پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403  
حکایات
آخوند خراساني و تكريم اهل علم

در احوال آخوند خراساني ـ رحمه الله عليه ـ نوشته اند:
«آن همه ناملايمات كه در اين اواخر نسبت به ايشان از علماي سوء اشتهار يافت، همه را تحمّل مي نمود؛ بلكه تعارفات مرسوم و خوش لساني را نسبت به آن منابع سوء از كثرت حيا مي افزود و اهميت مي داد. و اگر به مشكلي گرفتار مي شدند با كوشش تمام، داد رسي مي نمود. و اگر ذكر آن ها در مجلس آن جناب مي رفت، اسامي آن ها را با تعظيم ياد مي نمود و كسي جرأت نداشت در محضرش، اسم آن ها را به بدي ذكر كند.»[1]
«در وقايع مشروطيت كه دو دستگي بين روحانيون ايجاد شده بود، بسيار اتفاق مي افتاد كه تني چند از دسته مخالف، مجبور مي شدند براي رفع گرفتاري هايشان، سراغ آخوند بيايند از ايشان تقاضاهائي مي كردند و او با كمال سعه صدر، درخواست شان را انجام مي داد.
يك بار، يكي از بزرگترين بدگويان ايشان ـ كه دائماً و در همه جا پشت سر ايشان بد و ناسزا مي گفت ـ خدمتشان رسيد، اين مرد كه از سخنرانان معروف كربلا بود، مي خواست خانه خود را بفروشد و قروض خود را بپردازد، خريدار به وي گفته بود: اگر آقاي آخوند، سند فروش خانه را امضا كرد، من حاضرم آن را بخرم و گرنه، نخواهم خريد.
مرد واعظ به هيچ وجه حاضر نبود نزد آخوند برود، چه بارها به طور آشكار، به علّت مشروطه خواهي آخوند به او ناسزا گفته بود، از طرفي مي ترسيد كه در منزل آخوند، متعرّض او بشوند و با رفتن به خانه او، جان خود را در مخاطره بيفكند. اما او قرض داشت و از اين رو به ناچار، از كربلا به نجف آمد و خدمت آقاي آخوند رسيد.
آخوند، به او احترام فراوان گذاشت وي را بالاي دست خود نشانيد از ملاقات او اظهار خوشوقتي كرد. آن مرد علت مزاحمت را بيان داشت و گفت:
خواهش مي كنم كه ذيل اين سند را امضا بفرمائيد تا بتوانم منزل خود را به فروش برسانم.
آقاي آخوند سند را از دست او گرفت و آن را مطالعه كرد و سپس سند را زير تشك خود پنهان ساخت. در دل مرد واعظ شوري به پا شده بود. او مي گفت: با خود گفتم: ديدي اين مرد آخر باطن خود را نشان داد و نه تنها سند را امضا نكرد بلكه آن را هم از ما گرفت تا ما را به زحمت بيندازد.
در همين حال، آخوند از جاي برخاست و از داخل گنجه چند كيسه ليره در آورد و به مرد واعظ داد و به او گفت: شما از اهل علم هستيد و من هرگز راضي نيستم كساني كه اهل علمند گرفتار و پريشان باشند، اين پول ها را بگيريد و با آن بدهكاري خود را بپردازيد، خانه تان را هم نفروشيد و زن و بچه خود را آواره نسازيد، و اگر خداي نكرده باز گرفتار شديد، نزد من تشريف بياوريد. چنان چه داشته باشم، ممنون خواهم بود.
ناقل جريان مي گويد: از مشاهده اين همه گذشت و بزرگواري، اين مرد چنان شرمنده و خجل گرديد كه از ان پس جزء ارادتمندان آخوند در آمد.»[2]
با تو گويم كه چيست غايت حلم هر كه زهرت دهد شكر بخشش
كم مباش از درخت سايه فكن هر كه سنگت زند ثمر بخشش[3]
«آيت الله سيد هبه الدين شهرستاني ـ رحمه الله عليه ـ نقل فرمودند:
روزي در بيروني منزل آخوند در نجف، در خدمت ايشان نشسته بوديم و اين در ايامي بود كه نهضت مشروطيت در ايران شروع شده بود و مابين علما افتراق افتاده بود.
آن روز، سيدي به منزل آخوند آمد و به ايشان عرض كرد: من مقلد آيت الله سيد كاظم يزدي هستم و مي خواهم با فلان شخص فلان معامله را بكنم و مهر و امضا و اجازه سيد كاظم يزدي را براي خريدار برده ام؛ ولي چون خريدار مقلّد شماست، قبول نكرد و به من مي گويد: برو و اجازه آخوند را بياور. استاد ما آخوند حرف او را قطع كرده و فرمود:
برو از قول من به او بگو آخوند گفت: اگر تو واقعاً مقلد من هستي، بايد مهر و امضاي آقاي سيد كاظم يزدي را روي سرت بگذاري و فوري اطاعت بكني».[4]
آن كه زهرت دهد بدو ده قند و آن كه از تو برد بدو پيوند
و آنكه بد گفت نيكوئي گويش ور نجويد تو را، تو مي جويش
(سنائي)
[1] . مرگي در نور، ص 395.
[2] . مرگي در نور، ص 381 ـ 382.
[3] . مقامات العليه، ص 49.
[4] . مرگي در نور، ص 95 ـ 96.
رضا مختاري - سيماي فرزانگان، ص 332
 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما