مرحوم ملا محمد كاظم خراساني، معروف به آخوند خراساني، يكي از معاريف عالم اسلام و تشيع است كه از خود در عرصه هاي مختلف علم و عمل، آثار ارزشمند فراواني به جاي گذاشت.
البته، مهم بودن اين آثار، مانع از آن نشد كه از سوي انديشمندان مورد نقد واقع نشوند، بلكه آثار و تفكرات آخوند؛ به سان ديگر انديشمندان، خود را در معرض نقدهايي مي بيند كه به او وارد مي شوند. بديهي است كه نبايد «نقد» را نشانه اي از ضعف تلقي كرد، بلكه وارد نمودن نقد و ايراد به نظريه هاي مطرح، داستاني هميشگي بوده كه به طراوت، شادابي و عميق تر شدن آن نظريه كمك مي كند.
يكي از محورهاي نقد مباحث اصولي آخوند خراساني، مربوط است به واردكردن مباحث فلسفي فراوان در اصول فقه. از آنجا كه فلسفه درباره امور خارجي وتكويني بحث مي كند و اصول فقه درباره امور اعتباري و جعلي، بنابراين، خطر گاه مهم ورود مباحث فلسفي به اصول فقه، خلط احكام «امورخارجي» با احكام «امور اعتباري» است؛ به عبارتي ديگر، اصول فقه، دانشي «آلي» است كه در خدمت دانش «فقه»قرار دارد. دانش فقه، نيز در پي استنباط و اثبات احكام شرعي به نحو «حجت» است. از آنجا كه «حجيت»، لااقلبه گونه اي كه در اصول فقه اماميه معروف است، امري جعلي، قراردادي و اعتبارياست كه براي ترتب آثاري، جعل ميشود. پس بحث كردن از «فلسفه» در مباحث «اصول» نوعي خلط مبحث بوجود مي آورد.
بر اين اساس، لازم است براي بررسي تفكيك يا عدم تفكيك امور اعتبارياز امور حقيقي در مباحث اصولي مرحوم آخوند، كلياتي درباره تعريفاعتباريات، احكام آن و پيشينه توجه به آن ارائه شود. سپس نگاهي به نقدهاي برخي ازاصوليها به مرحوم آخوند، در اينباره، بيندازيم. آنگاه در مرحله سوم، از زاويهتوجه به تفكيك يا عدم تفكيك امور اعتباري و امور حقيقي، به مرور و بازكاوي آثاراصولي مرحوم آخوند، به ويژه كفايهالاصول، رو آوريم.
واژگان كليدي:آخوند خراساني، امور اعتباري، امور حقيقي، دانش اصول.