پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403  
حکایات
مردمي بودن آخوند خراساني

در احوال اين عالم بزرگ و مجاهد سترگ، نوشته اند:
«اين وجود مبارك كه در واقع رهبر دين و دنياي ميليون ها مسلمان بود، بسيار تواضع داشت مخصوصاً با اهل علم؛ با كوچك ترين طلبه در سلام پيشي مي گرفت و در مجالس براي ورود آن ها به پا مي ايستاد. اهل علم را بسيار تجليل مي كرد....»[1]
«در شبي از شب ها كه همه به خواب فرو رفتنه بودند، طلبه اي حلقه در منزل آخوند را چندين بار مي كوبد همسر اين طلبه مي خواست، وضع حمل كند و چون اين طلبه در نجف تهيدست و تنها بوده و منزل قابله را نمي دانسته از اين رو به منزل آخوند آمده بود تا كمك بگيرد.
ديري نپاييد كه كسي دم در آمد و بدون اين كه نام كوبنده را بپرسد آن را باز نمود. وقتي در باز شد طلبه جوان، آقاي آخوند را ديد كه شالي سفيد بر سر بسته و قلمي بالاي گوش راست خود گذارده است. او از فرط تعجّب و شرمندگي سلام كردن را فراموش كرد.
سلام عليكم، چه فرمايشي داشتيد، چه كمكي مي توانم بكنم؟
طلبه جوان پس از اظهار انفعال از ايجاد اين مزاحمت جريان را شرح داد و با كمال فروتني خواهش كرد كه مستخدم منزل آخوند او را به خانه قابله راهنمايي نمايد.
آخوند گفت: نه، مستخدم نمي تواند بيايد او الآن خواب است خودم مي آيم.
طلبه جوان اصرار كرد كه مستخدم را بيدار نمائيد تا به اتفاق او به منزل قابله بروم. آقاي آخوند به او فرمود: وقت كار مستخدم به پايان رسيده، او تا ساعت معيني از شب بايد كار كند، الآن وقت استراحتش مي باشد، يك دقيقه صبر كنيد من خودم مي آيم.
اندكي بعد آخوند، در حالي كه عبائي به دوش انداخته، و فانوسي به دست گرفته بود، از منزل بيرون آمد و همراه طلبه راهي دراز را طي كرد، و از چندين كوچه و پس كوچه گذشت تا به منزل رسيد.
قابله را دم در خواست مشكل را براي او بازگو كرد، و سپس به عنوان راهنما، در حالي كه فانوس را در دست داشت جلو افتاد و طلبه و قابله را به منزل بيمار رسانيد و آن گاه خود به منزل بازگشت و اندكي بعد مقداري پول و شكر و قند و پارچه اي براي طلبه فرستاد. محصّل جوان مي گفت بعد از آن شب من هر وقت چشمم به آقاي آخوند مي افتاد از شدّت خجالت سرم را پايين مي انداختم، امّا اين مرد بزرگ بيش از پيش به من محبّت مي كرد، و مثل اين بود كه اصلاً كاري برايم انجام نداده است.»[2]
«... و اگر گاهي آب نجف قطع مي شد كه نوع مردم آب شور مي خوردند، و بر آنان ضيق مي شد، ضيق آب خوردن بر آن جناب هم بود و خود را ، كَاَحدٍ من الفقراء قرار مي داد ؛ با آن كه ممكنش بود كه تمام سال را آب كوفه بياشامد، روزي پانزده يا بيست بار آب كوفه به جهت طلاب مي فرستاد و به مردم همواره پول مي داد، مع ذلك خود آن جناب از آب شور استفاده مي كرد....
و در وقتي كه آب نجف قطع شد، و قنات موجود هم اصلاح پذير نبود، مردم خصوصاً فقرا و عجزه، العطش گويان، هجوم آوردند به خانه حجت الاسلام و ملجأ الانام؛ در دو شبانه روز قريب سي ليره آب به مردم داد، و به هر كه آب نمي رسيد، عوض يك كوزه آب، پول يك بار آب به او مي داد، كه در ميان آن ازدحام نرود و غالب زن ها و پيرمرد ها را و مريض ها را پول آب مي داد، يك قران و دو قران و سه قران، علي الاختلاف، كه از سقّا آب كوفه بخرند.
روز سوم هم دويست بار آب از سقاها خريد و در منزل تقسيم مي نمود بين فقرا و پيرزن ها و خود اين مجسمه فتوت، به نفس نفيس آستين بالا زده، آب و يا پول مي داد به طور مهرباني. و بسيار صدمه بدني هم در اين ازدحامات مي خورد، چه معلوم است كه آب در غايت مطلوبيت و معارض در غايت كثرت؛ با اين همه صدمات با گشاده روئي آب به مردم مي داد.
اگر انسان از كسي اين احوال را ببيند، بايد به حسب قاعده خيلي او را دوست داشته باشد، لكن غالب اين جماعت، خصوص پيرزن ها، كه خود اهتمام در حق آنان مي نمود، از بد گويان حضرت آيت الله بودند به تعليم بعضي از متنّفذين؛ بلكه به تعليمات خاصّه، چند دوره تسبيح سبب و لعن حضرت آيت الله را موجب فوز و صلاح مي دانستند، و نقل مجلس شان سبّ مؤسس مشروطه بود و تأسيس و تشكيل مجالس مي نمودند يكي شبيه آيت الله و يكي شبيه مرحوم حاجي و يكي شبيه محمد علي ميرزا مي شد و اسباب تياتر و مضحكه مي ساختند. و اين صدمات و زحمات آب و نان دادن، و توسطات و اعانات و دادرسي نمودن به جهت هم چو مردمي بود، همه را دانسته تحمّل مي نمودند و از دادرسي آنان هم دست نمي كشيدند.»
عرب بياباني آمد و ديد آخوند نماز مي خواند، زماني خيره شد، بهت زده نگاه كرد و از روي تعجب گفت:
شلون؟ يصلّي هذا الشيخ؟
گفته شد: چگونه نماز نخواند و حال آن كه در اين عصر او نمازرا به پا داشته، عبد از مقداري نگاه كردن به آن غريق بحر اخلاص، گريه كنان گفت: والله عده كثيري آمدند به ما گفتند: هذا الشيخ لا يصوم و لا يصلّي.
گفته شد: ليس هذا اوّل قاروره كسرت في الإسلام. إنّ رئيس المسلمين و يعسوب الدين، اميرالمؤمنين قالوا فيه مثل ذلك... .[3]
وقتي، اهميت اين داستان هاي آخوند براي ما روشن مي شود كه بدانيم او، مولف بهترين و جامع ترين كتاب اصول، «كفايه الاصول» در طول تاريخ اسلام است و شخصيتي است كه به گفته شيخ آقا بزرگ تهراني حدود 1200 نفر شاگردكه بسياري از آنان مجتهد بودند، پاي درسش مي نشستند.[4] و در طول تاريخ اسلام، مدرّسي مانند او ظهور نكرده است.
[1] . مرگي در نور، ص 401.
[2] . مرگي در نور، ص 379 ـ 380، اين قسمت را مخصوصاً ائمه محترم جمعه، توجه كنند و از خدمت كردن به مردم دريغ نورزند.
[3] . مرگي در نور، ص 397 ـ 398.
[4] . همان، ص 121.
رضا مختاري - سيماي فرزانگان، ص 288
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما