آيت الله جوادي آملي: آخوند خراساني عقل را در لباس اصول به حوزه ها راه داد
حضرت آيت الله جوادي آملي در ديدار اعضاي اجرايي كنگره بزرگداشت مرحوم آخوند خراساني با ايشان افزودند :مرحوم آخوند خراساني عقل را در لباس اصول به حوزهها راه داد و حوزهاي كه فكر ميكرد فقط بايد نقلي فكر كند عقلي و عقلاني شد...بسياري از شاگردان او جزء مراجع ممتاز شدند...
حضرت آيت الله جوادي آملي:
آخوند خراساني عقل را در لباس اصول به حوزه ها راه داد/ همه شاگردان آخوند جزء مراجع ممتاز شدند
حضرت آيت الله جوادي آملي فرمودند: مرحوم آخوند خراساني توانست عقل را در لباس اصول به حوزه ها راه دهد و بسياري از شاگردان او جزء مراجع ممتاز شدند.
خلاصه ديدار:
به گزارش پايگاه اطلاع رساني اسراء ، حضرت آيت الله جوادي آملي در ديدار اعضاي اجرايي كنگره بزرگداشت مرحوم آخوند خراساني با ايشان افزودند :مرحوم آخوند خراساني عقل را در لباس اصول به حوزهها راه داد و حوزهاي كه فكر ميكرد فقط بايد نقلي فكر كند عقلي و عقلاني شد.
ايشان افزودند : اصولي كه مرحوم آخوند ترسيم كرد مهمترين حرفِ اصولي حوزهها شد كه خيلي از اين ها را در كتاب كفايه زده است.
ايشان ابراز داشتند : مرحوم آخوند طوري اصول را تشريح كرد كه عقل به حوزهها راه پيدا كرد اما او از حرمت نقل نكاست.
مفسر بزرگ قرآن كريم افزودند : اگر كسي در تمام مدّت عمر قرآن را نديده باشد و فقط شنيده باشد خدا كتابي به نام قرآن نازل كرده است و او هم به عنوان مسلمان قبول آن را قبول كند و حجّت است ولي نديده كه اگر اين كتاب را به او نشان بدهند نوشته نباشد قرآن او نميتواند تشخيص بدهد در تمام مدّت عمر قرآن را نديده باشد ميتواند در اصول مجتهد مطلق باشد زيرا هيچ مطلب اصول به قرآن تكيه ندارد.
معظم له افزودند : مرحوم آخوند بر عقل لباس اصول در بر كرده است وگرنه عقلِ عرياني فلسفي را حوزه نميپذيرد.
ايشان ادامه دادند : مرحوم آخوند لباس اصول در برعقل كرده و دو جلد كفايه نوشته است كه اول ، وسط و آخر، آخر و وسط و اول ميداندار عقل است.
حضرت آيت الله جوادي آملي افزودند : علما و فضلاي افغانستان بايد در گراميداشت مرحوم آخوند خراساني راه داشته باشند چرا كه مرحوم آخوند افغاني بود.
ايشان ادامه دادند : متاسفانه خراسان تكه تكه شد ، خراسان غربي را به ما دادند و شرقي كه آن هم براي ما بود گرفتند و زماني افغانستان و پاكستان جزء خراسان شرقي بود ، مرحوم بوعلي سينا و مولوي از همين جا هستند ، بلخ و بخارا از همين جا هستند و افغانستان يعني شرق خراسان مهد تمدّن بود كه امروز به اين روز سياه در آمده است.
استاد برجسته حوزه علميه قم افزودند : خصوصيت مرحوم آخوند رشد عقلاني ايشان بود كه همه شاگردانش جزء مراجع ممتاز شدند.
متن كامل بيانات حضرت استاد نيز به شرح زير مي باشد:
من چند نكته عرض ميكنم كه يكي محوريترين آنهاست و بعضيها هم در حواشي قرار دارد. آنكه محوريترين مطالب است آن است كه مرحوم آخوند خراساني عقل را در لباس اصول به حوزهها راه داد و حوزهاي كه فكر ميكرد فقط نقلي فكر بكند شده عقلي و عقلاني منتها خيلي از بزرگان حوزه نجف نميدانستند كه اين فرمايشاتي كه مرحوم آخوند دارد «والتحقيق» اين از كجاست. ما وقتي كفايه ميخوانديم همزمان اسفار را هم خدمت بزرگان در تهران ميخوانديم عبارتي مرحوم آخوند در بحث مشتق كفايه دارد, دارد «والتحقيق» آنجا يعني حدود شصت سال قبل اين بزرگان به ما گفتند كه اين «والتحقيق» كه مرحوم آخوند در بحث مشتق دارد،عين يعني عين عبارت مرحوم حكيم سبزواري است در تعليقش بر اسفار.
ما آمديم تطبيق كرديم ديديم بله درست است الآن شما دو نفر يكيتان «والتحقيق» مشتق كفايه را داشته باشيد يكي هم حاشيه مرحوم آخوند سبزواري را در اسفار همان جلد اول است اوايل اسفار هم است ببينيد عبارت همان عبارت است در طيّ اين شصت سال شايد ما شصت بار اين را براي دوستان گفتيم آن روز خيال ميكردند اين «والتحقيق» كه مرحوم آخوند در بحث مشتق دارد خود ايشان است آن وقت خيلي هم فضا را گرفته ،مرحوم آخوند مقداري از اين علوم عقليه بهره داشت مقداري اسفار خوانده بود و آن مطالب دقيق را به وسيله بحثهاي اصولي وارد حوزه كرد الآن شما ميبينيد اصولي كه مرحوم آخوند ترسيم كرده مهمترين حرفِ اصولي حوزهها را همين كفايه ميزند درست است رسائل مرحوم شيخ قوي است اما بخشي وسيعي را يعني مباحث الفاظ را ندارد و عمده نظراتي كه در حوزهها از منظر اصولي رايج است همين فكر مرحوم آخوند است. مرحوم آخوند طرزي اصول را تبويب كرد كه عقل به حوزهها راه پيدا كرد اما از حرمت نقل نكاست ولي اينها نميدانستند كه چگونه عقل ميتواند حوزه را اداره كند.
بيان ذلك اين است كه اگر كسي در تمام مدّت عمر قرآن را نديده باشد فقط شنيده خدا كتابي نازل كرده به نام قرآن و مسلمان است و او هم قبول كرده و حجّت است ولي نديده كه اگر اين كتاب را به او نشان بدهند نوشته نباشد قرآن اين نميتواند تشخيص بدهد در تمام مدّت عمر قرآن را نديده باشد اين ميتواند در اصول, مجتهد مطلق باشد زيرا هيچ مطلب اصول به قرآن تكيه ندارد شما اول تا آخر اصول جلد اول را دهها بار ببيند يك آيه نميبينيد يك مطلبي باشد كه به آيه تكيه كند جلد دوم كفايه هم دو آيه است براي رد كردن تجهيزاً لأذهان چون همه محقّقين ميگويند دليل حجيّت خبر واحد آيه نَفْر و نبأ نيست بناي عقلاست همه براي رد كردن ميآورند نه براي استدلال. تجهيزاً للأذهان همه محقّقين ميگويند آيه نفر دليل نيست و آيه نبأ هم دليل نيست ميماند ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ﴾ هم خود مرحوم آخوند رد كرده خيلي از محقّقين ميگويند اين مربوط به عذابهاي دنياست و عقل است كه دارد اصول را اداره ميكند.
توضيح مطلب اين است كه گرچه اين حرفها براي اختتاميه است نه در مجلس كوچك, بحثهاي مبادي قبل از اوامر كه پيداست كه بحثهاي قرآني و روايي و اينها نيست استعمال لفظ در عكس معنا جايز است ترادف داريم تباين داريم مشتق مركّب است با بسيط است اينها كه بحثهاي قرآني نيست از اوامر تا آخر همه به فتواي عقل دارد اداره ميشود امر دليل وجوب است براي اينكه بناي عقلا اين است اگر مولا امر بكند وجوب ميفهمند شارع مقدس هم در منظرش اين حرفها بوده و رد نكرده آن «اذا أمرتم» هم كه ميآورند نه دليل است اگر هم باشد در حدّ تأييد است. مسئلهٴ افادهٴ مرّه و تكرار افادهٴ تراخي ميگويند طبيعت مطلق است اختصاص ندارد اين حرفها را چه كسي ميزند عقل ميگويد ديگر, آيا امر به شيء مقتضي نهي از ضدّ است يا نهي, مقتضي ضدّ عام است مقتضي از نهي از ضدّ خاص نيست اين حرف را عقل ميزند آيا ايذاء هست يا نه؟ عقل ميگويد وقتي مولا چيزي را امر كرد ما انجام داديم ساقط ميشود ديگر فور و تراخي اين طور است, مرّه و تكرار اين طور است همه اينها عقل است ميماند مسئله اجتماع امر و نهي كه پيداست كه شاهكارش عقل است امر, مفيد تكرار نيست ولي نهي, مفيد تكرار است براي اينكه «لأنّ الطبيعه توجد بوجود فرد ماء و لا تنعدم الاّ بجميع الأفراد» حكم عقل است. مفهوم و منطوق اين است كه بناي عقلا اين است كه اگر جمله شرطيه گفتند جمله شرطيه مفهوم دارد يعني همين معنا در مكتب شرع بود شارع ديد و رد نكرد ميشود حجّت پس مفهوم و منطوق اين است مطلق و مقيّد اين طور است.
در مجلس خبرگان يك وقت ما گفتيم آقايان شما به اين زحمت نيفتيد كه ببينيد كه اين مقيّد است آن مطلق خود اين مقيّد و مطلق كسي گفت آقا اينجا كه جاي حرف اصول نيست گفتيم اين حرف عقل است اصول از قوانين گرفته در فضاي قانونگزاري هر مطلقي را بر مقيّد حمل ميكنند هر تبصره كه دارد مادّه كه دارد همين است عام را بر خاص حمل ميكنند اينكه در آيه نيست در روايت نيست يا ايّها الذين آمنوا مطلق را بر مقيّد حمل بكنيد مردم اين كار را ميكنند بناي عقلا اين طور است در محضر شريعت بود شارع ديد و حرف نزد معلوم ميشود حجّت است. مطلق را بر مقيّد حمل ميكنند عام را بر خاص حمل ميكنند نصّ مقدم بر ظاهر است اظهر مقدّم بر ظاهر است همه يعني همه اينها بناي عقلاست (يك) عقل ميفهمد (دو) ميگويد وقتي شارع اينها را ديد و ساكت شد (سه) تقرير حجّت است (چهار). اول تا آخر عقل دارد اداره ميكند.
خب پس مطلق و مقيّد اين است عام و خاص اين است مفهوم و منطوق اين است امر و نهي اين است جلد اول كفايه شد اين. جلد دوم كفايه هم بالأخره اگر شك در تكليف بود برائت است چون عقل ميگويد شك در مكلّفبه بود احتياط است چون عقل ميگويد اشتغال يقيني برائت يقيني ميخواهد چون عقل ميگويد وقتي عقل را به عنوان حجّت بالغه الهي مرحوم آخوند وارد حوزه كرد اين تفكّر عقلي كم كم رشد پيدا كرد اين تنها اصول نگفت اصول را ديگران هم نوشته بودند صاحب هداية المجتهدين هم اصول نوشت اما اصولي كه عاقلانه معارف عقلي را در لباس اصول وارد حوزه بكند و حوزه را متفكّر عقلي بكند اين است از آن به بعد تفكّر عقلي پيدا شد. شما ميبينيد مرحوم آقاي نائيني خب تقريباً از كساني بود كه حالا يا مستقيم يا غير مستقيم از فرمايشات ايشان استفاده كرد گرچه آنها نام فلسفه و تفكّر عقلي را نميبرند ولي عاقلانه فكر ميكنند خدا غريق رحمت كند مرحوم آقا شيخ من اين را از مجموعه حاج آقا مصطفي شنيدم گفت ما معقول نخوانديم ولي عقل داريم اين حرف مرحوم آقا شيخ عبدالكريم است اينكه معقول نخوانديم و عقل داريم يعني از همين راه چون خود ايشان هم در همين فضاها بود.
مرحوم آخوند وقتي اين كار را كرد عقل را وارد حوزه كرد مرحوم آقاي نائيني به آن صورت در آمد شما ميبينيد بين مرحوم آقا ضياء و آقاي نائيني خيلي فرق است در مسئله بقاي بر تقليد ميّت مرحوم آقا ضياء با همه آن فنوني كه داشت تلاش و كوشش كرد گاهي از راه استصحاب حجيّت رأي مسئله اصولي وارد كرد كه اين مرجع قبلاً رأيش حجّت بود الآن كما كان استصحاب مسئله اصولي, گاهي حكم فقهي ميكرد بر مكلّف واجب بود به دستور عمل كند الآن كما كان ميگويد از راه استصحاب وجوب حكم فرعي يا استصحاب حجيّت رأي به هر تلاش و كوششي هست ميخواهد مسئله بقاي بر تقليد ميّت را حل كند در آن فضاي روشن كه اين همه حرفها, حرفهاي روشني است هم استصحاب حجيّت جايز است هم استصحاب وجوب حكم جايز است همه اين حرفها جايز است ديگر لذا همه ميگويند بقاي بر تقليد جايز است اما مرحوم آقاي نائيني كه با آن تفكّر مشروطه و تفكّر مرحوم آخوند آشنا بود ميگويد بقاي بر تقليد جايز نيست براي اينكه شما ميگوييد ما فقيه را به عنوان «مجار الامور بيد العلماء» ميخواهيم آن روز كه رهبري مطرح نبود كه «أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي روات الأحاديث» ميخواهيم ما به مُرده كار نداريم مرده مرد شما فقيه را براي چه ميخواهيد؟ ميخواهي نماز و روزه بخواني يا ميخواهي مجاري علما را به دست او بسپاري؟ آدم مُرده مرد ميگويد بقاي بر تقليد جايز نيست اين فكر با آن فكر خيلي فرق است اين ديد با آن ديدي خيلي فرق است بله ما اگر در حجيّت مطلبي شك كرديم استصحاب هست در وجوب عمل شك كرديم استصحاب هست كدام مشكل داريم ما چه مشكل داريم هر دوي آنها حق است اما شما مرجع را ميخواهيد براي اينكه «مجار الامور بيد العلماء» باشد مرده مرد ما مرجع ميخواهيم براي «أمّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها» مرده مرد شما براي چه ميخواهيد؟ خب شما وقتي ميبينيد مرحوم آقاي نائيني ميگويد بقاي بر تقليد ميّت مشكل دارد نبايد به سراغ حرف آقا ضياء برويد استصحاب حجيّت را رأي بكنيد نبايد وجوب تكليف را استصحاب بكنيد اين ميگويد اصلاً مرجع را شما براي چه ميخواهيد؟! اين طرز تفكّر كم كم باعث پيدايش رشد فكري امام شد امام گفت كه اين چهل جواهر را ميخواهيم بالأخره بايد سر بلند كند آقا بگو اين چهل جلد جواهر يك مجري ميخواهد يا نميخواهد شما همهاش سر خم كردي كتاب را ميبيني كسي بايد متولّي باشد يا نه, متولّي اين ميشود ولايت فقيه اين ديد با آن ديد خيلي فرق ميكند اينها را آخوند به ما آموخت.
مرحوم آخوند آمده وقتي كه عقل را لباس اصول در برش كرده وگرنه عقلِ عرياني فلسفي را حوزه نميپذيرد لباس اصول در بركرده و دو جلد كفايه نوشته كه اول و وسط و آخر, آخر و وسط و اول ميداندار عقل است منتها هيچ نامي از او نبرده اين كار مرحوم آخوند است و اگر كسي نداند كه راز و رمز اشكال مرحوم آقاي نائيني چيست كه ايشان ميگويد بقاي بر تقليد ميّت جايز نيست ميخواهد برود به سراغ فكر آقا ضياء كه استصحاب حجيّت رأي بكند در مسئله اصولي يا استصحابِ وجوب عمل بكند در مسئله فقهي اين نميداند كه مشكل نائيني چيز ديگر است.
تقريراتي دارد مرحوم آقاي آخوند(رضوان الله عليه) مرحوم قوچاني و اينها چاپ كردند, تقريراتي جداگانه از مرحوم آخوند اين اصفهان كه داشت آقاي محقق و اينها چاپ كردند
مطلب ديگر كه حالا مطلب محوري همين است تا شما ثابت بكنيد كه عقل چگونه بخواهد در حوزه راه پيدا كند اين جان كندن ميخواهد. اما مطالب غير محوري شما علما و فضلاي افغانستان را راه بدهيد براي اينكه مرحوم آخوند افغاني بود اين خراسان متأسفانه ارباً اربا شد خراسان غربي را به ما دادند شرقي كه آن هم براي ما بود گرفتند وقتي افغانستان و پاكستان و اينها جزء خراسان شرقي بود مرحوم بوعلي از همين جاست مولوي از همين جاست بلخ و بخارا از همين جاست اين افغانستان يعني شرق خراسان مهد تمدّن بود امروز به اين روز سياه در آمد خب ميدانيد بلخ از بلخ چه كسي برخاست؟ در طيّ اين هزار سال شما بخواهيد بگويد ابنسينا بايد زمان بگرداني پنج شش بار بگرداني تا بگوييد مثلاً ابوريحان و ديگري دومي به زبانتان نميآيد كسي فحل هزار سال است كه نه استاد دارد نه شاگرد اما مثل مرحوم شيخ و آخوند و اينها كم نيستند در بين اينها, اينها هم استاد داشتند هم شاگرد داشتند اين حرفها را نزد اساتيد ياد گرفتند خيلي از شاگردانشان هم نزديك خودشان شدند اما مرحوم بوعلي نه استاد داشت نه شاگرد.
بيان ذلك اين است كه خودش ميگويد من منطق را نزد ابوعبدالله ناتلي خواندم آن بخشهاي مشكل و عميق علمي را ديدم, ديدم از او ساخته نيست خودم نشستم حل كردم شده حجيّت منطق, فلسفه هم همين طور است كسي كه بياستاد فيلسوف ميشود, طبيب ميشود, رياضيدان ميشود, منطقي ميشود اوست چندين سال درس گفته كسي نزديك او هم نشده كه بشود شاگرد بوعلي, بوعلي بيشاگرد بود خب چنين فحلي در هزار سال دومي نداشت ديگر اينكه سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) در عظمت بوعلي ميگويد كه «و هو مع أخطاء الكثيرة لم يكن له كفواً احد» همين است ميگويد با اينكه اشتباهات فراوان دارد بينظير است واقع بينظير است. ما يك دوره يكي از طلبههاي فاضل خدا رحمتش كند مرحوم شد خوشاستعداد بود ما هم پذيرفتيم يك دوره تحصيل بهمنيار را برايش درس گفتيم از اول تا آخر اين تحصيل هيچ جا بهمنيار نام كسي را نميبرد او هم خيلي غُدّ است فقط ميگويد كه اگر حوزه علميه بود و كتابخانهاي بود و علما و ديگري بودند صاحب اين تصانيف آنجا تربيت ميشد «لكان معجزة» در حالي كه نه كتابخانه بود نه حوزه بود نه اساتيد اين را بهمنيار ميگويد با اينكه نام او را هم باز نميبرد چون خيلي غد است اينها براي افغان بودند براي بلخ بودند ديگر. مولوي كه دوست و دشمن به عظمت علمي او اعتراف كرده در سرايندگي خدا رحمت كند مرحوم آيت الله رفيعي را من با معالواسطه از ايشان نقل ميكنم كه اگر اين كتاب فارسي نبود شعر نبود آن شذوذات را نداشت از مهمترين كتابهاي عرفاني حوزه بود مثل فصوص بود چند هزار بيت دارد يك هزار بيتش خيلي دقيقتر از مسئله مكاسب و كفايه است اين را در بناي عقلا و مسائل فرعي است و درباره ملكوت اين كجا و آن كجا.
اگر در بخش عرفان است خواجه عبدالله انصاري آن الهينامههايش منازلالسائرين نوشته بعد مرحوم كاشاني منازلالسائرين نوشته شما ميبينيد غالب اين بزرگان ما هر چه دارند سعي كردند كه رونويسي او كنند يا مثل راه او را بروند بعدها مرحوم كاشاني منازلالسائرين را نوشته بعدها مرحوم آخوند زادالمسافرين را نوشته وگرنه اصل آن منازلالسائرين براي مرحوم آقا شيخ عبدالله است ديگر. اين بلخ اين بخارا كه خب صحيح بخاري همه ايراني بود ديگر شما ايران را با همان فلات وسيع عظيمش فكر بكنيد اين بخاري از بخارا بود اينها براي ايران بود. اين فلات را شما حيف است كه منهاي علماي افغان اداره كنيد چند مقاله از آنها بخواهيد از آنها دعوت كنيد آنها قدري جان بگيرند اين افغان بيچاره كه الآن بيش از سي سال است كه در رنج و صعوبت و سختي دارد زندگي ميكند اين استعدادهاي درخشان را شناسايي كنيد اينها بالأخره درست است مرحوم شيخ انصاري ميتوانست حوزه را اداره كند اما خصوصيت مرحوم آخوند آن رشد عقلانياش اين بود كه همه شاگردانش جزء مراجع ممتاز شدند قبل از مرحوم آقاي بروجردي, مرحوم آقا سيّد ابوالحسن بعد از مرحوم آقا سيّد ابوالحسن مرحوم حاج حسين قمي بود در مشهد بعد از مرحوم حاج حسين قمي حاج حسين طباطبايي بود در قم يعني بروجردي, همه اينها جزء مراجع بودند.
ما در آمل قوانين را نزد مرحوم آقاي غروي ميخوانديم من خردمندي مثل او كم ديدنم كمحرف, گزيدهگو, رفتار و گفتارش هم آموزنده با اينكه چندين سال ايشان متاركه شده بود مثل كف دستش بود قوانين را خدمت ايشان خواندم ايشان در شرح حالش ميگويد كه من بعد از رحلت مرحوم آخوند ديدم كسي در نجف نيست بتوانم درس بخوانم هر كس را اين شخص پروارند خردمند و عقلمدار پروراند. بنابراين و حضورش در صحنه مشروطه و سياست هم كه مشخص بود از علماي افغان, فضلاي افغان حداكثر بهره را برده بشود كه افغانستان هم اينجا زنده بشود اين هراتي بود هروي بود براي هرات بود آنجا مهد تشيّع اينها انشاءالله به خواست خدا اينها جنبههاي فرعي است كه انجام بشود.
پس بنابراين نكته اصلي آن است كه ايشان توانست عقل را عرضه كند در لباس اصول و اصول را احيا كند وقتي كه اصول احيا شد دوباره برميگردند به معارف ديني و مسئلهٴ نهجالبلاغه و مسئلهٴ صحيفه سجاديه كه هيچ, اگر كسي نشنيده باشد كه صحيفه سجاديه هست و نهجالبلاغهاي هست اين يقيناً ميتواند در اصول مجتهد مسلّم بشود منتها قرآن را بايد شنيده باشد ولو نديده باشد اين كار را آخوند كرد يعني اصول را با عقل اداره كرد و آن شبهه ولايت فقيه هم بايد خيلي خردمندانه حل بشود كه ايشان ميگويد امام منزوي كه خودش را راه نميدهند چگونه ميتواند در منزل نشسته براي جامعه حاكم معيّن كند و اين براي كساني كه با ولايت فقيه مشكل دارند ميتواند دستآويزي باشد.
مطلب بعدي هم حضور فضلاي افغان است در حقيقت ايران, شرق ايران اين قدر قدرت داشت الآن هم اميدواريم كه خداي سبحان به همه شما توفيق بدهد كارهاي تكراري نشود كاري كه لااقل بيارزد آدم كتابي را مطالعه كند بخواند حرفهاي ديگران را آدم نگويد حرفهايي كه قبلاً خودش گفته بود نگويد با حرفهاي علمي ميتوانيد جامعه را رشد بدهيد انشاءالله و هست آن قدر علم فراوان است آن قدر حرفهاي نگفته و ناگفته فراوان است كه انسان خودش مبهوت ميشود داعي ندارد گفتههاي ديگران يا گفتههاي خودش را پاكنويس بكند تحويل بدهد كه. آن بيان نوراني همين دعاي شبهاي ماه مبارك رمضان «و لا يزيده كثرة العطاء الاّ جوداً و كرما» بعضي از آيات بعضي از روايات اينها كه داده خداست تمام نميشود خب اين را آدم ميفهمد اين يعني چه, بعضي از آيات و روايات اين است كه نه تمام نميشود زياد ميشود «و لا يزيده كثرة العطاء الاّ جوداً و كرما» يك وقت ميگوييم «يا مَن لا ينفد نائله» تمام نميشود ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ اين يك سلسله ادله است يك سلسله ادله اين است كه هر چه بدهد بيشتر ميشود براي اينكه هر چه بدهد استعداد بيشتر ميشود درخواست بيشتر ميشود طلب بيشتر ميشود اجابت بيشتر ميشود او با اراده كار ميكند ديگر, پس كثرت عطا, كثرت جود را ميآورد اين غير از «يا مَن لا ينفد نائله» است غير از ﴿مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللَّهِ بَاقٍ﴾ است يك وقت ميگوييم هر چه او دارد تمام نميشود خب براي اينكه نامتناهي است يك وقت ميگوييم او هر چه داد باعث ميشود كه بيشتر بشود براي اينكه چيزي كه به آدم داد استعداد بيشتر, تواضع بيشتر, دعاي بيشتر, مناجات بيشتر, فيض جديدتري در ميآيد چنين چيزي است بنابراين ما به اين فكر باشيم كه گفتههاي قبلي را بگوييم يا گفتههاي ديگران بگوييم بياتفروشي كنيم اين علم نيست تكرار است «مَن استوي يوماً» در همان جلسهاي كه در خدمت آقايان بوديم الحمدلله الآن خيلي كم شد ميگويم آدم دهن باز ميكند بگويد من دو بار رسائل گفتم سه بار رسائل گفتم, يك بار رسائل گفتي كافي است سال دوم از كيسه خوردي آدم اين طور حرف ميزند آدم عاقل؟! من دو دوره رسائل ميگويم خب اشتباه ميكني, بار اول گفتي, گفتي بار دوم اگر تعليقهاي داري وگرنه «مَن استويٰ يوما فهو مغبون» اين حرف ديني ماست ديگر كسي كه دو سالش در يك حد باشد يك سال را فروخت خسارت كرد خسارت يك حقيقت شرعي ندارد كه, همين است ديگر. عمرفروشي و بطلانگذري و ياوهگويي همين است ديگر, اگر اين حقيقت شرعيه داشته باشد بله ميگوييم كه دو دوره رسائل گفته وقتي حقيقتش اين است كه «مَن استويٰ يوما فهو مغبون» همين است ديگر خب پارسال يك بار گفتي امسال ديگر براي چه تكرار ميكني؟! اين قدر علم زياد است اين قدر معارف زياد است اين قدر درياي علم زياد است كه خب وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد كه ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾ به ماها چه ميرسد بنابراين قهراً كنگره شما يك كنگره نوين, پربار و سودمندي خواهد بود انشاءالله. من مجدّداً مقدم همه شما را گرامي ميدارم اميدواريم به بركت روح بزرگوار همان معظّم و ساير علما و همّت والاي شما آقايان به احسن وجه اين مراسم برگزار بشود و حوزه بتواند به بركت كوشش امام و خونهاي پاك شهدا و تلاش جانبازان رسالت خود را انشاءالله احياء كند و اين نظام هم تا ظهور صاحب اصلياش محفوظ بماند انشاءالله.