سه‌شنبه 11 ارديبهشت 1403  
گفتگو با نوه آخوند خراسانی
مصاحبه چهارم(سوم كنگره)

مصاحبه سوم كنگره آخوند خراساني
 با نوه محترم آخوند ،جناب آقاي كفايي درباره سيره علمي و خانوادگي مرحوم آخوند خراساني
18 بهمن1389ش- منزل استاد كفايي
........................................

 نجفي: با تشكر از شما ، امروز هم مزاحم شديم تا از بيانات شيوا و مستند شما در رابطه با آخوند اطلاعاتي را مضبوط كنيم.آخوند خراساني شاگردان برجسته اي داشتند.يكي از اصلي ترين شان شيخ عبدالله گلپايگاني است درباره ايشان مطالبي مي فرماييد؟
حاج آقاي كفايي: در مبحث استصحاب عدم ازلي كه از ابتكارات مرحوم اخوند خراساني در اصول است و در كفايه مطرح فرموده اند وقتي در موقع تدريس بحث برسر همين مبحث بود نقل است كه شيخ عبدالله گلپايگاني از بس اشكال نمودند يك هفته درس را متوقف كردند.پس از يك هفته كه آخوند تمام اشكالات ايشان را جواب دادند شيخ تسليم شده و بر مبناي آخوند گردن نهادند.برخي از شاگردان اعتراض داشتند كه اين بحث بسيار طول كشيد و خارج از حد متعارف بود.مرحوم اخوند فرمود خداي را شكر كه در اين مبحث انچه اشكال در ذهن قائل در اطراف مسئله متصور بود مطرح شده و جواب همه را دادم. شيخ عبدالله با اينكه خود از مدرسين مشهور نجف در زمان خود بوده و در زمان مرحوم آخوند خودش حوزه خارج تدريسي داشته مع ذلك در درس مرحوم آخوند حاضر مي شده و حضورش صرفا احترامي نبوده بلكه حضور فعال و مستفيضانه بوده است.شخص ديگري كه اينگونه بوده و در خاطرم هست مرحوم سيد احمد كربلايي است.ايشان هم با اينكه خود حوزه تدريس خارج منقول داشته اند ولي به موازات آن در درس اخوند فقهاً و اصولاً حاضر مي شده اند.البته اين اواخر فقط در درس فقه حاضر مي شدند و در اصول شركت نمي كردند.سيد از ساليان دور شاگردي محضر اخوند را نموده و فلسفه را هم نزد محقق خراساني فرا گرفته است.
 نجفي: بزرگاني بوده اند كه قريب المرجعيه و بلكه مرجع هم بوده اند ولي در درس مرحوم اخوند شركت مي كرده اند.اين را حرزالدين و جعفر الخليلي هم گفته اند.حتي امثال شيخ الشريعه هم از درس اخوند بهره مي بردند.
كفايي: مرحوم والدم مي فرمودند:روزي مرحوم شريعت خدمت اخوند بود و درباره يك مبحث علمي با هم بحث مي كردند.شيخ الشريعه فرمود:آقا شما بنابر مبناي اصولي تان قاعدتا بايد فتوايتان اين باشد.مرحوم اخوند فرمود شما از كجا مبناي اصولي بنده را مي دانيد؟ شيخ گفته بودند حضرت عالي كه شبها تدريس اصول داريد من هم روي پشت بام هستم و با توجه به صداي غراي شما، مباحث تدريسي شما را شنيده و گوش مي كنم.
 نجفي:سيد اسماعيل صدر هم با اينكه مرجع تقليد بوده ولي در درس اخوند شركت مي كرده است.هر چند علاوه بر استفاده علمي غرض اصلي اش شناسايي طلاب فاضل و فقير بوده تا به انها كمك كند.كلا درس مرحوم اخوند طوري بوده كه –چنانكه شما هم فرموديد- حتي مجتهدين هم از آن بهره مي برده اند.مثلا آيت الله بروجردي يا شهيد مدرس قبل از حضور در درس اخوند مجتهد بوده اند در عين حال سالها در درس مرحوم اخوند شركت جسته اند و اگر كسي از درس بهره نبرد معقول نيست سالها وقت خود را تلف كند.
كفايي: درباره مرحوم شيخ مرتضي طالقاني هم اين مطلب را گفته اند.شيخ مرتضي با اينكه مجتهدا وارد نجف شده است ولي تا رحلت اخوند يعني 12 سال در درس ايشان شركت كرده است.
 نجفي:سيد سعيد حبوّبي هم با اينكه مرجع بودند باز در درس اخوند شركت مي كرد.يك نكته را مرحوم آيت الله اراكي مي فرمودند كه مرحوم اخوند در حليّات ماهر و در نقضيات راجل بودند.مثال هم به نقوض شيخ محمد تقي شيرازي عليه مطالب اخوند مي اوردند.
كفايي: آن چيزي كه من از مرحوم پدرم شنيده ام چيز ديگري بوده است.ميرزاي شيرازي دوم با اخوند خراساني بحث نداشته است و از سال 1291 بين اين دو بينونت و جدايي افتاده است.ولي مرحوم والدم مي فرمود :وقتي سيد محمد اصفهاني(فشاركي) وقتي به نجف امدند مي گفتند: من سن چنداني ندارم ولي محاسنم از دست نقض هاي ميرزا محمد تقي شيرازي سفيد شده است.ايشان اشكال مي كند خودش هم مي داند اشكال باطلي است.من هم مي دانم كه باطل است ولي در عين حال بايد ساعتها فكر كنم تا ببينم كجاي اشكالش مخدوش است تا ان را رد كنم.ميرزاي شيرازي دوم مشهور به اشكالات نقضي فراوان بوده است.
از سيد محمد كاظم عصار تهراني نقل است كه روزي محضر ميرزا محمد تقي شيرازي بوديم و بحث ما در مسئله اي بود.بيان ميرزا به گونه اي بود كه باعث اعتراض ما شد از اين جهت كه باعث اجتماع نقيضين خواهد شد.ميرزاي شيرازي فرموده بود:چه كسي گفته است اجتماع نقضين محال است؟(مقصود ميرزا اين نبوده كه واقعا اجتماع نقيضين را محال نداند؛ بلكه مي خواسته به بحث ها پرو بال بدهد و شيوه القايي را به سمت مباحثه اي بكشد.ميرزا دست پرورده حوزه علمي مشهور به مكتب سامراست كه با مكتب نجف فرق دارد)وقتي ميرزا اين مطلب را مي گويد آقا حسين قمي كه در مجلس بوده گفته است : آقا لطفا دست نگه داريد. با رد اين مسئله سنگ روي سنگ بند نمي شود.اما مرحوم عصار افسوس مي خوردند كه حيف شد اقاي قمي مانع شدند و نگذاشتند ميرزا حرفش را تمام كند تا ببينيم ميرزا چه مطلبي را تهيه كرده است.
 نجفي:يعني درباره مطالب بديهي البطلان هم بحث مي كرده اند.
كفايي:بله! مرحوم والد بنده با ميرزا محمد تقي شيرازي بسيار مانوس و هم دم بودند و بعد از فوت مرحوم اخوند از اصحاب خاص ميرزا بودند و در امور مختلف ميرزا از ايشان مشورت مي خواست.مرحوم والد روزي به ميرزاي نائيني عرض مي كند :شما هم درس مرحوم آقا (اخوند خراساني) را درك كرده ايد و هم درس ميرزا محمد تقي شيرازي را.به نظر شما كدام يك قوي تر بودند؟ نائيني مي فرمايد: اخوند خراساني و سيد محمد اصفهاني موسس و مبتكر بودند ولي ميرزاي شيرازي منقح بود.تاسيس ندارد ولي انتقاد و تنقيحش فراوان است.
 نجفي: مرحوم نائيني وقتي به نجف مي آيند نقل است كه به همراه دوستشان مرحوم كربلايي- مولف تاريخ دخانيه- قائل به اعلميت سيد محمد فشاركي اصفهاني بوده اند.بعد مرحوم اخوند به ايشان مي فرمايد به چه دليل ايشان را اعلم ميدانيد؟نائيني فرموده بودند ما يك درس صلوه محضر ايشان خوانديم و نظرمان بر اعلميت ايشان رفت.مرحوم اخوند فرموده بود:مگر با يك درس صلوه مي شود اعلميت شخص را فهميد؟ميرزاي نائيني حرفي نزده بود.
كفايي:نه؛سيد اسماعيل صدر بوده؛بعد از فوت ميرزاي شيرازي اگر كسي از مرحوم نائيني درباره اعلم فقها مي پرسيد ميرزاي نائيني مرحوم سيد اسماعيل صدر را معرفي مي كرد.آقاي صدر از سامره به كربلا مي رود و ميرزاي نائيني از سامرا به نجف مي ايند و در اينجا متصل به اخوند شده و از اصحاب خاص ايشان و جزو مجلس فتوايي شان مي شوند.نقل است كه روزي مرحوم اخوند به ايشان مي گويد شما بعد از رحلت مرحوم ميرزا به چه دليلي از بين تلاميذ ايشان جناب صدر را اعلم ميدانستيد؟ نائيني مي گويد: ما يك صلوه مسافري را در زمان ميرزاي بزرگ محضر سيد صدر حاضر شديم و ايشان در آن مبحث بسيار قوي بحث كردند.لذا ذهن ما به اعلم بودن ايشان رفت ولي بعدها كه در برخي مباحث ديگر ايشان حاضر شديم ديديم به قدرت آن مبحث نيستند.آخوند مي فرمايد:آقاي نائيني! با يك صلوه مسافر و با يك مبحث كوچك فقهي نمي شود اعلم را تعيين كرد.
 نجفي:برخي حتي تنها عكس باقي مانده از ميرزاي شيرازي را در واقع سيد اسماعيل صدر مي دانند.
كفايي: البته در همان عكس مرحوم سيد محمد كاظم يزدي حضور دارد و به علاوه سيد اسماعيل صدر قوي الجثه بوده اند.ولي شخصي كه در تصوير قرار دارد جثه بزرگي ندارد لذا به ميرزا اشبه است.
 نجفي:بله.در پشت همان صف اول هم سيد عبدالحسين لاري قرار دارد كه چه بسا باز تاييدي بر بودن عكس از ميرزا باشد.به علاوه آيت الله سيد رضي شيرازي- دام ظله- نقل مي كردند كه خانمي در خواب ميرزا را ديده بود و بعد چون تصوير ميرزا را در منزلشان مشاهده نموده بود مي گويد: ميرزا شبيه همين تصوير بود.سوال ديگر: در قضيه تنباكو آيا ارتباط سياسي بين ميرزا و آخوند وجود داشته است؟
كفايي: بنده اطلاعي ندارم و مطلبي خانوادگي هم در اين رابطه نشنيده ام.يك داستان غير سياسي در رابطه با ميرزاي شيرازي و آخوند خراساني در اين دوران اخير زندگاني ميرزا در خاطر دارم و آن اينكه: در سال آخر حيات ميرزاي شيرازي، ايشان مبلغي پول به وسيله وكيلشان در نجف به جهت تهيه منزل به اخوند مي فرستند. اخوند تا اين زمان مستاجر بوده و در اين هنگام ترجيح مي دهد زميني تهيه و بعد خانه اي مطابق نيازهاشان تهبه شود. از اين رو زميني در حدود دويست متر تهيه مي كنند كه مكان آن الان كتابخانه مدرسه بروجردي نجف است كه از ورثه آخوند خريداري شده است.
 آخوند در اين زمين دستور ساخت خانه اي مناسب شرايط و نيازها به معمار مي دهند و معمار مشغول مي شود. در اين اثناء ميرازي شيرازي رحلت مي كند.
مرحوم اخوند اصلا در فكر رساله نوسي نبوده وكماكان به تحقيق و تدريس خود مشغول بودند.برخي مواقع هم براي نظارت جريان ساخت بنا مي امدند.اما برخي افراد ديگر رساله شان آماده بود و بعد از رحلت ميرزا منتشر شد.چند ماه بعد از رحلت ميرزا ملك التجار تهران-پدر حاج حسين آقا ملك- نامه اي به محضر آخوند مي فرستد كه آقا همه بازار تهران و شهرتهران و بسياري از بلاد ايران در تقليد به شما رجوع كرده اند؟چرا رساله تان را نمي فرستيد؟ آخوند در اين زمان مجلس فتوايي خود را تشكيل داده و به عنوان رساله ،اقدام به تحشيه نخبه المسائل مرحوم كلباسي مي نمايد و بعدا ذخيره العباد را نوشته و طبع شد و در دسترس مقلدين قرار گرفت.
در جريان ساخت منزل عده اي از مفسدين كه تصور مي كردند موقعيت آخوند براي اينده موقعيت آنها ممكن است ضرر داشته باشد مشغول شايعه پراكني در اطراف مرحوم آخوند شدند و  مطالب كذبي را در همه جا پراكندند و ساخت اين منزل را بهانه اين كار كردند. والدم مي فرمود حتي در برخي شهرهاي ايران شايع كردند كه آخوند خراساني عمارتي ساخته اند كه كوبه در آن از طلاست و حتي عده اي از مقلدين مرحوم آخوند در تبريز نماينده اي را به نجف مي فرستند تا حقيقت ماجرا را ديده و خبر بياورد.
در اين اثنا نامه اي از مير عبدالمطلب بسطامي به نجف مي رسد.بسطامي از قدماي تلاميذ آخوند است و در سال 1308 از تحصيل فارغ و به همراه اجازه اجتهادي كه از آخوند خراساني داشته به ايران باز مي گردد و در موطن اصلي خودش شاهرود مستقر شده و اول عالم آن منطقه مي شود.او در يك نامه كه به نجف مي فرستد به نحو استفسار از ساخت خانه سوال مي كند كه جريان ساخت خانه چيست؟
مرحوم ميرزا احمدآقا كفايي - فرزند سوم آخوند- مي فرمودند: در اولين سفرم به ايران در 1329 در شاهرود وارد بر سيد عبدالمطلب بسطامي شدم و ايشان ميزبانم بودند. از نامه سالها قبل كه در سال1312 نوشته بودند پرسيدم. نامه اي كه موجب تعجب ما شده بود. از اين رو كه سيد از ساخت منزل سوال كرده بود. ميرعبدالمطلب فرمود: من براي زيارت حضرت حجت - عجل الله فرجه- در عالم رويا مشغول انجام يك ختم خاص شدم.پس از اتمام ختم در عالم رويا به محضر آقا ارواحنا فداه شرفياب شدم.سوالاتي داشته و پرسيدم. در ضمن سوالات احوال استادم جناب آخوند را جويا شدم.حضرت فرمودند: حالشان بسيار خوب است خانه را ساخت و به حرف مردم هم اعتنا نكرد.
اين جريان ساخت منزل اخوند خراساني و هياهوي حول آن و خواب مرحوم بسطامي بود.تمام پول زمين و پول مصالح توسط ميرزاي شيرازي براي آخوند خراساني فرستاده شده بود.
 نجفي: آخوند سماحت و بخشندگي عجيبي داشت.مرحوم ايت الله بهجت(ره) و آيت الله شبيري نقل مي كردند كه مرحوم آخوند در طول سال قرض مي گرفته و خرج محتاجان كرده و وقتي به سامرا مي رفته ميرزا تمام آن را پرداخت مي كرده است.
كفايي: داستاني در اين رابطه به ذهنم آمد كه از عمق علاقه ميرزا به آخوند و حسن تدبير آن بزرگ مرد حكايت مي كند.
مرحوم آخوند بسيار به فكر طلاب و فقراي نجف و بلكه عتبات بودند.نقل است در طول سال براي آنها قرض گرفته و خرج مي كرد و مرحوم ميرزا سالي يكبار قرض هاي او را پرداخت مي كرد.حكايت آغازين اين مطلب اينگونه است كه مرحوم اخوند در يك سفر كه به سامرا رفته به ميرزا مي گويد:طلاب نجف در عسرت هستند و مناسب است رسيدگي بيشتري شوند، من آمده ام براي آنها پول بگيرم.ميرزا مي فرمايد وقتي من نجف بودم شما ترك تحصيل كرده و حوزه مستقل تدريس تشكيل داديد. وقتي به سامرا آمديد به دستور من به نجف برگشتيد چون نجف به مدرسي چون شما محتاج بود . در تمام سنوات اقامت من در سامرا شما به تدريس و تربيت طلاب مشغول بوده و شما وجود مستقل و بزرگي داريد و اگر من پول به شما بدهم كه به طلاب بدهيد به عنوان مقسّم من شناخته مي شويد و مقسم من بودن مناسب شخصيت شما نيست.شما از شخصيت خود گذاشته و براي رفع حوائج فقرا و طلاب نجف مستقلا استقراض كنيد و وكيل من قروض شما را خواهد پرداخت.براي اينكه طلاب نجف بايد بفهمند شما در فكر آنها بوده و غمخوارشان هستيد و براي رفع مشكل انها به سامره امد ايد.شما از موقعيت مستقل خود استفاده كرده از هر كه مي توانيد استقراض نموده خرج طلاب و فقراي نجف كنيد تا همه بدانند جناب اخوند به فكر مردم و طلاب است من بعدا به وكيلم دستور خواهم داد تمام ديون شما را پرداخت كنند.اين حكايت استقراض و پرداخت بود.بله.چنين كنند بزرگان چو كرد بايد كار.
 نجفي: عجب درايتي! هم براي حفظ شخصيت آخوند و هم براي رسيدگي به طلاب نجف و هم براي آينده شيعه رهبر معرفي كردن.آن هم كسي كه از مديريت و غمخواري زيادي برخوردار است.يك قضيه اي را درباره مرحوم شمشميري بلخي قبلا از شما شنيده ام ولي مضبوط نشده.امكان دارد دوباره تعريف بفرماييد تا ضبط شود؟
كفايي:بنده داستاني را مستقيما از آيت الله سيد ابوالقاسم بلخي از مشاهير علمي متاخر حوزه مشهد رضوي(ع) شنيده ام.مرحوم سيد ابوالقاسم شاگرد آيت الله مير سيد حيدر بلخي هستند.
آيت الله شهيد سيد حيدر بلخي مشهور به شمشميري از علماي بزرگ افغانستان است و خدمات بسيار فراواني براي شيعيان اين خطه خراسان انجام داده است.او مي گويد روزي تنها در محضر استادم اخوند خراساني بودم و از ايشان رمز و راز موفقيت علمي و سيطره تدريسي شان بر معاصرين و اسلاف را پرسيدم؟ اخوند پس از اصرار من فرمود: در ايام جواني گاهي در مسجد كوفه معتكف مي شدم و به رياضت پرداخته و به حال مراقبه و كشيك نفس بودم. شبي در مسجد سهله در يك اتاق مشرف به حيات كه براي رياضت خودم انتخاب كرده بودم مشغول مراقبه و ذكر بودم. يك اتاق ديگر در كنار اين اتاق قرار داشت كه به وسيله ي يك درب به اين اتاق متصل بود ولي اين درب هميشه از داخل اتاق ديگر بسته بود و من هيچگاه به داخل آن نرفته بودم . در يك زمان احساس كردم جمعي از راه پله بالا امده و وارد اتاق جنبي شدند. از سر و صداي زياد انجا به نظرم امد كه حاكي از چينش سفره غذا بود. بعد ناگهان صدايي برخاست كه جئني بالكاظم.[كاظم را پيش من بياوريد].در اين وقت در باز شد و شخصي مرا دعوت به ورود كرد. من وارد اتاق شدم.برخاسته و وارد اتاق شدم.
سفره اي در طول اتاق پهن شده بود.وارد اتاق شدم.در قسمت بالاي اتاق و در عرض سفره آقا ولي عصر ارواحنا فداه نشسته بودند و ظرف غذايي مقابل روي مباركشان بود و مقداري از غذاي داخل آن را ميل فرموده بودند.
نور فوق العاده زياد صورت زيباي امام عصر(عج) مانع از نگاه خيره به ايشان و ديدن وجنات مبارك ايشان مي شد. دو طرف سفره هم افرادي نشسته بودند.
به من امر شد كه در قسمت پايين سفره و در مقابل امام عصر- عجل الله فرجه- بنشينم.من سرم را پايين انداخته بودم.امام فرمودند: بشقاب غذاي مرا براي محمد كاظم ببريد تا تناول كند.امر به خوردن شد و من باقي غذاي ظرف امام غايب عليه السلام را خوردم. بعد از خوردن غذا امر به رفتن شد.من برخاسته و به صورت قهقهرا از اتاق بيرون آمدم. درب از طرف داخل بسته شد. دقايقي بعد گروه از طرف پله ها به سمت صحن رفتند.از پنجره ايوان مشرف به صحن حيات مسجد كوفه نگاه كردم. چند اسب را ديدم كه ايستاده اند. آقا و افراد همراهشان سوار بر اسب ها شدند و به محض سوار شدن  و حركت، اسبها به جاي حركت يك دفعه ناپديد شدند كأنّه در آسمان پرواز كردند.آخوند خراساني فرموده بود ترقي واقعي من و موفقيت تحصيلي،تدريسي و تاليفي از همان زمان تشرف و پس از خوردن آن غذا بود.
 نجفي: يعني تلاش زياد آخوند در علم اموزي و تحقيق و مطالعه و توصيه سيد شوشتري به شيوه پيش نويسي درس عامل رشد و عنايت امام عصر و باقيمانده غذاي ايشان را خوردن باعث ترقي و توفيق بي حد آخوند شده است.خوش به سعادت ايشان.در مورد ارتباط اخوند با ائمه عليهم السلام موارد ديگري هم وجود دارد.از جمله مرحوم علامه طهراني در نقباء البشر از مجلس عزا در ايام فاطميه(س)ياد مي كند.حكايت اين مجلس چگونه است؟
كفايي: آخوند خراساني با تحقيقات روايي به اين نتيجه رسيده بودند كه شهادت حضرت صديقه طاهره(عليها السلام) 95 روز پس از رحلت نبوي(ص) يعني در سوم جمادي الثاني است و در نجف آن زمان در بين اهل علم مراسم 95 نبود و تمام مراسمات در فاطميه اول يعني 75 روز پس از 28 صفر بود.
اخوند از آن وقت به مدت 5 روز تا 5 جمادي الاخري حوزه را درس تعطيل و در منزل شخصي خود اقامه مجلس عزاداري مي كردند و خود ايشان مقيد بودند در اين مجلس بر خلاف شيوه معمول كه در جاي خاصي جلوس مي كردند دم درب بنشيند.اين توسل بحمد الله تاكنون بيش از 110 سال كه از آن مي گذرد در بيت ما بوده و هست.
در رابطه با ارادت مرحوم اخوند به خاندان عصمت و طهارت خوابي يكي از دوستان اصفهاني من به نام مهندس امير رضا اورنگي در سنوات اخير ديده اند كه نقل مي شود.آقاي اورنگي نقل كردند كه :در عالم رويا به مسجدي وارد شدم. نماز جماعت منعقد بود و امام اخوند خراساني بود.
تمام شبستان مملو از مامومين بوده و صفوف جلويي همه روحاني بودند و در صفوف بعدي مومنين غير روحاني جاي گرفته بودند.نماز ظهر و عصر بود.آخوند بعد از دو نماز از جا برخاسته و قبل از متفرق شدن مردم رو به جمعيت كرده و فرمودند :مردم بدانيد كه سعادت دنيا و آخرت شما در گرو ارادت شما به حضرت سيدالشهداء است و تا به اين عالم نياييد نمي توانيد بفهميد كه حضرت سيد الشهدا كيست و شخصيت ايشان چيست؛ ولي وقتي منتقل شويد عظمت مقام حضرت را مشاهده خواهيد كرد.
ولي بدانيد سعادت دنيا و اخرت شما وابسته به اظهار ارادت شما به اقاست. به هر شيوه اي كه مي توانيد؛ چه زيارت در كربلا ،چه زيارت از راه دور ،چه اقامه عزاداري ،چه خدمت در مجالس ايشان و چه با اطعام به نام ايشان ؛ كه سعادت دنيا و اخرت شما مرهون ارادت شما به سيد الشهداء عليه السلام است. در اينجا از خواب برخاستم.
واقعه ديگري را از مرحوم والد در رابطه با توجه فوق العاده زياد اخوند نسبت به آقا بقيه الله الاعظم(عج) شنيده ام كه خدمتتان عرض مي شود.
مرحوم آخوند صبح ها در مدرسه هندي نجف تدريس خارج فقه داشت و شبها در مدرسه طوسي خارج اصول.دو ساعت به غروب هم مانده در منزل خود درس خصوصي فقه داشت كه برگزيدگان اصحابش در آن شركت مي كردند.فاصله بين اتمام درس فقه بعدازظهر تا غروب آفتاب را در بيروني منزل نشسته و به امر مراجعه كنندگان و رفع حوائج ارباب حاجت مي پرداخت.پدرم نقل مي كرد كه در اين ساعت كه ما و عده اي ديگر از اصحاب اخوند در كنار ايشان بوديم شيخ مهدي مازندراني وارد مجلس شد.شيخ مهدي از اصحاب برجسته اخوند بود و موقعيتش به گونه اي بود كه پس از رحلت اخوند، اين شيخ مهدي بود كه به جاي ايشان نماز مي خواند.منتها اجل زودرس مانع از مرجعيت و شهرت بيشتر ايشان شد.مازندراني به محض ورود گفت : آقا الان از حرم بيرون مي امدم وچيز شگفت انگيزي ديدم.فقيري بود و زني از او استخاره مي خواست.او استخاره گرفت و گفت:بيمار هستي و مي خواهي نزد طبيب بروي. استخاره بد آمد.مرحوم والد مي فرمود: اخوند خراساني اصلا تمايل به ديدن اينگونه افراد نداشت ولي اين بار بر خلاف شيوه مرسومشان امر به آوردن اين شخص كردند.خادمي به همراه شيخ مهدي رفتند و بعد از دقايقي فقير استخاره گير را اوردند.سيدي بود فقير و بسيار زنده پوش.بعد از ورود به محضر اخوند شتافت و دست آقا را بوسيد و اخوند هم ايشان را مورد تفقد قرار داد.سپس به ايشان فرمود:چه بلدي؟ گفت:هر چه را هر كس نيت كند مي دانم.آخوند فرمود:نيتي دارم بگو.گفت: آقا ذكري بخوانيد و پس از آن درباره نيتتان سوال كنيد.آخوند سوره حمد را خواندند و ما هم شنيديم.بعد به او فرمود:درباره شخصي نيت كرده ام.كجاست؟ پير ژنده پوش با تسبيح استخاره كرد و گفت: همين الان از حرم امام رضا(ع) خارج شد و شما تاريخ بگذاريد و تلگراف بزنيد و بپرسيد.اخوند فرمود: اين شخص طلبه است؟ملاست؟كاسب است؟زارع است؟ چه كاره است؟ دوباره با تسبيح استخاره اي كرد و گفت: ملاست.اما چه ملايي.آفتاب دور سرش مي چرخد.(اين عين تعبيري بود كه پدرم كه در مجلس حاضر بود شنيده بود.).مرحوم والد مي فرمودند من و برادرم ميرزا مهدي و ميرزا محمد و عده اي ديگر در اين زمان تصور كرديم كه اخوند در جواني دوستي، طلبه اي كسي به عنوان آشنا داشته اند و الان از او بي اطلاعند و درباره او لابد سوال مي پرسند.مرحوم اخوند باز به آن سيد گفتند: سن اين آقا چقدر است؟ سيد اين بار هم استخاره كرد ولي محاسباتش مقداري طول كشيد.بالاخره سرش را بلند كرده و گفت: آقا شما از شخص ولي عصر(عج) سوال فرموده ايد.مرحوم اخوند فرمودند:اين را از كجا مي گويي؟ گفت: آقا من دفعه اول هزار روز را حساب كردم ديدم سن اين شخص از هزار روز بيشتر است.دفعه دوم هزار ماه را استخاره گرفتم.باز بيشتر بود.دفعه سوم درباره هزار سال استخاره گرفتم ديدم سن اين آقا از هزار سال بيشتر است و اينجا ديگر خودم تفطن كردم و كلي را بر مصداق تطبيق داده و فهميدم مراد شما حضرت صاحب الامر است.مرحوم آخوند فرمودند :بله.نيت من اين بود كه الان پسر بلافصل حضرت امام حسن عسكري(عليهما السلام) در چه حالي هستند.
 نجفي:داستان جالبي بود.مرحوم والد شما و مرحوم آقازاده در يك قضيه بيماري مادرشان كه از محارم ميرزاي شيرازي بوده به دنبال شخصي ميروند.اين را نيز مي فرماييد؟
كفايي:دنباله همين حكايت است.مرحوم اخوند وقتي جواب صحيح او را ديدند فرمودند نيت ديگري دارم.والده والد بنده كه همسر دوم اخوند خراساني مي شود از محارم ميرزاي شيرازي و علويه اي تبريزي است.پدرم مي فرمود من با ايشان به محضر ميرزاي شيرازي رفته بودم و در سنين كودكي ميرزا را نيز زيارت كرده بودم. اين همسر مرحوم اخوند در اين تاريخ-كه سال 1315 ق باشد- بسيار مريض احوال بوده اند.سيد مي گويد نيت بفرماييد و قبلش ذكري بخوانيد.والد مي فرمود ما ديگر نفهميديم اين ذكر دوم مرحوم اخوند چه بود. بعد از دقايقي سيد گفت شما درباره كسي نيت كرده ايد كه زني است مسن و درد تمام بدنش را فرا گرفته و بيماري بدن او را خراب كرده است.ديگر چيزي نگفت و فقط موقع خداحافظي و دست بوسي، كاغذي در دست مرحوم اخوند قرار داد و يك هفته بعد اين همسر علويه اخوند فوت كردند. اخوند بعدها فرمودند كه آن سيد موقع رفتن كاغذي كه به من داد در آن نوشته بود كه اين خانم تا يك هفته ديگر بيشتر زنده نخواهد بود. عموي من مرحوم آقازاده خراساني ميل مي كند اين علم را از اين سيد ژنده پوش فرا گيرد ولي اين سيد خودش نهي كرده بود و گفته بود اين علم فقر و بيماري مي اورد.دنبال اين علم نرويد.نگاه كنيد كه من با چه فلاكتي زندگي مي كنم.
 نجفي:درباره همسران مرحوم اخوند مطالبي ذكر مي فرماييد؟
كفايي: اخوند خراساني در سن 17 سالگي براي اولين بار ازدواج مي كنند چنانكه مرحوم ميرزا احمد كفايي والد بنده نيز در 17 سالگي براي اولين بار ازدواج نمودند.در سال 1317 ق و حاج آقا محسن عراقي كه فرزندانش از تلاميذ مرحوم اخوند بوده اند وجه فراواني براي خرج مراسم عروسي به نجف مي فرستند و مرحوم اخوند با پول فرستاده شده سه روز مراسم اطعام و وليمه عروسي را در منزل خودشان برپا داشته و عموم تلاميذ اخوند و ساير طلاب نيز در اين مراسم شركت كرده بودند.اخوند خراساني در 18 سالگي و در همان مشهد پدر شد و نام اولين فرزندش را مهدي گذاشت و علاقه زيادي بين اين پدر و پسر وجود داشت.آخوند كه به شوق درس شيخ انصاري عازم نجف شد يار و ديار را رها كرده و به سمت عتبات رفت.پس از وقوف اضطراري تهران و رسيدن به نجف، نامه اي به مشهد رستادند تا زن و بچه شان را نيز به عتبات بياورند.والد مرحوم اخوند در جواب نامه اي مي نويسد كه پسر شما چند ماه پس از خروج شما از مشهد دار فاني را وداع گفت و اما همسرتان را خودم به عتبات خواهم آورد.چون عزم زيارت عتبات را نيز دارم.
پدر مرحوم اخوند به نجف رفته عروس خود را تحويل اخوند داده، زيارات را انجام مي دهد و به منزل و كاشانه خود باز ميگردد. اخوند هم با همسر خود در نجف زندگي مي كند كه دوباره همسرش باردار شده و صاحب بچه مي شود ولي متاسفانه موقع وضع حمل مادر و بچه با هم به رحمت الهي رفته و اخوند تنها مي شود.در اين زمان منزل خود را به صاحب خانه برگردانده و حجره نشين مي شود.ظاهرا در زمان ده سالي كه بين اين زمان تا ازدواج بعدي شان فاصله است و در درس سيد شوشتري، ميرزاي شيرازي و شيخ راضي نجفي حاضر مي شده اند اقدام به ازدواج(دائم) ننموده اند و مجرد زيسته اند. در زمان اتمام تحصيل و شروع تدريس مرحوم ميرزاي شيرازي به ايشان پيشنهاد مي كند كه شما خوب است ازدواج كنيد.مرحوم ميرزا بسيار به اخوند علاقمند بود و به ايشان احترام مي نهاد.نقل است كه غالب اوقات درس ميرزا در واقع مباحثه بين الاثنيني بين استاد و اخوند مي شد و اگر هم طلاب گاهي اعتراض به اين قضيه داشتند ميرزا مي فرمود :من درس را فقط براي جناب اخوند مي گويم.اگر كسي ديگر هم مي خواهد مي تواند در درس شركت كند.اين مطلب را من از مرحوم آيت الله سيد كاظم اخوان مرعشي از ابوالزوجه شان ايت الله ميرزا عبدالهادي شيرازي- همشيره زاده ميرزاي شيرازي- شنيده و نقل مي كنم.حديثي است مسند و معنعن.
ميرزا به ايشان توصيه كرده و تشويقشان مي كند كه ازدواج كند.مي فرمايد تجرد در دوران تحصيل نعمت بزرگي است ولي حالا شما كه تحصيلتان تمام شده ازدواج كنيد.بدين ترتيب اخوند خراساني در سال 1290 يا 1291ق براي دومين بار ازدواج مي كنند و همسرشان يك خانم تبريزي است كه از محارم ميرزاي شيرازي بوده و مشهور است كه نسبتي هم با شيخ محمد حسن مامقاني نيز داشته اند.مويد اين شهرت هم، خويشاوندي مشترك بين خاندان اخوند و خاندان مامقاني است.دختر دايي مرحوم والد من، دختر عمه مرحوم شيخ محمد حسن مامقاني است.خانمي بود كه من هم در طفوليت و سن صبا او را ديده بودم.از اين همسر مرحوم اخوند داراي 3 پسر و يك دختر مي شود.ميرزا مهدي مشهور به آيت الله زاده، متولد 1292 ق،كه اخوند باز هم نام فرزندشان را مهدي گذاشته، ميرزا محمد مشهور به آقازاده متولد 1294 ق، ميرزا احمد- والد بنده- متولد سال 1300ق و تنها دختر اخوند مرحومه زهرا متولد سال 1308ق.كه همسر ميرزا اسماعيل رشتي و عروس ميرزا حبيب الله محقق رشتي مي شود.عيال دوم مرحوم اخوند در سال 1315 ق فوت كرده و اخوند براي بار سوم ازدواج مي كنند كه از اين خانم هم داراي دو پسر مي شوند.حسن و حسين مشهور به ميرزا حسن كفايي و ميرزا حسين كفايي.اين جريان ازدواج اخوند و فرزندانشان است.
 نجفي:يك قضيه كه همسر و عروس و نوه اخوند در يك روز فوت مي كنند مربوط به كدام همسر ايشان است.
كفايي:همان همسر سوم كه مادر حسنين است.در آخرين وباي عام نجف در سال 1322ق فوت كردند و مرحوم والد مي فرمود در اين وبا در يك روز همسر من...
 نجفي:همان كه با شيخ زين العابدين مازندراني نسبت داشت؟
كفايي:نه.همسر دومشان بود كه با شيخ نسبت داشت.همسر اول والد من كه مرحوم پدر از ايشان يك پسر به نام مرتضي هم داشت و در طفوليت مرده بود در وباي عام 1322 فوت مي كند و از او پسري براي پدرم نماند.در اين وبا عيال پدرم، همسر اخوند و پسر سوم مرحوم ميرزا مهدي ايت الله زاده رحلت كردند.پسر اول ميرزا مهدي، محمود است متولد 1314 ق،پسر دوم ميرزا هادي متولد 1315 ق است و هموست كه عمه ما را در لحد گذاشته و موفق به زيارت و لمس بدن مبارك اخوند شده است.فرزند سومي هم هميني بود كه چند لحظه قبل در وبا مرد. پسر آخر ميرزا مهدي، محمد رضا نام دارد كه شوهر همشيره بزرگ ماست و پدر همين عبدالحسين مجيد كفايي- مولف كتاب مشهور مرگي در نور- مي باشد. در اين روز كه 3 تن ازاقارب و نزديكان مرحوم اخوند فوت مي كنند اخوند حتي يك جلسه درسشان را نيز تعطيل نكردند.
مرحوم پدرم درباره اين وبايي خاطره اي نقل مي كردند.در اين وباي عجيب يك سوم جمعيت نجف از دار دنيا مي روند و انهايي هم كه مي توانستند از نجف هجرت كردند.ولي حوزه درس اخوند كماكان دائر بود.يك شب قبل از شروع درس اصول كه اخوند وحشت و ترس را در چهره بسياري از طلاب مشاهده مي كنند قبل از شروع درس مقداري نصايح اخلاقي براي رفع ترس آنها نمودند.اخوند فرمود:آقايان! شما معتقديد كه مرگي در پي زندگي هر كسي هست و هيچكس تا ابد در اين دنيا نخواهد ماند.و باز شماها معتقديد كه مرگ هر كس نه دير خواهد شد و نه زود به سراغ او خواهد امد و اجل يك شخص براي ديگري نوشته نخواهد شد.پس همه خواهند مرد.[كدام جان كه قضاش از وراي چرخ نبرد؟/كدام تن كه فناش از فرود خاك نهِشت؟(انوري)] اما اينكه ديگران مي ميرند شماها چرا هراسان شده و مي ترسيد؟ شما به اجل محتوم خود خواهيد مرد چه ديگران باشند و چه نباشند؛ و اگر تمام آسمان و زمين دست در دست هم دهند تا شما را قبل از اجل محتوم بميرانند نخواهند توانست.لذا چرا نگران بوده و مي ترسيد؟ بله يك مطلبي وجود دارد و آن اينكه اراده و تقدير حضرت حق فعلا بر تقارب اجال و موت دسته جمعي افراد تعلق گرفته كه در زماني نزديك به هم جمع زيادي بميرند. يك طلبه از پاي منبر پا شده و مي گويد:جناب استاد! ما از مرگ نمي ترسيم از همان تقارب آجال مي ترسيم!
 نجفي:گويا اين شخص سيد رضا اصفهاني بوده و طلبه اي شوخ و مزّاح بوده است.والد شما براي بار سوم در مشهد و با خاندان مشهور شهيدي وصلت مي كند.در اين باره لطفا؟
كفايي: مرحوم والدم از ازدواج دومشان 4 دختر و يك پسر داشتند.ميرزا جعفر كفايي برادر پدري بزرگ بنده. مادر اين فرزندان نوه شيخ زين العابدين مازندراني و دختر شيخ علي شيخ العراقين است.بعد از تبعيد ايشان به ايران و عدم اجازه بازگشت به عراق، ايشان در مشهد ساكن شده و با والده ما كه صبيه مرحوم سيد محمد هاشم خراساني نواده ميرزا محمد مهدي شهيد خراساني- موسس اوليه حوزه مقدسه مشهد- ازدواج مي كنند و نتيجه ازدواج والدم با مرحومه بي بي؛ 4 پسر و 4 دختر مي باشد.
 نجفي:خانم چهارم مرحوم اخوند تا كي زنده بودند؟
كفايي: بعد از وباي عام 1322 ق مرحوم اخوند با يك خانم جواني ازدواج كرده و ايشان عمر طويلي يافتند. در مشهد ساكن بودند و ما هم حتي وقتي بزرگ شده بوديم براي ديدنشان پيش ايشان مي رفتيم و بارها وي را ديده بوديم.تا جايي كه در خاطرم هست بعد از سال 1340 ش به علت سرطان گوارشي فوت كردند. مرحوم اخوند از ايشان داراي يك پسر مي شود كه نامش را موسي مي نهد ولي آقا موسي چند هفته بعد از رحلت مرحوم اخوند، در ابتداي سال 1330 ق فوت مي كنند.
با اين حساب مرحوم اخوند- طبق اطلاع ما- از دار دنيا داراي 9 فرزند بوده است.8 پسر و يك دختر.فرزند اول كه مهدي بود و متولد مشهد.فرزند دوم كه هنگام حمل همسر مشهدي شان در نجف فوت كردند.7 فرزند ديگر هم كه همگي متولد نجف بودند: مهدي، محمد، احمد،زهرا، حسين، حسن، موسي.
 نجفي: برخي موقع تعبير اوردن از مرحوم اخوند، حاج شيخ محمد كاظم گفته اند. آيا اخوند به حج رفته است؟
كفايي: نخير.اين تعبير صحيح نيست. چون مرحوم اخوند براي فقيه نسبت به سهم امام(عليه السلام) قائل به ملكيت مالك گونه نيست و سهم امام را در مسير رضايت امام لازم الصرف مي دانند.از اين جهت ايشان به واسطه سهم امام، انسان را مستطيع نمي داند لذا چون خودشان هم مال و اموال و ملك خاصي نداشتند هيچ گاه مستطيع نشده و حج نرفتند.(چنانكه آيت الله مرعشي نجفي هم هيچ گاه حاجي نشدند)
 نجفي: در كتابخانه آستان قدس رضوي نسخه اي خطي وجود دارد كه نويسنده اش ملا حسن واعظ هروي است.اين آقا در سنين جواني از هرات به مشهد هجرت مي كند. همزمان والد مرحوم اخوند نيز مي باشد.با توجه به اين دو مسئله، و همچنين لقب واعظ و نسبت هراتي، ايا ايشان برادر ملا حسين واعظ هروي و عموي مرحوم آخوند نيستند؟ بين حسن و حسين هم تناسب تسميه اي وجود دارد.
كفايي:نمي دانم.ولي بني اعمام والد ما كه نوه هاي برادر مرحوم اخوند باشند در مشهد هستند.ولي درباره بني اعمام خود اخوند اطلاعي ندارم.
 نجفي: در داستان ژنده پوشي كه ابتداي جلسه لطف كرده و تعريف فرموديد از شيخ مهدي مازندراني نام برديد.آيا ايشان همان شيخ مهدي مازندراني فيلسوف هستند كه تا زمان مرجعيت آيت الله بروجردي زنده بودند و در قم فوت كردند؟
كفايي: اين شيخ مهدي فيلسوف كه مي فرماييد در كربلا ساكن بوده و فرزند شيخ عبدالهادي مازندراني است و شيخ عبدالهادي از شاگردان برجسته اخوند است كه به سامرا مي رود و در انجا ساكن مي شود.و مرحوم اخوند هر گاه كه به كربلا مشرف مي شدند در منزل ايشان نزول مي فرمودند.ولي آن شيخ مهدي كه در داستان نامش ذكر شد در نجف بود و از اساتيد آيت الله خويي است و پس از رحلت اخوند در جاي ايشان نماز مي خواند.اخوند خراساني در ايام زيارتي كه به كربلا مي رفتند در همان مواقع هم چون عده اي از شاگردان و اصحابشان همراه ايشان به زيارت مي رفتند سعي مي كردند در ساعاتي خاص يك قاعده علمي را مطرح كرده و تدريس نمايند تا طلاب علاوه بر فيض عبادت و زيارت، فضل دانش را نيز كسب كنند.در عرفه چند روز مانده به رحلت هم در كربلا به زيارت رفته بودند.
 نجفي: حاج آقا! شما در جايي آيت الله سيد محمد حجت كوهكمري را از تلاميذ مرحوم اخوند خوانده ايد در حاليكه ايشان سال 1330 ق و پس از رحلت اخوند به نجف رفته اند. يعني ايشان قبل از آن هجرت هم باز در زمان اخوند به نجف رفته بودند كه نزد اخوند شاگردي نموده اند؟
كفايي:هر سه مرجع تقليدي كه جانشين شيخ عبدالكريم حائري يزدي شدند از شاگردان اخوند خراساني هستند.مرحوم سيد صدرالدين صدر كه تمام درس خارج خود را از محضر اخوند استفاده برده اند.مرحوم سيد محمد تقي خوانساري مقداري كمتر از آقاي صدر و آقاي حجت از آقاي خوانساري هم كمتر.آيت الله خوانساري نقل مي فرمودند كه من وقتي به نجف رفتم مقلد مرحوم اخوند بودم.در نجف مقيد بودم در درس فقه و اصول و همچنين نماز جماعت اخوند شركت داشته باشم.داستاني هم درباره مشاهده نماز شب اخوند توسط مرحوم خوانساري نقل شده است. اين حكايت در كتاب آقاي دريابيگي به نقل از آقا سيد محمد باقر ، آقازاده مرحوم آيت الله خونساري امده است ولي بنده آن را به نقل از مرحوم سيد محمد صادق شريعتمداري - از مدرسين مشهور مشهد مقدس- از خود آقاي خوانساري شنيده ام و نقل مي كنم.آقاي خوانساري فرموده اند شبي يكي از دوستانم مرا براي شام به خانه خود دعوت كرد.خانه اين دوست ما متصل به بيت مرحوم اخوند بود. پس از شام در همان پشت بام خوابيديم ولي نيمه هاي شب بود كه من بر اثر تشنگي از خواب بيدار شدم.مهتاب بود.قامت اخوند را ديدم كه در حال نماز شب خواندن است و دانه هاي اشك كه بر محاسن نوراني و مباركشان غلط مي خورد زير نور ماه مشخص بود و مي درخشيد؛ و من مدتي به اين صحنه روحاني عبرت انگيز نگريستم.
 نجفي: خود مرحوم آخوند هم در نجف همسايه شيخ انصاري بود و نقل است كه شيخ را در حالت نماز مي ديده است.
كفايي: والدم از مرحوم اخوند نقل مي كرد كه: من شبها را تا به صبح در نور مهتاب به مطالعه ميگذراندم و سر و گردن شيخ را كه در پشت بام مشغول تهد بود مي ديدم.خانه هاي نجف- مثل خانه هاي قسمت هايي از قم- داراي ديوار اطراف پشت بام است.آخوند در اين وضع سر و گردن شيخ را مي ديده است.
 جلسه بعد...مباحث سياسي...

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما