيد تا ما هم در ترويج ديانت(!) همكار و معاضد شما باشيم. بهاري خود براي وي نامه مي فرستد كه:
اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست/عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري
مي گويند سالار الدوله به حدي از شيخ باقر مي ترسيد كه بعدها در فتح همدان هم جرات ورود به شهر را نداشت.(البته طبق يك نقل شيخ باقر را نزد سالار الدوله مي آورند و در انجا بهاري يك سيلي جانانه نثار صورت نازيباي سالار الدوله مي كند).
در هر حال مقصود ما اين بود كه برسانيم اصلي ترين مدافعان مشروطه در استبداد صغير علما بودند و اگر اينان نمي بودند تلاش مشروطه خواهان داخلي به جايي نمي رسيد