نوشتار حاضر، پس از تعريف و بازگويي مفاهيم متفاوت «ادبيات سياسي» و مراد نويسنده از آن در اين جستار، برخي مفاهيم و واژگاني كه در نوشتههاي مرحوم آخوند خراساني بسامد بالايي دارد برميرسد، تا آشكار گردد كه وي در عين پاسداري از مرزها و گفتمانهاي سنتي، گرايش روشني به مفاهيم جديد سياسي داشته است. اين واژگان و مفاهيم عبارتاند از: «انديشه و اجتهاد عصري»، «استقلال از بيگانه و عزتمندي كشور»، «مشروعيت و كارآمدي»، «استبداد»، «قانون»، «حقوق مليّه»، «حرّيت(آزادي)»، «ايران و ايراني»، «امنيت ملي» و «وحدت يا تقريب بين مذاهب».
موضوع ايننوشتار؛ يعني «واژگان و ادبيات سياسي» به دو دليل روشن، سزاوار درنگ است: نخستاينكه در رفتار و گفتار شخصيتهاي اثرگذار تاريخ معاصر ايران، نشانههايي وجود داردكه بازبيني آنها دريچههاي متعددي را به روي مطالعات سياسي ميگشايد. ديگر آنكهبازشناسي واژگاني يا همان ادبيات سياسي رجال نامي ايران، اگر اسلوبمند و محتاطانهصورت گيرد، راه روشني براي شناخت آنان و انديشههاي ناگفتة ايشان است. اين راه،البته چندان هموار نيست و تا كنون روندگان اندكي آن را پيمودهاند؛ اما به هر رويراهي است كه سرنخهاي بسياري را نصيب پژوهندگان تاريخ معاصر ايران ميكند؛ به سخنديگر، مردان و زنان بزرگ تاريخ ما، بسياري از ناگفتههاي خود را در لحن و شيوة بيانخود پنهان كردهاند و به دلايلي كه همه ميدانيم، گاهي براي بيان آنچه در ضميرانسان است، راهي جز اين وجود ندارد.
با توجه به مباحث و مفاهيم استعمال شده در ادبيات آخوند، ميتوان دريافت كه ايشان وبرخي از هم فكران او؛ مانند «ميرزاينائيني» و «ملا اسماعيل محلاتي»، افزون بر مفاهيم شرعي و الزامات ديني، به ضرورتپارهاي از راهبردهاي جديد سياسي نيز پي برده، براي اجرا و احراز آنها مي كوشيدند. اين راهبردها كه مهمترين آنها «حكومت قانون» و «حقوق شهروندي» و «ضرورت كارامدي دولتها»است، در آثار بزرگان روحاني آن عصر كمتر به چشم ميخورد. بيشتر بلند پايگان حوزويدر عصر مشروطه، مفاهيم كلي مانند «عدالتخواهي» و «محدودسازي قدرت پادشاه» را در كانونگفتمانهاي خود قرار داده بودند؛ اما روشهاي دسترسي به اين آرمانها و اينكه مثلاعدالت، از حيث مصداق، از چه رهگذرهايي دستيافتني است، چندان محل اعتنا و توجه نبوده است. گمان اكثر مردان و زنان سياسي در عصر مشروطه آن بود كه با محدوسازي قدرت پادشاه،مشكلات اساسي كشور حل خواهد شد؛ اما دربارة اينكه بازپسگيري قدرت از پادشاه وتقسيم آن ميان نهادهاي مردمي نياز به چه راهكارهايي دارد و بر چه راهبردهايي بايدپاي فشرد، كمتر گفتوگو ميشد. توجه آخوند خراساني به مفاهيمي نوبنياد مانند «قانون»، «تقسيم قدرت»، «حقوق شهروندي»، «عرفي بودن قدرت» و «تمدن»، او را از مرزهاي سنتبيرون آورده و در ميان نظريهپردازان بزرگ سياسي ايران در 150 سال گذشته مينشاند.
واژگان كليدي:آخوند خراساني، مشروطه، ادبيات سياسي، قانون، استبداد، حقوق.