يكشنبه 9 ارديبهشت 1403  
هم رزمان
ميرزا حسين خليلي تهراني

ميرزا حسين خليلي تهراني اولين شخصي از مراجع بود كه مشروطه را امضا كرد. او را به همراه آخوند خراساني و ملا عبدالله مازندراني به عنوان مراجع ثلاثه مشروطه خواه و نيز آيات ثلاث نجف مي شناسند. مقاله زير مختصري از احوال اين عالم فرزانه است:
......................................
  «ري » از قديم الايام خواستگاه دانشمندان و علماي بزرگي بوده است به طوري كه بررسي تفصيلي اين افراد سر از مجلدات فراواني در مي اورد. منتسب به شهر ري را رازي مي گويند و از مسهورترين افراد برامده از اين شهر يا منتسب بدان مي توان از محمد بن زكرياي رازي، امام فخر رازي و مرحوم ابوالفتوح رازي ياد كرد. اما اينها به اسلام و ايران خدمت كرده اند و نامشان باقي مانده ولي شخصيتي وجود دارد كه مي توان با اطمينان خاطر او را از لحاظ خدمات به اسلام و ايران سرامد افراد برامده از ري دانست ولي در عين حال بسيار ناشناخته مي باشد. اين شخصيت كسي نيست جز آيت الله ميرزا محمد حسين رازي تهراني كه به ميرزا حسين نجل ميرزا خليل، و ميرزا حسين خليلي هم خوانده مي شود. ميرزا حسين خليلي از سياسي ترين علماي شيعه در قرون اخير و يكي از رهبران اصلي نهضت مشروطه ايران است.

ولادت و تحصيل

دويست سال پيش يعني در سال1230 ق و در شهر مقدس قم (برخي نجف گفته اند)خداوند فرزندي زيبا رو به ميرزا خليل تهراني عطا مي كند كه در آينده يكي از اركان عالم تشيع بحساب مي آيد. ميرزا خليل نام او را « محمد حسين» مي نهد و مدتي بعد محمد حسين به همراه پدر خود عازم عتبات شده و در آنجا پس از گذراندن مقدمات علوم، سالياني چند از محضر علماي بزرگ عالم تشيع همچون مرحوم صاحب جواهر، شيخ انصاري، سيد ابراهيم قزويني و ديگران بهره برده و خود مجتهدي عاليقدر مي شود ، به گونه اي كه او را به رغم وجود برادر بسيار جليل القدرش ملا علي رازي، مي توان با عظمت ترين شخصيت خاندان عريض و طويل خليلي دانست. ميرزا حسين خليلي به تدريس علوم عاليه اسلامي پرداخته و از اين راه و در طول ساليان دراز عمرش چندين هزار نفر شاگرد دانشمند پرورش مي دهد. از شاگردان وي مي توان به علامه نائيني، شيخ آقا بزرگ تهراني،سيد حسن صدر و سيد علي آقاي قاضي اشاره كرد.پسر مرحوم قاضي نقل كرده اند كه : « ميرزا علي آقا قاضي بسيار از استادش ميرزا حسين خليلي ياد مي كرد و او را به نيكي نام مي برد و من نديدم كسي مثل اين استادش او را در شگفتي اندازد، و هر وقت نام اين استاد نزدش برده مي شد به او حالت بهت و سكوت دست مي داد و غرق تاملات و تفكرات مي شد». اما يكي از اصلي ترين خدمات ميرزا حسين، تلاشهاي فراوان ايشان در راه شكست ديو استبداد و استقرار و پيشبرد نظام مشروطه بود و اگر اين اثر و يادگار ماندني ايشان را مهمترين اثر وجودي ايشان در ايران و بلاد اسلامي بدانيم شايد حرفي به گزافه نگفته باشيم.

ميرزاي تهراني و سياست

با اينكه علماي شيعه از ساليان بسيار دورتر از زمان مشروطه، نسبت به حكومت استبدادي مواضع تندي اتخاذ نموده بودند اما اين موضع گيري ها در نيم قرن منتهي به مشروطه شدت فروان مي يابد. بخصوص عالم مجاهد مرحوم سيد جمال اسدآبادي همداني در اين مسير سهم قابل توجهي را بر عهده دارد و به تصريح مورخين او نامه هاي فراوني را به علماي ايراني ساكن ايران و عراق خصوصا در ساليان منتهي به قيام تنباكو و پس از آن فرستاده است. متاسفانه هنوز به تفصيل تمامي نامه ها اطلاع كامل نداريم اما مي توان اميدوار بود با انتشار اسناد بايگاني هاي كشورهايي چون ايران، عراق، تركيه و انگليس به اين نامه ها و محتواي دقيق آنها دست يافت ، چنانكه اخيرا بعضي از نامه هاي سيد جمال الدين منتشر شده است و مرحوم ميرزا حسين خليلي هم با ذكر نام ، جزو مخاطبين برخي از اين نامه هاست. غرض اينكه مرحوم خليلي رازي در متن حوادث سياسي دوران ناصر الدين شاه و مظفر الدين شاه بوده و قضيه تنباكو هم از اين امر مستثنا نيست. اما مهمترين حركت سياسي ميرزا حسين خليلي در قبل از مشروطه بحث تكفير اتابك اعظم و خلع او از صدارت است كه به همراه سه دوست و يار خود يعني حضرات آيات آخوند خراساني، ملا محمد شربياني و شيخ محمد حسن مامقاني بدان دست يازيده بود. پس از رسيدن گزارشهاي فراون از فسادكاري هاي ميرزا علي اصغر خان اتابك و نابودي مذهب و كشور به دست او و با عدم توجه به نصيحت هاي علماي نجف، اين چهار عالم جليل القدر اتابك اصغر را تكفير و او را از صدراعظمي خلع مي نمايند. در فاصله بين اين حكم تا سال 1324 ق كه مشروطه مستقر مي شود حوادث فراواني روي مي دهد كه باز هم ميرزاحسين در آنها داراي نقش است. اما هنگامي كه با مساعي علما و متابعت مردم نظام مشروطيت ايران بر سر كار مي آيد اولين مرجع تقليدي كه آن را تاييد مي كند مرحوم ميرزا حسين خليلي رازي است و پس از او ملا محمد كاظم خراساني و مرحوم ملا عبدالله مازندراني لنگرودي هم آن را امضا مي نمايند و اين سه تن از اين به بعد عنوان مراجع ثلاثه را دارا مي شوند. مرحوم تهراني از اين پس هم نسبت به تمام وقايع اصلاح طلبانه موضع ايجابي داشته و مويد هر گونه حركتي در راه پيشرفت ايران است. از جمله در بحث تاسيس مجلس شورا، تاييد و امضاي نظامنامه، قانون اساسي، ايجاد مدارس به سبك جديد، بانك ملي، تعليمات نظامي نوين و غيره. اما مشروطه اول به هر دليل بيش از دو سال دوام نمي آورد و در جمادي الاولي سال 1326 ق روس و انگليس با دست لياخوف و به فرمان محمد علي شاه اقدام به تخريب مجلس شورا و ساقط كردن مشروطه مي نمايند و بدين صورت دوران استبداد صغير آغاز مي شود. برخي انتظار داشته اند با اين عمل مراجع نجف هم همانند برخي مشروطه خواهان ايران از اين پس نسبت به مشروطه خواهي كوتاه بيايند اما اين خيال خام و باطلي بوده و علما از اين پس با شدت بيشتري بر طبل مبارزه با استبداد مي كوبند، به گونه اي كه اگر اين حمايت نمي بود حتي مشروطه خواهان داخل ايران هم كاري از پيش نمي بردند. در اين روزگار علماي نجف با تلگرافهاي غلاظ و شداد محمد علي شاه را مجبور به اعاده مشروطه و برپايي مجدد مجلس مي نمايند و وقتي كه او را مرد اين كار نمي بينند او را از سلطنت خلع كرده و مجاهدان را بر ضد وي مي شورانند. دادن ماليات به وي را حرام و اجازه دادن وام توسط كشورهاي خارجي به ايران را هم نمي دهند. بدين صورت خواب محمد علي ميرزا آشفته شده و هر چند تلاش مي كند با كشتن علماي نجف يا شايعه عدول آنها از مشروطه خواهي بر سلطنت باقي بماند اما اين آب رفته ديگر به جوي باز نمي گردد و اين تو بميري از آن تو بميري ها نيست. استبداد صغير پس از 13 ماه به اتمام رسيده و مشروطه دوم مي آغازد. اما ميرزا حسين ديگر در بين مشروطه خواهان نيست و چند ماه قبل به ديار باقي كوچ نموده است. به يقين اين چهار ماه و نيم از زندگاني طولاني مرحوم خليلي كه در استبداد صغير واقع شده را بايد يكي از درخشان ترين دوران زندگي او در خدمت به اسلام و مسلمين دانست. از نسبتهاي ناصحيح به ميرزا حسين خليلي عدول ايشان از مشروطه خواهي است و البته اين يك شايعه ساخته شده توسط سلطنت طلبان مكار براي خلل در عزم مشروطه خواهان داخل ايران است و الا مرحوم خليلي تا آخر زندگاني نوراني خود به انديشه مشروطه خواهي پايدار ماندند . ناگفته نماند كه او و ديگر يارانش تابع انديشه مشروطه شيعي بودند و نسبت عدم معرفت آنها نسبت به تفكر مشروطه خواهي يك حرف بي هوده است كه انسانهاي نادان آن را ساخته و پراكنده اند. براي اثبات اين مطلب كافي است در نامه ها و تلگرافهاي مرحوم ميرزا حسين خليلي و ديگر علما نظر افكند كه مكررا مي فرمايند مشروطه هر منطقه طبق ديانت مردمان آنجاست و از آنجايي كه مردم ايران غالبا مسلمان و شيعه مذهبند مشروطه اينان نيز غير از مشروطه اسلامي شيعي نخواهد توانست بود. حتي با اينكه مضمونا نسبت به اينگونه مشروطه اي نظر داشته اند گاهي صراحتا تعبير به « مشروطه اسلامي» هم آورده اند كه مبتني بر مذهب شريف جعفري است.اين مطلبي است كه بسياري يا خود نسبت به آن تغافل كرده اند يا واقعا اطلاعي از اين مقصود علما نداشته اند و البته در اين صورت دوم هم باز اشكال به ايشان وارد است كه وقتي مذاق علما در اين باب را نمي دانند از چه رو و به چه سبب نسبتهاي نا صحيح عدم معرفت علما به مشروطه را به آنها نسبت مي دهند؟ علما براي جلوگيري از بر باد رفتن باقيمانده مملكت كه بر اثر استقراض هاي زيانبار دربار قاجار صورت مي گرفت و براي حفظ ديانت و مذهب مردم اقدام به دفاع از مشروطه نمودند. اين مطلب به صورت واضح و مكرر در تلگرافهاي اينان وجود دارد ولي بالاسف دستي وجود داشته كه نخواسته است علت اصلي حمايت علما از مشروطه روشن شده و به علاوه سعي در مخدوش كردن چهره علماي مدافع مشروطه داشته است.

وفات(شهادت) ميرزا حسين خليلي:
ميرزا حسين خليلي به مسجد سهله علاقه فراوان داشت و مكررا براي عبادت و اعتكاف به اين مكان مقدس مي رفت. در چند روز منتهي به وفاتش هم در آنجا بود و حالت اعتكاف داشت كه در بين الطلوعين جمعه 11 شوال 1326 قمري به صورت مشكوكي وفات نمود. پس از تغسيل و تكفين و طواف در حرم اميرالمومنين علي عليه السلام، او را در يكي از مدارس خود در محله العماره نجف به خاك سپردند و مرقدش هم اكنون مزار مردمان اهل دل است. اما درباره مرگ او برخي گفته اند كه به موت طبيعي نمرده و او را مسموم نموده اند. چنانكه ميرزا محمد فرزند آيت الله آخوند خراساني مكرر اين مطلب را ذكر كرده اند.البته اسناد و گزارشات ديگري هم در دست است كه مويد قول به شهادت اوست. بخصوص وجود يك جاسوس خود فروخته به نام صدر راونجي در اين بين حائز اهميت است. راونجي در همان ساعات پاياني رحلت ميرزا حسين به مسجد سهله رفته و ميرزاي رازي يك چايي نوشيده و بلافاصله قالب تهي نموده است. آقا نجفي قوچاني هم اين واقعه را مشكوك مي داند و در كتاب حيات الاسلام مطالبي چند در اين رابطه بازگو مي كند. لذا بعيد نيست اگر روزي به صورت دقيق مشخص شود كه مستبدان و روس و انگليس در فوت رازي دست داشته اند. سيد علي يزدي كه در طيف مخالفان مشروطه بود و با دربار هم آمد و شد داشت بلافاصله پس از فوت ميرزا حسين به گروه مشروطه خواهان مي پيوندد و مراسم ختم ميرزا را هم برگزار مي كند. شايد او چيزهايي درباره دست داشتن دربار در قتل تهراني دانشته كه چنين به سرعت از آنها كناره گرفته و به جبهه مقابل مي پيوندد. مدتي پس از رحلت تهراني باز هم شايعه هاي فراوان توسط مستبدان در عدول وي از مشروطه خواهي و عدالت طلبي پخش مي شود كه البته تكذيب مي شود. چنانكه آخوند خراساني و ملا عبدالله مازندراني در تلگرافي به همين سيد علي يزدي مي گويند:«... آقا سيد علي آقاي يزدي...احكام صادره از اين خدام شرع انور بر وجوب اهتمام در مشروطيت دولت ايران...صحيح است...و نسبت صدور ناسخ احكام مزبوره از مرحوم مقدس آيت الله آقاي حاجي [ميرزا حسين خليلي] قدس سره و اين خادمان شريعت مطهره از اكاذيب و مفتريات است...»

كلام آخر
ضرب المثل منظومي در زبان فارسي وجود دارد كه شخصي آهنگر در بلخ خطايي كرده ولي جزاي آن خطاي او را يك مسگر در شوشتر پس داده است.اگر چه اين مثل براي انداختن بار خطاي كسي بر دوش ديگري به كار مي رود ولي مي توان عكس آن را در مورد كساني هم بكار برد كه عامل ايجاد يك حادثه مثبت بوده اند ولي نام و نان آن را ديگران برده و خورده اند. در بحث مشروطه هم علماي شيعه بالاخص علماي نجف فداكاري هاي زيادي نمودند بخصوص اگر امضا و تاييد آنها نسبت به مشروطه نمي بود و اگر در استبداد صغير از مشروطه دفاع نمي كردند هيچ بعيد نبود كشور ايران هنوز گرفتار حكومت استبدادي بود. اما زحمت را علما كشيده اند ولي در كتب تاريخي مي نويسند كه اشخاص ديگر در راه مشروطه خواهي ساعي بوده اند. كافي است كتاب رهبران مشروطه نوشته ابراهيم صفايي را تورقي كوتاه نمود تا صدق ادعاي بنده مشخص شود. در اين كتاب كساني به نام راهبران مشروطه نام برده شده اند كه بعضا در مشروطه خواهي هيج نقشي نداشته اند بلكه برخي از آنها از مخالفان مشروطه بوده اند. داشتن مقام رسمي در دول مشروطه هم اين خطا را تطهير نمي كند. غرض اينكه حق علما در نهضت مشروطه خواهي و سهم آنها در راه آزادي ايران اسلامي چنانكه بايد و شايد هنوز كه هنوز است بيان نشده است. سهل است در طرف مقابل تا جايي كه ممكن بوده دروغ و تهمت نثار ايشان شده است. الآن بلخ جزو ايران نيست ولي آن ضرب المثل هنوز كار خود را سلبا و ايجابا انجام مي دهد.درود بر كسي كه در راه از بين بردن مصداق هاي اين ضرب المثل ظالمانه تلاش مي كند.
نويسنده مقاله:محمد علي نجفي كرمانشاهي.

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما