پنجشنبه 13 ارديبهشت 1403  
اساتید
ميرزاي شيرازي


يكي از اصلي ترين اساتيد مرحوم آخوند خراساني، آيت الله سيد محمد حسن شيرازي مشهور به ميرزاي شيرازي است. ميرزا به آخوند احترام بسيار مي نهاد و طلاب را به حضور در درس وي تشويق مي كرد.آخوند هم نهايت درجه احترام را به ميرزا-چه در زمان حيات و چه بعد از وفات- ابراز مي نمود. تا وقتي كه ميرزا در قيد حيات بود براي تدريس بالاي منبر ننشست و نشسته تدريس مي كرد.وقتي به سامرا مي رفت در خانه ميرزا را مي بوسيد.بعد از فوت ميرزا احترام فوق العاده اي به ميرزا علي آقا شيرازي-فرزند ميرزاي شيرازي- مي گذاشت.با اينكه ميرزا علي از شاگردانش بود. مقاله زير از بنده است و به مناسبت دويستمين سال ولادت ميرزاي شيرازي(رضوان الله عليه) در ارديبهشت 1388ش:
.........................................
خدمات علمى و عملى ايرانيان و شيعيان به اسلام، مسلمانان و بشريت، در طول تاريخ به حدى زياد است كه در اين اقليم مى‌توانند كوس لمن الملكى بزنند و البته رقيبى نخواهند يافت. يكى از بزرگ‌ترين علما و فقهاى تاريخ اسلام، فقيه، اصولى و حكيم بزرگوار مرحوم ميرزا محمدحسن شيرازى، مشهور به ميرزاى شيرازى است و جمادى‌الاول 1430 قمرى مصادف با دويستمين سال ولادت باسعادت ايشان مى‌باشد.

‌ولادت، تحصيلات و مرجعيت ميرزا:

در صبح پانزدهمين روز ماه جمادى‌الاول سال 1230 قمرى، در شهر شيراز جنت‌طراز، شخصى ديده به جهان مى‌گشايد كه ديدگان، مانند وى را كم به خود ديده است. ميرزا محمدحسن در كودكى و نوجوانى مقدمات علوم و مقدارى از سطوح را ديده و پس از چندى عازم اصفهان مى‌شود و در آنجا كه از معتبرترين حوزه‌هاى نقلى ـ عقلى آن زمان عالم تشيع بوده است، در درس بزرگانى چون مرحوم حاجى كرباسى صاحب الاشارات، شيخ محمدتقى اصفهانى صاحب هدايةالمسترشدين و مرحوم سيدمحمدباقر شفتى صاحب مطالع‌الانوار حاضر مى‌شود. علاوه بر اين بزرگان، مرحوم ميرزا در درس فقيه بزرگ مرحوم ميرسيدحسن مدرس (غير از شهيد مدرس مشهور) حاضر شده و در سن كمتر از بيست‌سالگى موفق به اخذ اجازه اجتهاد از ايشان مى‌گردد. پس از آن، ميرزاى شيرازى عازم نجف اشرف شده و در حالى كه خود مجتهد است در دروس روِساى شيعه حاضر مى‌شود. در عتبات از محضر مرحوم صاحب جواهر، مرحوم قزوينى صاحب ضوابط‌الاصول، مرحوم شيخ انصارى و برخى از اعاظم ديگر استفاده كرده و از صاحب جواهر هم اجازه اجتهاد مى‌گيرد.

ميرزاى شيرازى پس از مدتى در زمره شاگردان درجه اول شيخ اعظم قرار مى‌گيرد، به حدى كه شيخ انصارى در اواخر حيات مبارك خود از ايشان مى‌خواهد كه در رسائل ايشان تجديد نظر كرده و آن را تنقيح نمايد. پس از وفات مرحوم شيخ اعظم، اعاظم شاگردان شيخ هم‌چون ميرزاى رشتى، ميرزاى آشتيانى، آقاحسن نجم‌آبادى و ميرزا عبدالرحيم نهاوندى ـبالاجماعـ امر مرجعيت را در ميرزاى شيرازى متعين ديده و على‌رغم ميل باطنى ميرزا، ايشان را به شدت بر اين امر تحريض مى‌نمايند. ميرزا تا ده سال پس از رحلت شيخ در نجف مانده و سپس به دليلى كه خواهد آمد، به سامرا هجرت كرده و باعث احياى اين شهر مقدس مى‌شود. دسته‌اى از شاگردان ايشان هم به آنجا هجرت نموده و حوزه‌اى علمى، تقريبا در حد حوزه‌هاى ديگر شيعه در عتبات بنيان نهاده مى‌شود؛ چيزى كه به اين صورت در سامرا سابقه نداشته و بعدها هم تكرار نمى‌شود. هر چند مرحوم ميرزاى شيرازى دوم يا سيد ابوالحسن اصفهانى تلاش‌هايى براى احياى سامرا نمودند، ولى نشد؛ يعنى نگذاشتند. ‌‌

مرحوم ميرزا از حال شاگردان خويش تفقد فراوان مى‌كرد و در مسفورات اصحاب از حكايات در اين‌باره فراوان يافت مى‌شود. ذكر خدمات فرهنگى ـعمرانى مرحوم ميرزا خود مجال ديگرى مى‌خواهد. يكى از خصلت‌هاى بارز ميرزا شيوه تدريس ايشان بوده كه به “مكتب سامره” مشهور است. چنان‌كه برخى اساتيد بزرگوار اين‌جانب نقل مى‌فرمودند: شيوه تدريس اجمالا بدين صورت بوده كه شاگردان دخالت بيشترى نسبت به تدريسات حاليه در درس استاد داشته‌اند، بلكه به صورتى آنها در عرض استاد قرار مى‌گرفته‌اند و البته نهايتا مرحوم ميرزا پس از رد و ابرام حاصل تدريس تلاميذ خود، نظر نهايى خويش را اظهار مى‌داشتند. ميرزا به‌طور كلى در كارهاى خود داراى نظم و دقت فوق‌العاده‌اى بود و حتى مباحث مرتبط با مرجعيتش را تقسيم و تفكيك نموده بود كه بهتر مورد رسيدگى قرار گيرند؛ يعنى براى حوادث عرفى عامه و نيز مسايل سياسى، مجلسى تشكيل داده بودند متشكل از تعدادى از شاگردان بزرگ و مدبر خود كه در اين‌گونه مسايل با آنها مشورت مى‌نمود. يكى ديگر از مختصات مرحوم ميرزا، شكوفايى نهضت شعر و ادب در عصر ايشان در عتبات مى‌باشد و اگر بخواهيم نظير اين را در قبل از ايشان بيابيم، مرحوم علامه بحرالعلوم نهضتى اين چنينى را به وجود آورده بودند.

قيام تنباكو:

دوره قاجار از ننگين‌ترين ادوار تاريخ ايران است. يكى از كارهاى تأسف برانگيز قاجاريه، بر باددادن خاك پاك ايران به خاطر ضعف نظامى يا قراردادهاى اقتصادى مى‌باشد. ناصرالدين شاه قاجار در سفر سوم خود به فرنگ در 1307 قمرى وقتى كه بخاطر گذران ادامه عيش و نوش‌هايش كيسه‌ها را خالى ديد و محتاج پول شد، با يك قرارداد از پيش‌تعيين‌شده روبرو مى‌شود كه بعدها به عهدنامه تنباكو يا رژى مشهور مى‌شود. طرف قرارداد، تالبوت است و از طريق يك طرح از پيش‌برنامه‌ريزى شده فورا به يك شركت انگليسى وابسته به حكومت انگليس واگذار مى‌شود. اطرافيان شاه در قبال اين قرارداد كه تنباكو و توتون و انفيه ايران را به مدت نيم‌قرن به خارجه مى‌دهد، رشوه‌هاى فراوان دريافت مى‌كنند و قرارمى‌شود كه ساليانه يك چهارم سود شركت و مقدارى معين و ناچيز پول نقد به خزانه هميشه‌خالى ايران تحويل شده و در همان‌جا هم 25 هزار ليره به شاه قاجار! داده مى‌شود؛ هر چند كفاف كى دهد اين باده‌ها به مستى‌شان؟! برادر ناصرالدين شاه ـعباس ميرزا ملك آراـ مى‌نويسد: “شاه همين كه اسم سالى بيست‌وپنج هزار ليره را شنيد، هوش از سرش به در رفت و فورا قرارنامه را امضا نمود.” قضيه در ظاهر مختومه تلقى مى‌شود، ولى پس از مدتى كه حكايت روشن گشت، از گوشه و كنار مملكت، سيل مخالفت‌ها شروع مى‌شود. هر چند اصل خيزش در شهرهايى چون  شيراز، اصفهان، تبريز، مشهد و تهران بود، لكن در كل ايران بر ضد اين قرارداد مملكت بربادده، شورش صورت مى‌گرفت. در شيراز، عالم حافظ‌دوست و نترس، مجاهد جسور و غيرقابل‌تطميع، مرحوم سيدعلى‌اكبر فال اسيرى كه از بستگان سببى ميرزا هم هست، به منبر رفته و بر ضد اين قرارداد داد سخن مى‌دهد. او را گرفته و به خارج از ايران تبعيد مى‌كنند. از طرف ديگر، عالم و مجاهد بزرگ سيدجمال‌الدين‌اسدآبادى كه مدتى در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى عليه‌السلام متحصن بود، توسط عمال شاهى به وضع دردآورى از ايران اخراج مى‌شود و خود قصد دارد كه نزد ميرزاى شيرازى ـكه سال‌ها قبل با هم هم‌درس و دوست بوده‌اندـ برود، ولى او را از اين‌كار منع كرده و به سمت بصره مى‌فرستند. از قضا در آنجا با مرحوم فال اسيرى برخورد كرده و به تقاضاى او نامه‌اى اعجازوش و بليغ و شديدالتحريض براى رهبر شيعيان نگاشته و ايشان را بيشتر از قبل بر مفاسد داخل ايران مطلع مى‌سازد. از اصفهان هم آقامنيرالدين بروجردى‌احمدآبادى عازم سامرا شده و نهايتا ميرازى شيرازى كه نصيحت‌هاى اوليه خود را در شاه و درباريان مؤثر نمى‌بيند، فتوا به حرمت تدخين مى‌دهد. متنى كوتاه با انتشار و سرعت اثرى كم‌نظير:

‌”بسم اللّه الرحمن الرحيم. اليوم استعمال تنباكو و توتون باّى نحو كان، در حكم محاربه با امام زمان صلوات‌اللّه‌عليه است. حرّره الاحقر محمدحسن الحسينى.” ‌‌

اين فتوا سريعا در تمام اقطار ايران منتشر گشته و مردم با متابعت از آن، كمر استعمار را مى‌شكنند. حتى عده فراوانى از غيرشيعيان و غيرمسلمانان هم از اين حكم تبعيت مى‌كنند. ناظم‌الاسلام در تاريخ بيدارى ايرانيان مى‌گويد: “از انتشار حكم مزبور در همه بلدان ايران، عموم مردم به هر مذهبى كه بودند متفق شده، قليان و چپوق و سيگار را ترك كردند.” در برخى وقايع مشروطه هم همراهى غيرمسلمانان و غيرشيعيان را با نهضت مى‌بينيم، از قبيل بازگشت مهاجران در هجرت كبرى و يا حركت اول و دوم مجاهد كبير، مرحوم آخوند خراسانى به سوى ايران.

حكومت كه قافيه را باخته بود، ابتدا با اين شيوه كه: “فتوا از آن ميرزا نيست”! سعى در فروكش‌نمودن جنبش دارد، ولى غافل از اين است كه حتى در حرم‌سراى شاهى هم حكمران قلب‌ها شخص ديگر است. اصلى‌ترين حركت ضداستعمارى در نهضت تنباكو در تهران رخ مى‌دهد. حكومت پس از كش و قوس‌هاى فراوان، ميرزاى آشتيانى را ملزم به كشيدن قليان يا خروج از ايران مى‌كند. ميرزا، حالت دوم را مى‌پذيرد و اين بر شورش علما و مردم بر ضد دربار شاهى بيشتر مى‌افزايد و كم مانده همان‌جا براى نظام شاهنشاهى غزل خداحافظى سروده شود. عاقبت دربار كه خود را به شدت سر شكسته ديده، مجبور به لغو امتيازنامه شده و يكى از زرين‌ترين اوراق تاريخ ايران‌زمين كه به رهبرى علما و متابعت مردان و زنان ايرانى ايجاد شده، ورق مى‌خورد. ‌‌

چند نكته در باب مسئله رژى قابل ذكر است:

1ـ رهبرى اين جنبش از اول تا آخر توسط روحانيت انجام گرفته، چنان‌كه در بحث مشروطيت شيعى ايران هم رهبران واقعى، جز صنف روحانيان نبوده‌اند؛ لذا كلام برخى ـ مانند فريدون آدميت ـ كه ورود علما در نهضت تنباكو را از روى اجبار و به‌صورت انفعالى! دانسته، با حقايق تاريخى تطابق ندارد و ناشى از كم‌اطلاعى يا غرض‌ورزى است. ‌‌

2ـ درباره تأثير نامه سيدجمال اسدآبادى در صدور فتواى ميرزا افراط و تفريط صورت گرفته است. برخى افتا را تماما مولود آن و برخى به كلى منكر نقش نامه در تصدير فتواى ميرزا هستند كه بعد از فتوا به ميرزا رسيده و البته نه چنين است؛ و حق اين است كه نامه سيد، تأثير كلى نداشته، ولى تأثير فراوان داشته است. براى مثال مى‌توان به اين نكته اشاره كرد كه وقتى امتياز لغو شد، ميرزاى شيرازى فتواى خود را مختومه اعلام ننمودند، بلكه منتظر كيفيت عمل دولت در قبال امور ديگرى شدند كه تقريبا با موارد مذكور در نامه سيدجمال عينيت دارد؛ از قبيل مداخله اجانب در ايران و رفت و آمد آنها با مسلمانان و قضيه بانك و راه آهن و شيلات و موارد ديگر.

3ـ نماينده اصلى ميرزاى شيرازى در تهران، همانا ميرزاى آشتيانى است نه فرد ديگر؛ لذا اصرار برخى كه مى‌خواهند مرحوم حاجى شيخ‌فضل‌اللّه نورى را نماينده ميرزا در قيام تنباكو جلوه دهند با واقعيت‌هاى تاريخى مطابق نيست و مطلبى احساسى است تا تاريخى؛ براى مثال، وقتى كه امتياز لغو مى‌شود، علماى تهران مكررا از ميرزا خواهان اعلام بقاى حكم تحريم يا لغو آن هستند. ميرزا كه خود عقلى بزرگ و صاحب درايت فراوان بود، با زيركى خاصى از جواب صريح طفره مى‌رود و مقصود اصلى خود را به هيچ يك از علما، حتى مرحوم نورى بازگو نمى‌كند و فقط براى ميرزاى آشتيانى است كه محرمانه مى‌نويسد: “تا قضيه به همين صورت كه اعلام كرده‌ام بر اين‌جانب، بتصريح جناب عالى معلوم نشود، نمى‌توانم حكم به حليت بدهم و حكم حرمت كماكان باقى است.” (4 رجب 1309ق.) حتى گاهى ارتباط بين خود و ميرزاى آشتيانى را از راه ديگرى غيرازتلگراف كه اعتماد كامل بر آن نتوان كرد را طالب است. از طرف ديگر، نورى را چنان فضل كثير است كه احتياج به فضيلت‌سازى ندارد.

4ـ برخى نهضت تنباكو را اولين مقاومت منفى در تاريخ ايران خوانده‌اند و اين صحيح نيست. قبل از آن هم نهضت‌هاى فراوان توسط علما و مردم بر ضد نظام شاهى در محدوده وسيع يا ضيق، صورت گرفته كه نبايد آنها را به وادى نسيان سپرد. بله، قيام تنباكو با آن وسعت زمينه و كيفيت تأثير، امرى بديع مى‌نمايد. ‌‌

5ـ قرارنامه تنباكو صرفا يك بحث اقتصادى نبوده است، بلكه امرى فرهنگى، سياسى، دينى، اقتصادى، استعمارى و استكبارى بود و هدف از آن، علاوه بر تضعيف اقتصاد ايران، شيوع امتعه بيگانه، انتشار فرهنگ‌هاى بى‌فرهنگان فرنگ، بى‌دين‌كردن مردم و خلاصه رقيت دولت و ملت ايران در برابر بيگانگان بوده است؛ يعنى اين قضيه مقدمه استيلاى همه‌جانبه جديد استعمار بر ايران و ايرانى جلوه مى‌نمايد.

و در اين ميان، نادانى از آن دولت بوده كه با سياست‌هاى ناموزون موازنه منفى، سعى در پيشبرد امور داشت.

6ـ بزرگانى چون مرحوم ميرزاجوادآقا تبريزى يا آقانجفى اصفهانى و... در امر تنباكو داراى نقش مهم بوده‌اند كه بررسى‌هاى تك‌نگارانه در اين موارد، باعث روشن‌شدن بيشتر نقش علما در قيام تنباكو مى‌شود.

7ـ قيام تنباكو را علاوه بر تأثير در مشروطه، بايد از اسباب مؤثر در انقلاب اسلامى ايران دانست، چنان‌كه امام خمينى نوراللّه‌مرقده هم بدين نكته اشاره فرموده‌اند: “در صد سال اخير حوادثى اتفاق افتاده است كه هر كدام در جنبش امروز ملت ايران تأثير داشته است. انقلاب مشروطيت، جنبش تنباكو و...”.

8ـ از مظلوميت ميرزاى شيرازى اين‌كه فعاليت‌هاى سياسى ايشان عمدتا در همين بحث تنباكو شناخته شده و حال آن‌كه ميرزا چندين و چند سال در وقايع مختلف به اصلاح مفاسد جامعه و رفع گرفتارى‌هاى دين و ملت اسلام  اقدام مى‌نمود؛ از جمله در بحث شورش افاغنه بر ضدشيعه و خنثى‌كردن نقش منفى و هميشگى روباه پير استعمار، يعنى انگليس. يا بحث تاراج چهارمحال، قضيه يهودى‌هاى همدان، خريد اراضى طوس توسط روس پليد و منحوس، فتنه اهل سامرا و مجاورين آن جا كه با دخالت عثمانى صورت گرفته بود و از اين قبيل قضايا كه با درايت ميرزا به نحو احسن انجام مى‌پذيرفت. حتى قضيه مهاجرت ميرزا به سامرا به علت يكى از همين قضاياست، يعنى ايشان در قحطى سال 1288 ق. در نجف و عراق، اين بليه را به نحو جالبى از مردم نجف برطرف نمودند و همين باعث رجوع‌هاى بى‌مورد و حتى تقاضاهاى غيرمشروع از ايشان شد. ميرزا هم صلاح را در اين مى‌بيند كه به سامرا مهاجرت فرمايد.

غرض اين‌كه ميرزاى شيرازى، از بزرگان تاريخ ايران است و متأسفانه تصويرى غيرتفصيلى از فعاليت‌هاى ايشان در اذهان است؛ كه شايسته است در باب اين بزرگوار، به خصوص به مناسبت دويستمين سال ولادتشان كه امسال مى‌باشد. همايش‌هايى برگزار شود و روشنگرى‌هايى صورت پذيرد. ‌‌

عاقبت ميرزا در سن 82 سالگى پس از نمازعشاى شب چهارشنبه،24 شعبان1312 ق. در سامرا وفات نمود و پيكر پاكشان پس از تشييع جنازه‌اى كم‌نظير، در آخر همان ماه در صحن مطهر حضرت اميرالمؤمنين على عليه‌السلام به خاك سپرده شد. از شاگردان بزرگ ايشان كه در نهضت‌هاى سياسى، فرهنگى و علمى ايران و عراق نقش اساسى و مهم را داشته‌اند، مى‌توان به مرحوم آخوند خراسانى، ميرزا محمدتقى شيرازى، شيخ فضل‌اللّه نورى، ملامحمد شربيانى، ميرزاحسين نورى، سيدمحمد طباطبايى، سيدعبدالحسين لارى، سيد محمدكاظم يزدى، ميرزاى نائينى، شيخ عبدالكريم حائرى يزدى، شيخ محمدباقر بهارى و... اشاره كرد. سلام و رضوان و رحمت خداوند بر تمامى ايشان باد!

 آخر كلام را، يك بيت شعر از قصيده‌اى از ميرزاحبيب خراسانى ـ از شاگردان ميرزا ـ قرار مى‌دهم:

نه منم قابل مدح و نه تويى مايل مدح
      چه كنم قافيه امروز به نام “حسن” است
.........................................................................
محمد علي نجفي
منبع: هفته نامه افق حوزه-بهار 1388ش-بمناسبت دويستمين سال تولد ميرزاي شيرازي

http://www.ofoghhawzah.com/showdata.aspx?dataid=913308

 

 
امتیاز دهی
 
 

بيشتر
كليه حقوق اين سايت براي دبيرخانه كنگره بزرگداشت آخوند ملا محمد كاظم خراساني محفوظ مي باشد









Guest (PortalGuest)

كنگره آخوند خراساني
مجری سایت : شرکت سیگما