پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403  
حکایات
تقواي آخوند خراساني

مرحوم آخوند از ميان خوراكي ها بسيار به دوغ و نان و سبزي و پياز علاقه داشت و از غذاهاي چرب و رنگارنگ بدش مي آمد.

به تميزي سر و وضع و پاكي لباس خود اهميت مي داد. از پارچه هاي ساده و ارزان قيمت، لباس هاي خوش دوختي برايش تهيه مي كردند و چون در نهايت نظافت لباس مي پوشيد، مردم خيال مي كردند كه لباس هاي فاخر بر تن دارد.

هر وقت پارچه هاي ابريشمي و گران قيمت به نجف مي آوردند و فرزندانش هوس پوشيدن آنها را مي كردند و از او پول خريد آنها را مي خواستند مي فرمود: «من پول چه كسي را به شمار بدهم كه برويد لباس ابريشمي بپوشيد؟» يك روز در هواي گرم تابستان يكي از عروسان او كه از حرم بازمي گشت دست بند طلا را به او نشان داد و با خوشحالي به او گفت آقا اين النگو را در حرم پيدا كرده ام، ايشان برآشفت و فرمود: با چه جرأتي به مالي كه متعلق به غير توست دست زدي و آن را برداشتي؟

در زماني كه سه فرزند و سه عروسش در خانه اي بسيار كوچك، هر كدام در يك اطاق زندگي مي كردند، روزي فرزند ارشدش مهدي نزد پدر آمد و از تنگي جا شكايت كرد، آخوند به سخنانش گوش داد، سپس فرمود: «بابا اگر قرار باشد منزل هاي اين شهر را ميان مستحقان تقسيم كنند به ما بيش از اين نمي رسد.»

منبع: افق حوزه :: 23 اسفند 1388 - شماره 263

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما