در موضوع اتحاداسلامي ميتوان بر مقاطعي از تاريخ انگشت گذاشت و آن را به عنوان نقطه عطفي درفرايند اتحاد اسلامي دانست. بدون شك در چارچوب گفتمان وحدتگراي شيعي، آخوندخراساني جايگاه ويژهاي دارد. آخوند پس از تحكيم جايگاه علمي و فقهيشان در حوزهعلميه نجف؛ بر اساس مباني فقهي و كلامي و با توجه به شرايط زمانه وارد پروسه «استبداد زدايي» و «استعمار» ستيزي شد. اين دو پديده، آخوند را به خودي خود به سمت موضوعاتحاد ملي- اسلامي و اتحاد بينالمللي- اسلامي سوق داد و ايشان را به عنوان يكي ازطلايهداران ايده اتحاد و تقريب و شخصيتي كه فرايند اتحاد اسلامي را از قوه به فعلدرآورد، شناساند. نوشتار حاضر در صدد تبيين نقش و جايگاه آخوند خراساني درفرايند اتحاد اسلامي و تشريح كارنامه نظري و عملي ايشان در اين خصوص است.
در راستاي دستيابي به هدف مزبور، از «نظريه بحران» توماس اسپرينگز استفاده شده است. اسپريگنز بر اين باور است كه براي فهم افكار يك نظريه پرداز سياسي، اولين سوال اين است: مشكل زمانه او چه بوده است؟ او، در صدد درمان و رفع چه نارسايي و بينظمي مشخصي در جامعه است؟ مدعاي نوشتار حاضر آنست كه، ورود آخوند خراساني به موضوع اتحاد اسلامي، در شرايطي اتفاق افتاد كه فضايي از رخوت و سكوت، در مدتهاي مديد بر حوزه علميه نجف سايه افكنده بود. چنين امري، حكايت از بحراني مينمود كه آخوند آن را به خوبي درك نموده بود.
محورهايي كه در مقاله به آن ها پرداخته شده است، نيز در اين راستا ساماندهي شده اند؛ بدين صورت كه در ابتدا، به مسئله «زندگي علمي و سياسي آخوند خراساني»، «مكتب سياسي آخوند خراساني»، «چيستي اتحاد اسلامي» و «جايگاه آخوند خراساني در فرايند اتحاد اسلامي» پرداخته شده است و در ادامه به بحران هاي زمان آخوند اشاره شده است. سپس در ذيل عنوان «راهكارهاي حل بحران درانديشه سياسي آخوند» از دو راهكار «اتحاد ملي- اسلامي» و «اتحاد بينالمللي اسلامي» ياد شده است.
واژگان كليدي:آخوند خراساني، اتحاد اسلامي، اتحاد بينالمللي، اتحاد ملي، استبداد، استعمار.
[1] . دانش آموخته حوزه علميه و كارشناسي ارشد علوم سياسي