پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403  
حکایات
كوه توحيد و توكل
نويسنده‌ي كتاب «مرگي در نور» مي‌نويسد:
عمويم حاج محمود آقا برايم نقل كردند شيخ احمد دشتي كه مقرب آخوند بود تعريف مي‌كرد در زماني كه وضع مالي آخوند خوب نبود يك شب كه آخوند مجلس درس خصوصي داشت و در آن مجلس شاگردان مبرّز و مثل ميرزاي ناييني و مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني و آقا ضياء عراقي و شيخ عبدالله گلپايگاني و عده‌اي ديگر حضور داشتند وقتي مجلس درس تمام شد ما ديديم سيدي كه از خانواده‌ي «روفي عي» بود به اتفاق يك نفر ديگر آمدند خدمت ايشان و آن مرد زائر مقداري وجوهات در آورد و به آخوند داد و ايشان هم پول‌ها را گذاشتند زير تشك. ما كه ناظر جريان بوديم و سخت هم بي پول بوديم خوشحال شديم كه عنقريب استاد چيزي به همه‌ي ما خواهد داد اما به زودي اميد ما مبدل به يأس شد زيرا ديديم بعد از آنكه آقاي آخوند پول‌ها را زير تشك گذاشت آن مرد سيد بلند شد و رفت در گوش آخوند آهسته چيزي گفت. آقاي آخوند قلم و دواتي دم دستش بود به سيد اشاره كرد بنويس آن سيد هم چيز مختصري نوشت و به آخوند داد. وقتي آن را خواندند كاغذ را پاره كردند همه‌ي آن پول‌ها را در آوردند و به آن سيد دادند و آن سيد هم پول‌ها را برداشت و تشكركنان رفت.
شيخ احمد دشتي مي‌گفت ما كه ناظر اين صحنه بوديم و نمي‌دانستيم جريان چيست حس كنجكاوي‌مان نيز سخت برانگيخته شده بود همه مي‌خواستيم سر از اين ماجرا در بياوريم رفقا جرأت نمي‌كردند سوالي بكنند و چون من رويم به ايشان بازتر بود با اشاره‌ي رفقا از ايشان سوال كردم و عرض كردم: حضرت آقا ممكن است بفرماييد داستان از چه قرار است؟ فرمودند: كدام داستان؟ عرض كردم: اين كه اين دو نفر آمدند و يكي پولي داد و شما پس از خواندن نوشته‌ي آن سيد آن پول را به آن سيد داديد. معناي اين مطلب را ما نفهميديم. آخوند فرمودند: خيلي چيزها توي دنيا هست معنايش فهميده نشده و ما نمي‌فهميم. اين هم يكي از آنها. شيخ احمد مي‌گفت من موضوع را دنبال كردم  يكي دو نفر از حاضرين هم تأييد من مي‌كردند و اصرار كردند كه اگر ممكن است ايشان توضيحي بدهد. آخوند فرمودند: حالا كه اصرار داريد پس بدانيد كه آن مرد زائر آمد و چهارصد ليره پول برايم آورد من گرفتم آن سيد به من گفت دو پسر دارد و مي‌خواهد براي هر دو عروسي كند پول ندارد من به او گفتم بنويس ببينم چه مقدار پول احتياج داري؟ خواستم كسي متوجه نشود او نوشت صد ليره من ديدم اين مبلغ براي عروسي دو پسر كافي نيست هر چهارصد ليره را به او دادم. شيخ احمد گفت: وقتي آخوند اين مطلب را فرمودند ميان شاگردان قيل و قال افتاد و گفتند آقا شما كه خودت احتياج داري و وضع مالي ما را هم كه مي‌داني خراب است ما هيچ شما چرا به فكر خودت نيستي چطور چهارصد ليره را به يك سيد داديد و حال آنكه ما مي‌دانيم بچه‌هاي شما در مضيقه هستند. ما كه داشتيم اين اعتراض‌ها را مي‌كرديم ناگهان ديديم آخوند گريه كرد ما همه ساكن شديم و از ايشان معذرت خواستيم، آنگاه آخوند فرمودند : ناراحتي من از اين نيست كه مرتكب جسارتي نسبت به من شده‌ايد. افسردگي من از اين جهت است كه مي‌بينم زحماتي را كه در عرض سال‌ها براي شما كشيدم همه به هدر رفته زيرا مشاهده مي‌كنم كه شماها در ركن اول اسلام كه توحيد است مانده‌ايد و از ان غافليد و نمي‌دانيد كه رزق و روزي را خدا مي‌دهد نه بنده‌ي خدا. اگر منظورتان از اين حرف‌ها اين است كه من اين قبيل پول‌ها را براي خود بردارم و پس‌انداز كنم من احتياج به پس انداز ندارم وقتي كه از خراسان آمدم با چندتا كتاب آمدم و چيز ديگري نداشتم خداوند اين همه نعمت و عزت به من داده اگر منظورتان بچه‌هاي من است كه آنها هم وضعشان خوب است و خدا رزاق آنهاست شما هم همه بايد به خداوند اتكا داشته باشيد و اميد به او ببنديد نه به كس ديگر من متأثرم از اين كه مي‌بينم شماها خدا را فراموش كرده و به بنده‌ي او چشم دوخته‌ايد.
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما