شنبه 8 ارديبهشت 1403  
سیاسی
حسن و قبح از ديدگاه آخوند خراساني-1

نويسنده:محمدحسين نصيري(*)
 
چكيده

مسئله حسن و قبح، در يونان قبل از اسلام مطرح بوده، و در ميان متكلمان اسلامي رشد يافته است. در اين ميان، اصولي معروف، ملامحمدكاظم آخوند خراساني نظريه سازگاري و ناسازگاري با قوه عاقله را درباره حسن و قبح عقلي ارائه كرده است. در اين ديدگاه در بخش معناشناسي، اختلاف در سعه و ضيق وجودي موجب آثار خير و شر، و آن هم سبب سازگار و ناسازگاري با قوه عاقله مي شود كه مدح و ذم فاعل را را فراهم مي آورد. رويكرد هستي شناسي در اين معنا بسيار قوي است؛ زيرا جهت كمال و نقص وجودي افعال را در ادراك ملايمت و ناملايمت دخيل مي داند. همچنين با مطلق گرايي در قضاياي اخلاقي هماهنگي تام دارد. از جنبه معرفت شناسانه، بر مبناي واقع گرايي در قضاياي اخلاقي، معرفت حسن و قبح توسط عقل امكان پذير شمرده مي شود؛ زيرا از راه سازگاري و ناسازگاري با قوه عاقله، عقلي بودن ارزش ها اثبات، و در پي آن حسن و قبح افعال درك، و ضرورتاً موجب مدح و ذم فاعل مختار مي شود. اين مسئله در برابر مشهوري دانستن قضاياي اخلاقي است كه براي حسن و قبح، واقعيتي جز شهرت و تطابق آراي عقلا قائل نيست.
كليد واژه ها: حسن، قبح، آخوند خراساني، عقلي، ذاتي، اعتباري.

مقدمه 

آخوند ملامحمد كاظم خراساني، عالم محقق و فاضل مدقق، از بزرگان عالمان اماميه و جامع علوم عقليه و نقليه، در سال 1255 قمري در مشهد مقدس متولد شد. بعد از فراگيري علوم در مشهد، سبزوار و تهران به نجف اشرف مهاجرت كرد(1) و از محضر شيخ مرتضي انصاري (م1281ق)، ميرزا محمدحسن شيرازي (م1312ق) و سيدعلي شوشتري (م1283ق) بهره برد(2) و به درجات عالي علمي رسيد. وي بعد از درگذشت ميرزاي شيرازي، جانشين وي و بزرگترين مرجع تقليد عالم تشيع شد. برخي از آثار وي عبارت اند از: كفايه الاصول، دررالفوائد في شرح الفوائد (حاشيه الرسائل)، فوائد الاصول (مشتمل بر 13 بحث اصولي)، تعليق هايي بر اسفار ملاصدرا و تعليق هايي بر شرح منظومه سبزواري. وي در سال 1329 در نجف درگذشت.(3)
مسئله حسن و قبح، قبل از متكلمان اسلامي در يونان باستان مطرح بوده است؛ زيرا استادان فلسفه يونان مانند ارسطو، فلسفه را به دو شاخه نظري و عملي تقسيم مي كردند و در بخش اخلاق به جهت اتكا بر عقلانيت، به اصل تحسين و تقبيح ذاتي به منزله فلسفه اخلاق متوسل شده بودند.(4) پس از ظهور دين اسلام و پيدايش علم كلام، اين مسئله در ميان دانشمندان به مثابه يك مسئله مهم كلامي مورد بحث قرار گرفت.(5) متكلمان در رويارويي با اين مسئله از همان آغاز به دو دسته تقسيم شدند: الف) شيعيان، معتزليان و برخي از حنفيان كه حسن و قبح را ذاتي مي دانستند؛ ب) اشعريان كه آن را الهي مي دانستند. در مكاتب ديگر نيز مي توان لذت گرايي، سودگرايي، جامعه گرايي، تكامل گرايي، شهودگرايي، احساس گرايي و نظريه امر الهي را تقلي متفاوت از خوب و بد برشمرد.(6)

معناشناسي حسن و قبح

در بخش معناشناسي، مفاهيم خوب و بد و يا حسن و قبح را مي توان به نظريه هاي غيرشناختي، شهودگرايانه و تعريف گرايانه تقسيم كرد و معاني مختلف حسن و قبح را بنابر تعريف گرا بودن آن، كمال و نقص، ملائمت و منافرت با طبع و... دانست. در برخي از اين معاني، ميان عدليه و اشاعره اختلافي نيست و اختلاف در حسن و قبح به معناي استحقاق
مدح و ذم است و اينكه آيا حسن و قبح امري ذاتي افعال است يا آنكه امري الهي و موقوف به جعل شارع است.
مسئله ديگري كه بايد بدان توجه داشت، فرق بين ذاتي و عقلي بودن در حسن و قبح است. ذاتي بودن يعني اينكه حسن و قبح در ذات افعال وجود دارد و افعال اختياري انسان، در واقع و نفس الامر، مصلحت يا مفسده واقعي دارند. در برابر اين معنا، نظريه الهي و اعتباري است.(7) اين مربوط به مرتبه ثبوت است. در درجه بعد، نوبت به عقلي بودن مي رسد. عقلي بودن حسن و قبح بدين معناست كه در عقل، اين قدرت وجود دارد كه بتواند حسن و قبح افعال را درك كند. در برابر اين معنا، نظريه شرعي است. اين معنا مربوط به مرتبه اثبات است. اگر كسي حسن و قبح را ذاتي ندانست، طبيعتاً نبايد توقّع داشت به عقلي بودن آن معتقد باشد.
يكي از معاني ارائه شده درباره حسن و قبح، سازگاري و ناسازگاري با قوه عاقله است. اين نظريه به صورتي نسبتاً مفصل، از سوي مرحوم آخوند خراساني بيان شده است؛ اما قبل از وي، قطب الدين سبزواري، عالم قرن ششم هجري، اين موضوع را در كتاب الخلاصه في اعلام الكلام بيان كرده است.(8)
آخوند خراساني در فوائد الاصول بيان مي كند كه مراتب افعال در نزد عقل يكسان نيست و افعال مانند ساير اشياء، داراي سعه و ضيق (گستردگي و تنگي) است. اين اختلاف وجودي، منشأ اختلاف در آثار خير و شر مي شود؛ همان گونه كه در ادراك از طريق قواي حسي نيز اختلاف وجود دارد، قوه عاقله كه از قواي انساني، و بلكه رئيس اين قواست، ناگزير از ادراك بعضي از امور ملائم و سازگار فرحمند، و از ادراك بعضي از امور ناسازگار مشمئز مي شود و ملاك سازگاري و ناسازگاري نزد قوه عاقله، همان سعه و ضيق وجودي است كه منشأ آثار خير و شر مي باشد و قوه عاقله به لحاظ تجردي كه دارد، با هر آنچه حظ و بهره ي وجودي بيشتري دارد سازگاري و سنخيت، و با هر آنچه بهره ي وجودي كمتري دارد، منافرت و ناسازگاري دارد. معناي حسن و قبح عقلي، همين ملائمت و منافرت فعل با قوه عاقله است و همين سازگاري و ناسازگاري بالضروره موجب صحت
مدح فاعل مختار بماهو فاعل يا ذم وي مي شود.(9) نظريه ايشان را مي توان چنين نمودار ساخت:
اختلاف افعال در سعه وجودي ـــــــ آثار خير و شرـــــــ ملائمت و منافرت با قوه عاقله ـــــــ صحت مدح و ذم فاعل
آخوند وجود اختلاف و تفاوت در افعال را امري بديهي و روشن براي عقل مي داند كه جاي شك و شبهه ندارد: «و هذا ممّا لا يخفي علي اوائل العقول».(10) شاهد اين سعه و ضيق در اختلاف پيدا شده در آثار اين افعال است.
همچنين ايشان اختلاف افعال را به تفاوت در اشيا تشبيه مي كند و براي آن به تفاوت ميان ضربي كه باعث درد است و اعطا و بخششي كه سبب سرور است تمثيل آورده، و بيان مي كند كه همان گونه كه اشياء در وجود مختلف اند، افعال نيز به همين گونه داراي تفاوت در هستي اند كه در نتيجه آن، در قواي مدركه انساني اثر مي گذارند. وي فهم اين تفاوت ها را امري عقلاني مي شمرد.(11) مبناي فلسفي اين عقيده را مي توان اصالت وجود در اشيا دانست؛ زيرا همه موجودات در هستي مشترك اند و اختلافشان نيز در همين هستي است و اساساً چيزي جز هستي در عالم وجود ندارد. بر همين اساس، وجود افعال نيز داراي سعه و ضيق مي شود. شاهد اين مبنا را مي توان در عبارت ايشان مشاهده كرد: «و ذلك لما عرفت من ان سبب الاتصاف هو الاختلاف في السنخيه و البينونه في الوجود بحسب سعته و كماله و ضيقه و نقصه...».(12)
آخوند با تنظيري كه مي نمايد، بيان مي كند همچنان كه قواي حسي از دريافت بعضي از امور ملتذّ و يا مشمئز مي شوند، ناگزير قوه عاقله كه مانند آنها و بلكه رئيس شان است نيز به همين صورت داراي فرح و اشمئزاز است.
هر چه فعلي وسعت وجودي بيشتري داشته باشد، با عقلي كه مجرد، و به دليل تجردش سعه وجودي دارد هماهنگ تر و سازگارتر مي باشد و هر چه وسعت كمتري داشته باشد، با عقل سازگارتر است. همين سازگاري و ناسازگاري با قوه عاقله، معناي حسن و قبح را تشكيل مي دهد و صحت مدح و ذم فاعل مختار را در پي دارد.(13)
نظر آخوند در بخش معناشناسي مفاهيم اخلاقي را مي توان جزو نظريه هاي تعريف گرايانه اي دانست كه جنبه روان شناختي دارد؛ زيرا ايشان حسن و قبح را قابل تعريف دانسته و ملاك آن را به درك قوه عاقله و سازگاري و ناسازگاري آن فعل با عقل مي داند. همچنين ملائمت و منافرت فعل با قوه عاقله را بالضروره موجب صحت و مدح فاعل مختار بما هو فاعل يا ذم آن مي شمارد و اين ارتباط را امري غيرقابل انكار مي داند.(14)
بنابراين حسن و قبح كه همان سازگاري و ناسازگاري با قوه عاقله است، مقتضي مدح و ذم مي باشد؛ زيرا رابطه مستقيم وجود دارد و از كمال و نقص افعال منشأ مي شود. همچنان كه در عبارت ايشان آمده است ملائمت و منافرت، مقتضي صحت مدح و ذم فاعل است.(15)
لازم به ذكر است ايشان در كتاب دررالفوائد في شرح الفوائد بيان مي دارد احكام واقعي تابع مصالح و مفاسدند، نه حسن و قبح فعلي،(16) و در جاي ديگر مصالح و مفاسد را مناط احكام مي شمرد.(17)
ظاهر اين بيان ممكن است با ذاتي بودن حسن و قبح هماهنگي نداشته باشد؛ ولي در حل اين مسئله مي توان گفت خاستگاه احكام در مصلحت و مفسدت است و حسن و قبح تابع آن است. يعني مصلحت و مفسدت حسن و قبح را تأمين مي كند و ممكن است در فعل، جنبه هاي حسن و قبح هر دو باشند؛ ولي حكم بر اساس مصلحت و مفسدت واقعي است. همچنان كه در حلقات سيدصدر آمده كه گاهي در امر قبيح، مصلحت بيش از مفسدت است.(18)
اينكه منظور آخوند از عقل چيست، به سادگي از ميان عبارت هاي ايشان بر نمي آيد. به نظر مي رسد مقصودشان از عقل، همان قوه عاقله متعارف باشد كه در عرض قواي ظاهري و باطني و غرايز است. ايشان در فوائد الاصول اين قوا را از هم جدا مي كنند: «من الحواس الظاهره و القوي الباطنه ملائمه و منافره و كذا بحسب الطبائع و الغرائز».(19) اگر منظور همان قوه عاقله متعارف در متون عقلي باشد، صرفاً متوجه ادراك كليات است و عواطف، گرايش ها، التذاذها و اشمئزازها از حيطه ادراكي آن خارج است و مربوط به ديگر قواست؛ اما مي توان درك سازگاري و ناسازگاري را مربوط به قوه عاقله دانست و ادراك اشمئزاز و التذاذ را به صورت مجازي به قوه عاقله نسبت داد و ممكن است مراد آخوند، همين وجه
باشد. از همين جاست كه از ناحيه مرحوم محمدحسين اصفهاني ايراد وارد شده است كه شأن قوه عاقله، ادراك و تعقل است نه التذاذ و اشمئزاز.(20)
آقاي صادق لاريجاني در شبه دفاعي از آخوند گفته اند: «اشكال محقق اصفهاني گرچه وارد است، ولي حق اين است كه نظريه محقق خراساني به نحوي قابل اصلاح است كه خالي از اشكال مذكور باشد. همان طور كه از كلام متن پيداست، محور اشكال تعبير "عقل" است و اينكه قوه عاقله شأني جز ادراك ندارد؛ ولي با اندك تأمل روشن مي شود كه هيچ نيازي نيست كه حسن و قبح و بايد و نبايد اخلاقي را به قوه عاقله به اين معنا نسبت بدهيم».(21)
ايشان مرتبه اي از نفس را براي انسان قائل مي شوند كه حسن ها و قبح ها و بايدها و نبايدها به آن مستند مي باشند و از آن به «من علوي» تعبير مي كنند و اظهار مي دارند كه اطلاق عقل بر چنين مرتبه اي از نفس، شايع است.(22)
همچنين در كتاب خوب چيست؟ بد كدام است؟ چند اشكال بر بيان آقاي صادق لاريجاني وارد شده است كه اشكال چهارم و پنجم آن چنين است:
«رابعاً، تعبير من علوي نياز به تفسير و توضيح و ارائه ملاك دارد. من بايد چگونه باشد كه به آن علوي بگوييم؟. ملاك تمايز و تشخيص "من علوي" از "من سفلي" چيست؟ و خامساً، معرف بايد از معرف اجلا باشد؛ در حالي كه به نظر مي رسد در اين تفيسر چنين نيست. «خوب» و «بد» در عرف عام و حتي در عرف خاص معنايي روشن تر از «من علوي» و «من سفلي» دارند. اين تعريف در حقيقت تعريف به امري مبهم و نامعين است».(23)
اما آخوند حسن و قبح را به دليل ارجاع آن به وجدان انساني قابل قبول مي داند و اين مربوط به مرحله تكوين و وجود انساني است. اين حكم دروني، مسئله اي انكارناپذير است و انسان خود به خود چنين است و آخوند آن را به منزله شهادت وجدان و به صورت امري بديهي بيان كرده است.(24)
اشكال ديگري كه از طرف استاد جعفر سبحاني بر نظريه آخوند وارد شده است اينكه ملاك اختلاف آثار پديده ها، وابسته به سعه و ضيق وجودي آنها باشد، مربوط به درجه طولي است؛ اما اگر اختلاف در عرض باشد چه مي توان گفت؟(25)
اشكال ديگر آن است كه اگر تمام افعال انسان تحت اين ملاك قرار گيرد، احكام خمسه يعني واجب، حرام، مستحب، مكروه و مباح به دوتايي (واجب و حرام) و يا چهارتايي (همان پنج حكم به غير از مباح) تبديل مي شود؛ مگر آنكه حسن معناي ديگري داشته باشد كه تمام مباحات را دربر گيرد.(26)
اما در مورد اشكال اول استاد سبحاني مي توان گفت اين مسئله كه آثار وجودي بيشتر يا كمتر باشد، به امور طوليه منحصر نمي باشد و مي توان آن را در امور عرضيه نيز وجدان كرد و اگر فرضاً معنايي از عقل بتواند با ملاكي درست، حسن و قبح را ارزيابي كند، اين امر، لزوماً به امور طوليه منحصر نخواهد بود. در مورد اشكال دوم، اصولاً اين منحصر به نظريه آخوند نيست؛ بلكه در معاني ديگر نيز همين مسئله جايگاه افعال مباح مي تواند مطرح شود كه البته پاسخ هم دارد؛ زيرا براساس نظريه آخوند كه ملاك را سازگاري و ناسازگاري با عقل دانسته است، بسياري از افعال، طبيعتاً از دايره سازگاري و ناسازگاري خارج اند و چون خارج اند، نه حسن اند و نه قبيح، و اين خروج، نقضي بر ملاك ارائه شده محسوب نمي شود. در مورد سازگاري و ناسازگاري با قوه عاقله مي توان چنين بيان داشت كه اينها از باب ملكه و عدم ملكه محسوب مي شوند؛ يعني افعالي هستند كه نه شأن ملايمت با عقل را دارند و نه ملايمت؛ بنابراين از اين دو قسم خارج اند.
البته نكته اي كه در نظريه آخوند مي توان بيان كرد اين است كه ايشان ملاك را در نهايت به كمال وجودي و نقص وجودي افعال دانستند و فهم آن را بديهي شمرده اند. حال آيا مي توان به همين گفتار بسنده كرد و حسن و قبح افعال را با همين ملاك دريافت؟ در حالي كه برخي از دانشمندان بر دريافت حسن و قبح، بر مبناي ارتباطي كه افعال اختياري در رسيدن انسان به كمال مطلوب دارند سخن گفته اند.(27) اگر فعلي انسان را به كمال مطلوب نزديك كند حسن، و اگر او را دور سازد قبيح است. پس ملاك آخوند بايد بيشتر تبيين شود. اگر چه تنقيصي بر او نيست، مي توان نكات تكميلي بر آن نظريه افزود تا بتواند كارآيي لازم را درباره حسن و قبح امور داشته باشد.
آخوند بيان داشته است كه سعه و ضيق وجودي سبب سازگاري و ناسازگاري با قوه عاقله است؛ ولي اين مسئله هنوز به توضيح بيشتري نياز دارد؛ زيرا اين ملاك براي دريافت
حسن و قبح در افعال و يا ارزش گذاري در قضاياي اخلاقي، كاملاً رسا و وافي مقصود نيست.
در اين باره، توجه به گفتار استاد محمدتقي مصباح بسيار كارگشا خواهد بود. به نظر ايشان، ملاك خوبي بعضي افعال، با كمال مطلوب مناسب با ساختار وجودي انسان روشن مي شود. ملاك خوبي بعضي افعال، تناسب و تلايم ميان آنها و هدف مطلوب انساني است و معيار بدي پاره اي ديگر از كارهاي آدمي، مباينت و ناسازگاري آنها با كمال مطلوب او مي باشد. به تعبير ديگر، مفهوم خوب و بد اخلاقي، در واقع از مصاديق مفهوم عليت به شمار مي آيند. خوبي و بدي نيز از رابطه عليت و معلوليت كه ميان فعل اختياري انسان و كمال مطلوب او برقرار است انتزاع مي شوند و به درستي مي توان افعال آدمي را به آنها متصف كرد.(28) در انتزاع مفهوم خوبي، بايد تناسب و تلايمي ميان دو چيز وجود داشته باشد و اين تناسب بايد ميان دو حقيقت عيني و خارجي باشد. در يك طرف، كار اختياري انسان است و در طرف ديگر، كمال واقعي و عيني او. هر كاري كه به آن كمال مطلوب منتهي شود و در خدمت رسيدن به آن قرار گيرد خوب، و هر كاري كه انسان را از آن دور سازد بد است.(29)
استاد مصباح يزدي، از همان اول مصايق كمال را معلوم مي كند؛ ولي آخوند فقط مي گويد كمال وجودي داشته باشد. پس براي مثال، صدق در نظر آخوند، به دليل آنكه داراي كمال است ملائم عقل و حسن است؛ ولي در نظر آقاي مصباح، چون صدق فعلي است كه انسان را در مسير قرب به كمال مي رساند حسن است.

پي‌نوشت‌ها:

*دانشجوي دكتري اخلاق و عرفان.
1. سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج9، تحقيق و اخراج حسن الامين، ص 5و6؛ گروهي از محققين، دائره المعارف تشيع، زير نظر احمدصدر حاج سيدجوادي، كامران فاني، بهاء الدين خرمشاهي، ج1، ص14؛ ميرزا محمدعلي مدرس، ريحانه الادب، ج1، ص41و42.
2. گروهي از محققين، دائره المعارف بزرگ اسلامي، زير نظر كاظم موسوي بجنوردي، ج1، ص151.
3. گروهي از محققين، همان، ج1، ص 152؛ سيدمحسن امين، اعيان الشيعه، ج9، ص6؛ محسن كديور، سياست نامه خراساني، به كوشش ستاد بزرگداشت يكصدمين سالگرد مشروطيت، ص1.
4. ارسطاطاليس، اخلاق نيكو ماخس، ترجمه ابوالقاسم پورحسيني، ص38-43 و 45-52.
5. جعفر سبحاني، حسن و قبح عقلي، نگارش علي رباني گلپايگاني، ص11و12.
6. محمدتقي مصباح يزدي، فلسفه اخلاق، تحقيق و نگارش احمدحسين شريفي، ص71و74.
7. احمدحسين شريفي، خوب چيست؟ بد كدام است؟، ص 192و201.
8. قطب الدين سبزواري، الخلاصه في علم الكلام، تحقيق رضا مختاري و يعقوب علي برجي، در: ميراث اسلامي، دفتر اول، به كوشش رسول جعفريان، ص353. اين رساله در بيان عقائد شيعه اماميه، در هشت باب تنظيم شده است و يكبار با تصحيح سيدمحمدرضا جلالي در تراثنا و بار ديگر در ميراث اسلامي ايران چاپ شده است.
9. محمدكاظم آخوند خراساني، فوائد الاصول، تصحيح سيدمهدي شمس الدين، ص 123و 124.
10. همان، ص 123.
11. همان.
12. همان، ص125.
13. همان، ص124.
14. همان.
15. همان، ص 125.
16. محمدكاظم آخوند خراساني، درر الفوائد في شرح الفرائد، تصحيح سيد مهدي شمس الدين، ص 497.
17. محمدكاظم خراساني، كفايه الاصول، ص 344.
18. السيد محمدباقر الصدر، دروس في علم الاصول، الحلقه الثانيه، الجزء الاول، ص427.
19. محمدكاظم خراساني، فوائد الاصول، ص123.
20. محمدحسين اصفهاني، نهايه الدرايه في شرح الكفايه، تحقيق رمضان قلي زاده مازندراني، ج2، ص31و 311.
21. همو، «حسن و قبح عقلي و قاعده ملازمه»، ترجمه و تعليق صادق لاريجاني، نقد و نظر، ش1و2، ص159.
22. همان؛ صادق لاريجاني، جزوه فلسفه اخلاق، بي جا، بي نا، بي تا، ص35.
23. احمدحسين شريفي، خوب چيست؟ بد كدام است؟، ص 86.
24. محمدكاظم آخوند خراساني، فوائد الاصول، ص125.
25. جعفر سبحاني، حسن و قبح عقلي، ص36و37.
26. همان، ص 37و38.
27. محمدتقي مصباح يزدي، فلسفه اخلاق، ص93و94.
28. همان، ص 81.
29. همان، ص 80.

منبع: نشريه معرفت اخلاقي، شماره 4.
ادامه دارد...

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما